- شماره 150
1- از اين دست: ايهام دارد: 1- از اين شيوه و بدين طريق 2- با اين دست زيبا. به جام انداختن: در جام ريختن. عارفان: جمعِ عارف، دانايان و شناسندگان. شرب: نوشيدن. مدام: ايهام دارد: 1- پيوسته و دايم 2- شراب.
اگر ساقي با اين شيوه و يا با اين دست زيبا و لطيف شراب در جام بريزد، عارفان چنان شيفته مي شوند که پيوسته به شراب نوشي مي پردازند.
2- خم زلف: پيچ و تاب زلف. خال: نقطه ي سياهي که مظهر زيبايي و زينت بخش چهره ي معشوق و يکي از لوازم حسن اوست. دانه ي خال: اضافه ي تشبيهي، خال به دانه تشبيه شده است. مرغ خرد: اضافه ي تشبيهي، عقل و خرد از جهت بلندپردازي و جولان، به مرغ تشبيه شده است.
و نيز اگر ساقي اين گونه خال خود را زير پيچ و تاب گيسوي زيبايش قرار دهد، چه بسيار عقل ها را به دام عشق گرفتار مي سازد.
3- دولت: بخت و اقبال. مست: بي خويش و عاشق. حريف: يار يک دل و يک رنگ، دوست هم پياله و باده نوش. دستار: عمامه و منديل، شالي که به دور سر مي پيچند. سر و دستار انداختن: کنايه از مشتاق بودن و شوق و شعف داشتن و نيز اشاره اي است به يکي از رسم هاي مجلس سماع صوفيه که به هنگام غلبه ي وجد و حال و مستي چنان از خود بي خود مي شدند که دستار و خرقه را در پاي حريف و ساقي مي افکندند.
خوشا به حال بخت و اقبال آن کسي که به هنگام غلبه ي مستي، چنان از خود بي خود مي شود که از شدّت شوق نمي داند که سر را در پاي معشوق نثار کند يا دستار را.
4- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. جام: بي تجربه، بي خبر از ذوق عشق. پخته: دانا و باتجربه. مي خام: – 5 / 468.
بين خام و پخته تضاد و بين خام و جام جناس خط و بين دو «خام» جناس تامّ است.
زاهد بي تجربه و خام که مي و جام را انکار مي کند و ناپسند مي داند، وقتي به باده ي خام نگاه کند، پخته و باتجربه مي شود.
5- هنر: فضيلت و دانش. زنگ: «زنگار، مادّه ي سبز رنگ که در مجاورت هوا و رطوبت بر روي آهن و آينه و غيره پديد آيد.» (لغت نامه)، لازم به ذکر است که در قديم آينه ها را از فلز مي ساختند و پس از مدّتي براي پاک کردن صيقل مي کردند تا زنگ آنها پاک گردد.
ظلام: تاريکي و سياهي. زنگ ظلام: اضافه ي تشبيهي، تاريکي و سياهي به زنگار مانند شده است.
به هنگام روز در کسب هنر و فضيلت تلاش کن، زيرا شراب نوشيدن در روز دل صاف و آينه گون تو را تيره و کدر مي کند.
6- مي صبح فروغ: اضافه ي تشبيهي، مي از جهت روشني و صافي به روشني و فروغ صبح مانند شده است. خرگاه: خيمه و سراپرده ي بزرگ. افق: مجازاً آسمان. خرگاه افق: اضافه ي تشبيهي، افق به خيمه و خرگاه مانند شده است. شام: اوّل شب، مجازاً تاريکي. پرده ي شام: اضافه ي تشبيهي، شام به حجاب و پرده مانند شده است. بين صبح با شب و شام تضاد و بين شام و شب تناسب است.
زماني براي نوشيدن شراب تابناک مناسب است که شب فرارسيده و تاريکي، خود را هم چون پرده ي سياه بر گرداگرد آسمان انداخته باشد.
7- محتسب: اسم فاعل از احتساب، نهي کننده از امور ممنوع در شرع – 1 / 41. زنهار: شبه جمله است که براي تحذير به کار مي رود، مبادا، مواظب باش. سنگ در جام انداختن: کنايه از پيمان شکني و بي وفايي کردن است که معادل ضرب المثل نمک را خوردن و نمکدان را شکستن مي باشد.
آگاه باش که مبادا با محتسب شهر هم پياله شوي و باده بنوشي، زيرا او کسي است که با تو باده مي نوشد و سنگ به جامت مي اندازد؛ يعني محتسب دوست واقعي و صديقي براي تو نخواهد بود.
8- کله گوشه: گوشه ي کلاه، خورشيد در بلندترين نقطه ي آسمان قرار دارد و گوشه ي کلاهش بلندترين نقطه ي آن است. سر از گوشه ي خورشيد برآوردن: کنايه از بلندمرتبگي و به مقام بلند رسيدن. قرعه: سهم نو نصيب، آنچه به فال زنند. ماه تمام: ماه شب چهارده، استعاره از معشوق زيبا. بين سر و کلاه و بين خورشيد و ماه تناسب است.
اي حافظ، اگر قرعه ي بخت و اقبال تو به نام آن معشوق ماه رو بيفتد و به وصال او برسي، چنان سرفرازي کن که سرت از گوشه ي کلاه خورشيد هم بگذرد.