• شماره 194

1- سمن: – 7 / 16. سمن بويان: کنايه از زيبارويان لطيف و خوش بو مانند گل ياسمن. غبار غم: اضافه ي تشبيهي، غم از جهت اينکه دل را سياه مي کند، به غبار مانند شده است. نشاندن: دفع کردن، پايان دادن. پري: – 2 / 64. قرار: آرامش و سکينه. ستيزيدن: نزاع و نافرماني کردن. بين بنشينيد و بنشانند صنعت اشتقاق و بين بستيزند و بستانند صنعت شبه اشتقاق است و نيز بيت داراي نوعي صنعت ترصيع مي باشد.

وقتي معشوقان زيبارو در مجلس عاشقان مي نشينند، غبار اندوه از دل مشتاقان خود پاک مي کنند و زماني که آنها به خشم و ستيزه مي پردازند، آرام و قرار را از دل مي برند.

2- فتراک: تسمه و دوالي باشد که از پس و پيش زين اسب براي بستن شکار آويزند، ترک بند. فتراک جفا: اضافه ي تشبيهي، جفاي معشوق به فتراکي مانند شده است که دل هاي عاشقان را با آن مي بندند. عنبر: – 5 / 58. زلف عنبرين: زلف سياه و خوش بو مانند عنبر. بين بربندند و بگشايند تضادّ است.

وقتي زيبارويان دل هاي عاشقان و مشتاقان خود را با فتراک ستم عشق مي بندند و اسير مي کنند، براي هميشه مي بندند و گرفتار مي سازند و هنگامي که گره ي زلف خوش بوي خود را مي گشايند و شانه مي زنند، جان هاي بسياري را که در پيچ و تاب زلف خود اسير کردند، مي ريزند و پراکنده مي سازند.

3- يک نفس: يک دم و لحظه. نهال شوق: اضافه ي تشبيهي، شوق و اشتياق به نهال مانند شده است. خاطر: دل، انديشه و فکر. بين بنشينند و برخيزند در هر دو مصراع تضادّ است.

وقتي پس از سال ها دوري و انتظار، لحظه اي در کنار ما مي نشينند، زود برمي خيزند و مي روند و هنگام برخاستن، نهال اشتياق را در دل هاي عاشقان قرار مي دهند.

4- سرشک: اشک. گوشه گيران: عزلت نشينان – 5 / 44. دريافتن: فهميدن و ادراک کردن، توجّه کردن. رخ مهر: چهره ي مهرآميز و بامحبّت و بين مهر در معني خورشيد با سحر در «سحرخيزان» ايهام تناسب است. سحرخيزان: شب زنده داران، عارفان، بين دَريابند و دُر يابند جناس ناقص است.

اگر به اشک خلوت نشينان توجّه کنند، درّ و گوهر به دست مي آورند و نيز اگر اهل معرفت و آگاهي باشند، هرگز رخ زيباي خود را از شب زنده داران و عارفان برنمي گردانند و به آنها بي مهري نمي کنند.

5- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. رمّاني: منسوب به رمّان، مانند دانه هاي انار. لعل رمّاني: گوهر سرخ رنگ، در اينجا استعاره از اشک خونين.

معشوقان زيبا وقتي مي خندند، از چشمانم اشک خونين جاري مي سازند و هنگامي که به روي من مي نگرند، همه ي رازهاي پنهاني را از چهره ي من مي خوانند.

6- سهل: ساده و آسان. بين «درمانند» در معني «معالجه هستند» و «درمانند» دوم در معني «عاجز و ناتوانند» جناس مرکّب است.

کسي که درمان درد عاشق را آسان تصوّر مي کند، سخت در اشتباه است و آن کساني هم که با فکر و تدبير، در پي چاره جويي و درمان درد عاشقان بودند، در اين کار عاجز و ناتوانند.

7- چو: مثل و مانند. منصور: «حسين بن منصور از عارفان مشهور ايران است که اناالحق مي گفت؛ از اين جهت او را به دستور حامد بن عبّاس، وزير مقتدر عبّاسي، در سال 309 هجري قمري به دار آويختند.» (فرهنگ تلميحات ذيل حلّاج). برداشتن (اوّل): ثمر داشتن، بهره و نصيب داشتن. بين دو «بردارند» جناس مرکّب است.

کساني که هم چون منصور از عشق بهره و نصيبي دارند، شايستگي رفتن به سر دار را پيدا مي کنند و جان خود را نثار مي نمايند، ولي زماني که حافظ را به درگاه معشوق فرامي خوانند، چون او را لايق عشق نمي بينند، بلافاصله از آنجا مي رانند و دور مي سازند.

8- حضرت: درگاه، پيشگاه. مشتاقان: آروزمندان، عاشقان. نياز: خواهش و تمنّا، گدايي و درخواست، در اينجا احتياج و نياز به معشوق. ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. درد: – فرهنگ. بين نياز و ناز جناس زايد و بين دو «درمانند» جناس مرکّب است.

وقتي عاشقان و شيفتگان به درگاه يار روي مي آورند و اظهار تمنّا و نياز مي کنند، با بي مهري و عدم التفات معشوق روبه رو مي شوند و آناني که با درد عشق در پي درمان باشند، يقيناً درمانده و ناتوان خواهند شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا