- شماره 133
1- صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. حقّه: ظرف کوچک که در آن جواهر و اشياي قيمتي گذارند، صندوقچه ي کوچک، دُرج، جعبه ي کوچک از لوازم کار شعبده بازان که از آن اشياي شگفت آور بيرون مي آورند و در معني فريب که در اينجا مراد نيست، با مکر ايهام تناسب است. سر حقّه باز کردن: سر جعبه ي حقّه بازي و شعبده بازي را باز کردن و مجازاً آغاز به فريب کاري نمودن. بنياد کردن: شروع کردن.
صوفي دام تزوير و ريا را گسترد و با فلک که خود نيرنگ باز قهّاري است، شروع به مکّاري و حيله گري نمود.
2- بازي چرخ: گردش روزگار، فريب زمانه. بيضه: تخم مرغ. بيضه در کلاه شکستن: کنايه از رسوا کردن. مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: «و اصل اصطلاح از اين حکايت مي آيد که کسي تخم مرغ دزديد و در کلاه خود پنهان کرد. صاحب تخم مرغ از او تحقيق مي کرد و او منکر بود. در اثناي صحبت دستي به کلاه او زد و تخم مرغ ها شکست.» (يادداشت ها در حواشي ديوان حافظ، 62). عرض شعبده: آشکار کردن و نشان دادن مکر و فريب.
گردش روزگار صوفي رياکار را رسوا خواهد کرد، زيرا که با عارفان و اهل راز به مکّاري پرداخت.
3- شاهد رعنا: معشوق زيبا – 7 / 11. به جلوه آمدن: خود را به رخ ديگران کشيدن و نمايان ساختن: ناز: عشوه و دلربايي.
ساقي بيا که به مجلس رونق و اعتبار دهي، زيرا معشوق زيباروي صوفيان رياکار، بار ديگر خود را نمايان کرد و ناز و عشوه آغاز نمود.
4- مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. ساز: به هر نوع آلت موسيقي و به دستگاه و آهنگ اطلاع مي گردد. عراق: «مقام نهم از دوازده مقام اصلي بوده است، ولي در روزگار ما، يکي از گوشه هايي است که در مايه ي افشاري و دستگاه ماهور و دستگاه راست پنجگاه مي نوازند.» (حافظ و موسيقي، 161). ساز عراق ساختن: آهنگ و دستگاهي در عراق نواختن. آهنگ: قصد و در معني نغمه و ترانه، با مطرب، ساز، عراق، بازگشت، راه و حجاز ايهام تناسب است. بازگشت: 1- برگشتن 2- در اصطلاح موسيقي «فرود آمدن از لحن يا گوشه اي به لحن اصلي يا مقام اصلي است.» (حافظ و موسيقي، 55) و در اين معني با اصطلاحات موسيقي بيت ايهام تناسب است. راه: در اصطلاح موسيقي، مقام و پرده و آهنگ. حجاز: «يکي از دوازده مقام موسيقي بوده است که نواهاي سه گاه و حصار، شعبه هاي آن و کارساز، ملّانازي، روي عراق و حجاز عراق آوازه هاي آن به شمار مي آمده اند. در روزگار ما حجاز گوشه ي کوچکي است که در مقام شور و به ويژه در مايه ي ابوعطا و احتمالً در مايه ي دشتي که از تعلّقات دستگاه شور محسوب مي شوند، نواخته مي شود.» (حافظ و موسيقي، 104)
اين مطرب اهل کجاست که مقام عراق را نواخت و هنگام بازگشت در مقام حجاز فرود آمد و يا دستگاه عراق را نواخت و آهنگ بازگشت آن را (يعني تصنيف آن را) در مقام حجاز نواخت و يا ساز خود را براي نواختن دستگاه عراق کوک کرد، ولي هنگام نواختن، آهنگ حجاز را نواخت؟
خواجه با طنز مطرب مجلس صوفيان را هم مانند آنها رياکار و دو رو مي داند که ابتدا قصد نواختن عراق را داشته، ولي در بين راه با حيله بازي و تردستي حجاز را نواخته است.
5- آستين کوته: از ويژگي هاي خرقه ي صوفيان است که آستين را کوتاه مي کردند تا مانع چابکي آنها نشود و در اينجا آستين کوتاه يعني صاحب آستين کوتاه که همان صوفي رياکار ابيات پيشين است که درازدست مي باشد. دست دراز: کنايه از دست طمّاع و ستمگر.
خواجه خطاب به خود مي گويد: اي دل، بيا تا از آستين کوتاه اين صوفيان درازدست رياکار به خدا پناه ببريم.
به زيرِ دلقِ مُلمّع، کمندها دارند
درازدستيِ اين کوته آستينان بين
(غزل 2 / 403)
صوفي پياله پيما، حافظ قَرابه پرهيز
اي کوته آستينان، تا کَي درازدستي؟
(غزل 8 / 434)
6- صنعت کردن: تزوير و نفاق و دورويي کردن، هنرنمايي کردن. محبّت: دوستي و مهرورزي و در شعر حافظ مترادف با عشق است. محبّت راست باختن: صادقانه و دوست محبّت کردن. معني: مقصود، حقيقت و باطن. فراز کردن: بستن.
حيله گري و مکّاري مکن، زيرا هرکس که صادقانه و درست محبّت نکرد، عشق درِ حقيقت و مقصود را به روي دل مي بندد. خواجه مي خواهد بگويد که صوفي عشقش صادقانه و واقعي نيست و به همين سبب درِ حقيقت به روي او بسته شده است.
7- فردا: کنايه از روز قيامت. پيشگاه حقيقت: استعاره مکنيّه، پيشگاه حق تعالي که حقايق در آنجا آشکار است و دروغ و نيرنگ در آن راه ندارد. رهرو: سالک – فرهنگ. مجاز: غير واقع، در مقابل حقيقت، در اصل به معني محلّ عبور است و در اين صورت با رهرو تناسب است. عارفان هر چيز ناپايدار و زودگذر را مجاز گفته اند، به اين اعتبار دنيا در نظر ايشان مجاز است. بين حقيقت و مجاز تضادّ است.
فرداي قيامت وقتي پرده از تمام اسرار برداشته مي شود و حقّ و باطل در پيشگاه حق نمايان مي گردد، آن صوفي اي شرمنده است که به دنيا و تعلّقات آن روي آورده و ريا و فريب کاري را پيشه ي خود ساخته است.
8- کبک: پرنده اي است معروف که از دسته ي ماکيان هاست و در شعر فارسي به خوش خرامي معروف است و حرکت با ناز زيبارويان، به آن مانند شده است و در اينجا استعاره از سالکان و رهروان مبتدي راه طريقت است. غرّه شدن: فريب خوردن. گربه ي زاهد: «اشاره است به قصّه ي کبک انجير در کليله و دمنه که گربه مشغول نماز شد و کبک ها را گرفت. (زهد صفت گربه است). در حبيب السّير (جلد دوم، 37) مي گويد که اين غزل راجع به عماد فقيه کرماني است که گربه اي داشته که با او در موقع نماز خم و راست مي شده است و با چنين کرامتي مردم را مي فريفت.» (يادداشت ها در حواشي ديوان حافظ، 259)
اي سالک مبتدي که هم چون کبک خوش خرام آسوده دل و با ناز مي خرامي، قدري درنگ کن و بايست که صوفيان رياکار زاهدنما در کمين تواند و هر لحظه تو را مي فريبند؛ پس فريب گربه ي زاهد را که نماز مي گزارد، مخور.
9- ملامت: سرزنش. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. ازل: زمان بي آغاز، ابتداي خلقت – 1 / 24. زهد ريا: زهدي که به احوال معنوي نينجامد، زهد تهي از عشق و محبّت، زهد خشک و دروغين.
اي حافظ، رندان را به سبب اينکه به زهد و عبادت توجّهي ندارند، سرزنش مکن؛ زيرا خدا ما رندان را از آغاز خلقت از زهد ريايي بي نياز کرد.
خواجه با زبان طنز، تعريضي به مشايخ زمان خود دارد و اين يکي از شيوه هاي اوست که با در ميان آوردن نام خود، در واقع قصد حمله به رياکاران زمانش و استهزاي آنها را داشته است؛ چنان که مي فرمايد:
مَي خور که شيخ و حافظ و مفتيّ و محتسب
چون نيک بنگري، همه تزوير مي کنند
(غزل 10 / 200)