• شماره 161

1- شعر تر: شعر لطيف و باطراوت، شعري که در آن شادي و نشاط باشد، شعر فصيح و بليغ. انگيختن: به وجود آوردن، سرودن: خاطر: دل، انديشه و فکر. حزين: اندوهگين و افسرده. نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف، سخن سربسته. معني: مقصود حقيقت.

دلي که غمگين است، کي مي تواند شعر زيبا و باطراوت بسرايد؟ اندکي از اين حقيقت را گفتيم و همين کافي است.

2- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. انگشتري زنهار: انگشتري امان، انگشتري که شاهان در قديم به کسي مي دادند تا جانش در امان باشد و کسي به او تعرّض نکند. خواجه لب معشوق را هم چون انگشتري زنهار مي داند که مي شود در پناه آن به راحت و امنيّت رسيد و از طرف ديگر، آن را با نگين انگشتري سليمان مقايسه کرده است که با آن مي توان سلطنت يافت. سليمان: – 4 / 28 و 2 / 57. ملک سليمان: ايهام دارد: 1- سلطنت و حکومت سليمان 2- کنايه از ولايت فارس. در زير نگين بودن: کنايه از در اختيار و زير فرمان بودن.

اگر از لب لعلت امان نامه اي بگيرم، يعني بوسه اي بستانم؛ گويي صد ملک سليمان را زير فرمان خود دارم.

خواجه بارها با لب معشوق و انگشتري سليمان صور خيال زيبايي را آفريده است:

دهانِ تنگِ شيرينش مگر مُلکِ سليمان است

که نقشِ خاتمِ لعلش جهان زيرِ نگين دارد

(غزل 3 / 121)

سزد کز خاتمِ لعلش زنم لاف سليماني

چو اسم اعظمم باشد، چه باک از اهرمن دارم؟

(غزل 6 / 327)

3- طعن: طعنه، زخم زبان. چو: چون، وقتي که. واديدن: دوباره ديدن، دقيق شدن، بيت اشاره است به قسمتي از آيه ي 216، سوره ي بقره (2): وَ عَسَي اَن تَکرَهُوا شَيئاض وَ هُوَ خَيرٌ لَکُم، شايد چيزي را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد.

اي دل، از طعنه و سرزنش حسودان نبايد غمگين بود. اگر به دقّت نگاه کني، شايد خير و صلاح تو در همين باشد.

4- کلک: قلم. کلک خيال انگيز: ايهام دارد: 1- قلم صنع الهي که عالم را نقش مي زند و خيال انگيز است. 2- شاعر که شعر خيال انگيز و زيبا مي نويسد. نقشش به حرام باد: نقش، کار نقّاشي و تصويرگري بر او حرام باشد. بين کلک و نقش و صورتگر تناسب است.

هرکس که از اين قلم جادويي و خيال انگيز چيزي درک نکند، نقّاشي و تصويرگري بر او حرام باد؛ اگرچه نقّاش چين باشد.

5- جام مي: کنايه از شادي و خوش گذراني. خون دل: کنايه از رنج و سختي. دايره ي قسمت: اضافه ي تشبيهي، قسمت و سرنوشت به دايره اي مانند شده است که در آن دايره، نصيب هرکس معيّن مي گردد.

در دايره ي قسمت و در جايي که سرنوشت هرکس را معيّن مي کنند، اوضاع به اين صورت است که به يکي جام باده و به ديگري خون دل مي دهند.

6- گل: گل سرخ. حکم ازلي: مشيّت و حکم مقدّر الهي، سرنوشت و قسمت نخستين. شاهد بازاري: زيبارويي که در کوچه و بازار مي گردد، در اينجا استعاره از گل است که بي حجاب و پرده دست به دست در کوچه و بازار مي گردد برخلاف گلاب که در حجاب است.

خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: حکم ازلي الهي درباره ي گلاب و گل اين گونه بود که يکي با همه ي خون دل خوردن و رنج کشيدن در پس پرده باشد(اشاره است به کار گلاب گيري که توأم با حرارت و رنج است.) و ديگري دست به دست بگردد و تنها زيباي کوچه و بازار شود و پيوسته با جام مي همراه باشد.

7- رندي: لاابالي گري و بي قيدي- فرهنگ. شدن: رفتن. خاطر: دل، فکر و انديشه. سابقه ي پيشين: حکم و سرنوشت ازلي و سابقه از اصطلاحات عرفاني است و به معني عنايت و توجّه ازلي است – 5 / 80. روز پسين: روز قيامت. بين پيشين و پسين تضادّ است.

اين گونه نيست که حافظ رندي را از ياد برده باشد، بلکه اين عنايت ازلي حق تا روز قيامت ادامه خواهد داشت؛ يعني حافظ هرگز رندي را ترک نخواهد کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا