- شماره 175
1- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. تهنيت: شادباش گفتن و مبارک باد. پير مي فروش: پير ميکده، پير مغان که در نظر حافظ قطب و راهنماست – پير مغان در فرهنگ. موسم: زمان و هنگام. طرب: شادي و نشاط. عيش: خوشي و خوش گذراني. ناز: راحتي و آسايش. نوش: نوشيدن.
باد بهار براي شادباش گفتن به پير مي فروش نزد او آمد، زيرا که زمان عيش و شادي و مي گساري فرارسيده است.
2- مسيح نفس گشتن هوا: کنايه از حيات بخش گشتن هوا – 6 / 57. نافه: – 2 / 1. نافه گشاي: نافه گشاينده، صفت فاعلي مرکّب، آن که کيسه ي نافه را باز مي کند و بوي مشک مي پراکند. خروشيدن: بانگ زدن و آواز خواندن.
هوا هم چون مسيح جان بخش گشت و باد صبا زلف گل را شانه زد و عطرافشان شد و درخت روييد و لباس سبز بر تن کرد و بلبل به نغمه سرايي پرداخت.
3- لاله: – 9 / 58. تنور لاله: اضافه ي تشبيهي، لاله از جهت سرخي، به تنور آتش مانند شده است. عرق: استعاره از قطرات شبنم. به جوش آمدن گل: کنايه از بي قراري و به هيجان آمدن گل، حرکت و تکان خوردن گل به وسيله ي باد صبا. بين لال، غنچه و گل تناسب و بين غرق و عرق جناس خطّ است.
باد بهار آن چنان بر تنور لاله دميد که غنچه بر اثر آتش لاله غرق عرق گشت و گل به جوش آمد.
خواجه در اين بيت نظري به روش گلاب گيري دارد. براي گرفتن گلاب نخست گل را در ديگ مي ريزند و آن را بر روي تنور حرارت مي دهند تا بجوشد؛ سپس قطرات عرق آن را در ظروفي جمع مي کنند و گلاب به دست مي آورند.
4- گوش هوش: اضافه ي اقتراني، گوشي که با فهم و ادراک قرين باشد و بين آن دو جناس لاحق است. نيوشيدن: گوش کردن. هاتف: فرشته اي که از عالم غيب آواز دهد و خود او ديده نشود، سروش غيبي. خواجه با تکرار حرف «ش» موسيقي زيبايي را ايجاد کرده است.
اين پند را از من با گوش دل بشنو و به عيش و عشرت بپرداز که هاتف در سحر اين سخن را به من گفت،
5- تفرقه: پراکندگي و پريشاني، جدايي – فرهنگ. مجموع شدن: جمعيّت خاطر پيدا کردن و آسوده شدن. به حکم آنکه: به دليل آنکه. شدن: رفتن. اهرمن: اهريمن، ديو و شيطان. سروش: فرشته، هاتف غيبي. بين تفرقه و مجموع و بين اهرمن و سروش تضادّ است.
از فکر پريشاني و تفرقه بيرون بيا تا خاطرات جمع شود، به دليل آنکه فرشته زماني مي آيد که ديو از تو دور شده باشد.
خلوتِ دل نيست جايِ صحبتِ اضداد
ديو چو بيرون رود، فرشته درآيد
(غزل 2 / 232)
6- مرغ صبح: کنايه از بلبل. سوسن آزاد: سوسن سفيد را گويند که از تعلّق رنگ آزاد است – 6 / 43.
نمي دانم وسن آزاد، از بلبل چه شنيد که با داشتن ده زبان سکوت کرده است و سخني نمي گويد؟
7- صحبت: مصاحبت و هم نشيني. نامحرم: ناآشنا، غير و بيگانه. مجلس انس: مجلس باده نوشي دوستان يک دل و يک رنگ. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. خرقه پوش: کنايه از صوفي نامحرم رياکار که در ميان مردم پياله را مي شکند و در پنهاني شراب مي نوشد.
در مجلس انس باده نوشان يک رنگ جاي ورود نامحرم نيست. سر پياله را بپوشان که صوفي نامحرم رياکار آمد.
8- خانقاه: – فرهنگ. ميخانه: – فرهنگ. مگر: قيد تأکيد است، همانا، يقيناً. زهد: پارسايي، پرهيزکاري، دوري از دنيا – فرهنگ.
خواجه پيوسته از زهد ريايي زاهدان و صوفيان سخن مي گويد و رفتن به ميخانه را نشانه ي هوشياري و ترک رياکاري مي داند؛ به همين سبب مي فرمايد: حافظ از خانقاه به سوي ميخانه مي رود. يقيناً از مستي و بي خبري زهد رياکارانه دست کشيده و به هوش آمده است.