- شماره 185
1- نقد: سيم زر و مسکوک، سرمايه، آنچه موجود است. عيار: «معيار و ترازوي زرسنج، آنچه از درهم و دينار از طلا يا نقره ي خالص قرار داده باشند که با سنگ محک سنجيده مي شود، مجازاً ارزش داشتن.» (لغت نامه). عيار گرفتن: امتحان و آزمايش کردن، اندازه گرفتن و ارزش چيزي را فهميدن. صومعه: – 2 / 2. صومعه داران: خانقاه داران، صوفيان و مشايخ خانقاه.
آيا روزي خواهد آمد که سکّه هاي اعمال و عبادات را بسنجند تا همه ي صوفيان و زاهدان رياکار بي کار خود بروند؟
نقدِ صوفي نه همه صافيِ بي غش باشد
اي بسا خرقه که مستوجبِ آتش باشد
(غزل 1 / 159)
2- مصلحت ديد: صلاح ديد، صواب ديد. طرّه: موي جلوي پيشاني، زلف تابدار و آراسته. خم طرّه: پيچ و تاب زلف و موي جلوي پيشاني.
صلاح را در اين مي بينم که دوستان همه ي کارها را رها کنند و زلف تابدار و پيچيده ي معشوق را بگيرند؛ به عبارت ديگر، مصلحت در اين است که صومعه داران و صوفيان رياکار دست از خانقاه و زهد ريايي بکشند و به کار عشق بپردازند و در حلقه ي عارفان و عاشقان وارد شوند.
3- حريفان: جمعِ حريف، ياران يک دل و يک رنگ، دوستان هم پياله و باده نوش.
اگر گردش روزگار بگذارد که عيش و عشرت ياران باده نوش دوام بيابد و در کنار يار به آرامش و قرار برسند، آنها چه خوب و خوش، زلف زيباي معشوق را در دست گرفتند و به وصالش رسيدند.
4- پرهيز: تقوا و پاک دامني. بازوي پرهيز: اضافه ي تشبيهي، تقوا و پرهيز به بازو تشبيه شده است. فروختن: مجازاً به رخ کشيدن، تظاهر و خودنمايي کردن. خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان. خيل: سپاه و لشکر، گروه. حصار: قلعه.
قدرت تقوا و پاک دامني ظاهري خود را به رخ زيبارويان مکش و بيهوده جلوه گري مکن که در گروه آنها، سواران چالاک و ماهري هستند که قادرند يک تنه قلعه اي را تسخير کنند.
5- يارب: شبه جمله است که براي شگفتي نيز به کار مي رود، خدايا. ترکان: جمعِ ترک و ترک در شعر فارسي مظهر زيبايي و غارتگري است. تير مژه: اضافه ي تشبيهي، مژه به تير تشبيه شده است.
اي خدا، اين ترک زادگان زيبارو در ريختن خون عاشقان چه گستاخ و بي باکند که هر لحظه با تير مژگان، عاشقي را شکار مي کنند و اسير عشق خود مي سازند.
6- شعر تر: شعر لطيف و باطراوت، شعري که در آن شادي و نشاط باشد، شعر فصيح و بليغ. ناله: / 2 / 123. نگار: – 6 / 15.
رقصيدن با آواي ني به همراه شعر لطيف و زيبا چه خوب و خوش است؛ به خصوص اينکه دست زيبارويي را هم در دست بگيرند.
7- ابنا: جمعِ ابن، پسران، فرزندان. ابناي روزگار: مردم و اهل روزگار. مسکينان: فقيران، درويشان. کنار گرفتن: ايهام دارد: 1- کناره گرفتن، دوري جستن. 2- در آغوش گرفتن، بغل کردن.
اي حافظ، مردم روزگار غم بيچارگان را نمي خورند، پس همان بهتر که مسکينان تا مي توانند از آنها دوري کنند و گوشه اي را برگزينند و يا آنان را ترک کنند و معشوقي را در آغوش بگيرند.