- شماره 169
1- کمک و دوستي در کسي نمي بينم، بر سر ياران چه آمده است؟ دوستي کي تمام شد؟ دوستداران کجا رفتند؟
2- آب حيوان: – آب حيات در فرهنگ. خضر: 8 / 39. فرّخ پي: مبارک و خوش قدم، اشاره است به خوش قدم بودن خضر که از هر جا که مي گذشت، آنجا سرسبز و باطراوت مي گشت. گل: گل سرخ. خون چکيدن از شاخ گل: کنايه از پرپر شدن گل است، و خواجه برگ هاي گل را به قطرات خون مانند کرده است. باد بهاران: باد بهاري، باد صبا که سبب رويش و شکفتن گياهان و گل ها مي گردد.
آب حيات تيره و گل آلود شد. خضر مبارک قدم کجاست؟ بر سر باد بهاري چه آمده که گل پرپر شده است؟
3- کسي نمي گويد که ياري بر گردن ما حقّ محبّت و دوستي داشت. بر سر دوستان حق شناس چه اتّفاق افتاده و ياران را چه شده است؟
4- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. کان مروّت: اضافه ي تشبيهي، مروّت به کان پرلعل مانند شده است. قدما معتقد بودند که تابش خورشيد و تأثيرات باد و باران، سنگ را در معدن تبديل به لعل مي کند. (تنسوخ نامه ي ايلخاني، 22 – 20)
بر سر نور خورشيد و کوشش باد و باران چه آمده که سال ها مي گذرد و از معدن جوانمردي لعل و گوهري بيرون نيامده است؟
5- سرآمدن: به پايان رسيدن. بيت بر اساس تکرار کلمه ي «شهرياران» با تسامح داراي صنعت ردّالصّدر الي العجز و يا تصدير است و نيز بين شهر ياران و شهرياران جناس مرکّب است.
اين شهر و ديار، سرزمين ياران و مهربانان بود که به يکديگر محبّت و ياري مي نمودند. مهرباني در اين شهر کي پايان يافت؟ و بر سر پادشاهان عادل و مهربان آن چه آمده است؟
6- گوي: – 1 / 108. توفيق: تأييد الهي و کاميابي در کارها، يکي شدن خواست بنده با خواست و قضاي الهي. کرامت: بزرگواري و بخشندگي، کار خارق العاده – فرهنگ. گوي توفيق و کرامت: اضافه ي تشبيهي، توفيق و کرامت به گوي چوگان بازي مانند شده است سواران: چوگان بازان، دلاوران. بين گوي، ميدان و سواران تناسب است.
گوي کاميابي و بزرگواري را در ميدان انداخته اند. بر سر چوگان بازان و دلاوران چه آمده است که به ميدان درنمي آيند؟
7- گل: گل سرخ. عندليب: بلبل. هزاران را چه شد: ايهام دارد: 1- بر سر بلبلان چه آمد. 2- بر سر صد هزار گل چه آمد که نتوانستند مرغان را به نغمه سرايي وادار نمايد. در لغت نامه ي دهخدا هزار به معني بلبل هم با فتح و هم با کسر آمده است. بين هزاران در ترکيب «صد هزاران» در معني عدد، با عندليب و هزاران به معني بلبل ايهام تناسب است.
فصل بهار است و هزاران گل شکفته شد، ولي افسوس بانگ پرنده اي برنخاست. بر سر بلبلان چه آمده است و هزاران چه شده اند؟
8- زهره: ناهيد – 5 / 45. عود: بربط – 5 / 137. ذوق: شور و نشاط. عودش بسوخت: اشاره است به اين رسم مطربان که هنگام توبه ساز خود را مي سوزاندند. بين زهره، ساز و عود تناسب است.
زهره ديگر سازي خوش نمي نوازد، مگر عودش را سوزانده و از مطربي توبه کرده است؟ بر سر باده نوشان چه آمده است که هيچ کس شوق و نشاط مستي ندارد؟
9- اي حافظ، اسرار الهي را کسي نمي داند، خاموش باش. از چه کسي مي پرسي که بر سر گردش روزگار چه آمده و چرا چنين نامساعد گشته است؟