- شماره 130
1+- بلبل: – 1 / 77. صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. گل: گل سرخ. بين سحر و صبا و بين گل و بلبل تناسب است.
سحرگاه بلبل عاشق با صبا که پيک عاشق و معشوق است، درد دل کرد و گفت که عشق ديدار گل نمي داني با ما چه ها کرد.
2- ضمير متّصل «م» در «رخم» حالت اضافه دارد و مضافٌ اليه دل است؛ يعني خون در دل من افتاد. خون در دل افتادن: کنايه از به درد و رنج مبتلا شدن. خار: استعاره از غم و رنج. گلشن: باغ و بوستاني که گل و بلبل در آن هستند، در اينجا استعاره از دنيا. بين رخ، خون و دل تناسب است.
مضمون اين بيت در ادامه ي بيت قبل است که بلبل خطاب به باد صبا مي گويد: تنها بهره اي که از چهره ي سرخ گل بردم، خون دل بود و از اين گلزار فقط خار نصيبم شد.
3- همّت: – 12 / 12. غلام همّت کسي بودن: مريد همّت بلند کسي بودن و خود را در برابر کسي کوچک کردن. نازنين: با ناز و زيبا، گرامي و دوست داشتني. بي روي و ريا: بي طمع و بدون چشم داشت.
ادامه ي سخن بلبل است که به طنز مي گويد: بنده ي همّت بلند آن معشوق زيبا و نازنينم که کار نيکويي بدون تظاهر و خودنمايي کرد.
غلامِ همّت آنم، که زيرِ چرخِ کبود
ز هرچه رنگِ تعلّق پذيرد آزاد است
(غزل 2 / 37)
4- بيگانه: ناآشنا. آشنا: يار و دوست. بين بيگانه و آشنا تضادّ است.
مضمون اين بيت نيز در ادامه ي ابيات قبل است که بلبل مي گويد: ديگر از مردم بيگانه و ناآشنا گله و شکايت نمي کنم، زيرا هر جفايي که بر من رفت، از جانب دوست و آشنا رفت.
5- طمع کردن: توقّع و اميد و انتظار داشتن.
اگر از پادشاه توقّع ياري داشتم، اشتباه بود و اگر از معشوق اميد وفاداري و محبّت داشتم، بر من ستم کرد.
6- نسيم صبحگاهي: باد صبا – فرهنگ. درد: – فرهنگ. شب نشينان: شب زنده داران عاشق. دوا کردن: درمان کردن.
آن نسيم سحرگاهي که با وزيدن خود مرهمي بر درد عاشقان شب زنده دار است، خوش و خرّم باد.
7- نقاب گل: برگ هاي سبز دور گل که آن را احاطه کرده است، کاسبرگ. نقاب گل کشيدن: کنايه از پرده و حجاب گل را برداشتن است که با وزش باد صبا گل شکفته مي شود. سنبل: – 5 / 81. گره بند: گره ي بند کمر. قبا: جامه اي بلند که جلوي آن تا پايين باز است و معمولاً با بند و قيطان بسته مي شود.
مضمون اين بيت در ادامه ي بيت قبل است و فاعل آن همان نسيم صبحگاهي.
خوشا آن نسيمي که با وزيدن خود بند قباي غنچه را گشود و آن را شکوفا کرد و زلف سنبل را نيز باز کرد و پريشان ساخت.
8- افغان: ناله و زاري. تنعّم: بهره مند گشتن، به نعمت رسيدن. صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ.
بلبل عاشق در هر سو ناله و زاري مي کند و از بي مهري گل در افغان است، امّا در اين ميان باد صباست که از معشوق بلبل بهره مند مي شود و او را در آغوش مي گيرد.
9- بشارت بردن: مژده بردن. زهد ريا: زهد خشک، زهدي که به احوال معنوي نينجامد، زهد تهي از عشق و محبّت.
به کوي ميکده اين مژده را ببر که حافظ از زهد رياکارانه و دروغين توبه کرد و به سوي شما مي آيد.
10- خواجگان: بزرگان، وزيران. کمال الدّين ابوالوفا: مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: «خواجه کمال الدّين ابوالوفا از جمله ممدوحين خواجه حافظ است و از مآخذي که نگارنده راجع به رجال قرن هشتم فارس در دسترس داشت، شرح حالش به دست نيامد و تنها جايي که نامي از او برده شده است، در همين مکتوب از شاه شجاع است.» (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اوّل، 349)
مرحوم دکتر حسين علي هروي به نقل از لغت نامه مي نويسد: «ابوالوفاي شيرازي سيّدي جليل القدر از اولياءالله و با شاه داعي الي الله معاصر بوده و ارادت داشته … . بقعه ي سيّد ابوالوفا در سمت شمال غربي شيراز است … . خواجه شمس الدّين محمّد حافظ شيرازي را به او علاقه ي تام بود و ابوالوفا را درباره ي او وفا.» (شرح غزل هاي حافظ، 555)
از بزرگان شهر کمال الدّين ابوالوفاست که نهايت محبّت و وفاداري را در حقّ من نمود.