- شماره 196
1- نظر: نگاه و عنايت. کيميا: – 9 / 5.
اين غزل، هجوي است در لباس مدح؛ به همين سبب خواجه با طنز مي فرمايد: کساني که خاک را با نگاه خود به کيميا مبدّل مي کنند، آيا مي شود که عنايت و توجّهي هم به ما کنند؟
2- مدّعي: ادّعاکننده و لاف زن – 8 / 33. باشد که: اميد است که. خزانه: جايي بوده که در آن زر و سيم و اموال قيمتي و داروهاي گران بها را نگاه مي داشتند. خزانه ي غيب: اضافه ي تشبيهي، غيب از آن جهت که همه ي اسرار در آن پنهان شده، به خزانه مانند شده است. بين درد، طبيبان و دوا تناسب است.
همان بهتر که درد خود را از طبيبان مدّعي و لاف زن پنهان کنم، اميد است روزي فرا رسد که از خزانه ي غيب الهي، دوايي براي درمان دردم برسد.
3- معشوق: آنچه عاشق بدو عشق ورزد و خواهان وصالش باشد و در اينجا مراد، معشوق حقيقي يعني ذات حقّ است که از جميع جهات سزاواور عشق ورزيدن است. (فرنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني)
وقتي معشوق حقيقي پنهان است و جمال خود را آشکار نمي کند، چرا هرکس از روي گمان از او تصويري مي سازد و سخن مي گويد؟
4- رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. زاهدي: تقوا و پارسايي – زهد در فرهنگ. عنايت: توجّه و احسان – فرهنگ.
حال که رستگاري و عاقبت به خيري به رندي و زاهدي وابسته نيست، پس بهتر آن است که کار خود را به عنايت و لطف خدا واگذاريم و به او توکّل کنيم.
تکيه بر تقوا وُ دانش در طريقت کافري است
راهرو گر صد هنر دارد، توکّل بايدش
(غزل 4 / 276)
5- معرفت: شناخت و آگاهي – فرهنگ. من يزيد: چه کسي مي افزايد؟ اين اصطلاحي است در حراج و معامله يعني چه کسي بر قيمت مي افزايد؟ عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. من يزيد عشق: معامله و حراج عشق. نظر: نگاه، توجّه و عنايت – فرهنگ. آشنا: يار و دوست، در اينجا آشناي عشق است.
بدون شناخت و آگاهي نباش، زيرا در معامله ي عشق، عارفان و صاحب نظران تنها با آشناي وادي عشق داد و ستد مي کنند.
6- حالي: حالا، اکنون. درون پرده: پنهاني و محرمانه. پرده برافتادن: ممکن است به روز قيامت اشاره داشته باشد؛ در آن روز که حقيقت هر چيز آشکار مي شود.
خواجه طنزي به زاهدان و مدّعيان دروغين دارد و مي فرمايد: اکنون اين مدّعيان دروغين در پشت پرده فتنه و آشوب مي کنند، زماني که پرده بيفتد و کنار رود و فتنه ها آشکار گردد، چه خواهند کرد!
7- صاحب دلان: کساني که اهل ذوق و معرفت و عشق و عاشقي اند.
از اين سخن من اگر سنگ بنالد، تعجّب مکن؛ زيرا که صاحب دلان و اهل معرفت حکايت عشق را خوب و زيبا بيان مي کنند.
8- اغيار: جمعِ غير، نامحرمان و بيگانگان – 4 / 40. طاعت: عبادت. روي و ريا: تظاهر و رياکاري. تضميني است از شعر سعدي:
هفتاد زلّت از نظرِ خَلق در حجاب
بهتر ز طاعتي که به روي و ريا کنيم
(کلّيّات، 801)
بين گناه و طاعت تضادّ است.
باده بنوش، زيرا صد گناه و خطايي که پنهان از بيگانگان انجام شود، بهتر از طاعت و عبادتي است که از روي تظاهر و تزوير انجام گيرد.
9- يوسف: يوسف محبوب ترين پسر يعقوب است. او و ابن يامين از زني به نام راحيل و ده برادر ديگر از مادري جدا بودند. يوسف بسيار زيبا بود و مورد محبّت پدر قرار داشت. برادران ديگر جز برادر تني اش ابن يامين، به او حسد مي بردند و سرانجام او را در چاه انداختند و کارواني او را از چاه بيرون آورد و در مصر به غلامي فروخت و عاقبت يوسف عزيز مصر گرديد. عزيز مصر او را خريد و به خانه برد و در آنجا همسر عزيز مصر (زليخا) به او اظهار عشق کرد، امّا يوسف از گناه سر باز زد. چنين شد که زليخا به او تهمت بست و او را به زندان افکندند. سرانجام يوسف به خاطر دانستن تعبير خواب، از زندان رهايي يافت و در مصر به پادشاهي رسيد. (فرهنگ تلميحات). ترسيدن: بيم داشتن، مطمئن بودن و يقين داشتن. غيور: حسود. پيراهن قبا کردن: پيراهن دريدن و چاک کردن. بين پيراهن و قبا و بين پيراهن، بو و يوسف تناسب است.
بيت اشاره است به آيات 96 – 93، سوره ي يوسف (12) که حضرت يوسف (ع) پيراهن خود را براي پدر فرستاد تا بينايي خود را که از فراق او از دست داده بود، دوباره بازيابد.
خواجه در اينجا خود را هم چون يعقوب، نابينا تصوّر کرده است و نگران اين است که مخالفان رياکار که چون برادرند يوسفند، دست از مخالفت برنداشته و آن پيراهن روشني دهنده و آرام بخش را پاره کنند؛ به همين سبب مي فرمايد: مي ترسم پيراهني را که از آن، بوي يوسف به من مي رسد، به وسيله ي برادران حسودش پاره گردد.
10- ميکده: – ميخانه در فرهنگ. زمره ي حضور: گروه حاضران و کساني که داراي حضور قلب و جمعيّت خاطرند. اوقات: جمعِ وقت و وقت از اصطلاحات صوفيه است و آن، حال و وصفي است که بر سالک مستولي مي گردد – فرهنگ.
از کوي ميخانه گذر کن تا کساني را که حاضرند و حضور قلب دارند، ببيني که تمام وقت خود را صرف دعا کردن در حقّ تو مي کنند.
11- منعمان: جمعِ منعم، بخشندگان و نيکوکاران.
دور از چشم حسودان، مرا به سوي خود بخوان و دعوت کن؛ زيرا بخشندگان براي رضاي خدا پنهاني احسان و نيکي مي کنند.
12- وصل: پيوند با محبوب، وصال – فرهنگ. التفات: توجّه و عنايت. بين شاهان و گدا تضادّ است. خواجه در کلمه ي شاهان تعريض و طنزي به شاه نعمت الله ولي دارد.
اي حافظ، زمان وصل و ديدار معشوق دايمي نيست، زيرا که شاهان کمتر به گدايان توجّه و عنايت مي کنند؛ يعني اصلاً عنايتي نمي کنند.