- شماره 109
1- ديرگاهي است که از معشوق پيامي نرسيده و نامه اي نيامده و سلامي راي ما نفرستاده است.
2- شاه سواران: دلاور و جنگجو و سوارکار ماهر – 4 / 31. دوانيدن: فرستادن.
با وجود اينکه نامه هاي زيادي براي او فرستادم، امّا آن شاه سواران پيکي راي من نفرستاد و حال مرا نپرسيد.
3- وحشي صفت: ناآرام و مردم گريز. عقل رميده: ديوانه. آهوروش: صفتي است جانشين موصوف، کسي که حرکت و رفتار زيبا دارد و تندرو است. کبک خرام: صفتي است جانشين موصوف، کسي که مانند کبک مي خرامد و راه مي رود.
خواجه در ادامه ي مضمون بيت قبل مي فرمايد: به سوي من بي قرار مردم گريز و ديوانه، قاصدي تندرو چون آهو و خوش خرامي هم چون کبک نفرستاد.
4- مرغ دل: اضافه ي تشبيهي، دل به مرغي تيرپر و بلندپرواز مانند شده است. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد.
مي دانست که مرغ دلم از شدّت بي تابي از دستم خواهد پريد، ولي آن يار از خط چون زنجير خود، دامي نفرستاد تا دل ديوانه را به بند بکشم و آرامَش کنم.
مرحوم دکتر حسين علي هروي مي نويسد: «خطّ چون سلسل، ايهامي هم به خطّ مسلسل دارد که يک از اَشکال خطوط اسلامي است و با اين معني اخير، مفهوم بيت اينکه: مي دانست دلم از دست خواهد رفت، با وجود اين براي نگه داري آن در دام محبّت خود نامه اي به خطّ مسلسل ننوشت و نفرستاد.» (شرح غزل هاي حافظ، 463)
5- شکّرلب: شيرين لب. سرمست: شاد و سرخوش و متکبّر. مخمور: خمارآلودو و مست – 6 / 22.
فغان از آن ساقي نوشين لب سرخوش که با وجود اينکه مي دانست که من خمارآلود و مستم، ولي جامي به سويم روانه نکرد.
6- کرامات: جمعِ کرامت، بزرگواري ها و بخشندگي ها و کرامت، کارهاي خارق العاده – کرامت در فرهنگ. مقامات: جمعِ مقام – 2 / 7.
هر قدر که ادّعاي کرامات و مقامات کردم، ولي هيچ خبري از هيچ مقامي به سويم نفرستاد.
7- واخواست: بازخواست و اعتراض.
اي حافظ، ادب را نگه دار که اگر از جانب شاه به بنده اي پيامي فرستاده نشود، جاي هيچ گونه اعتراضي نيست.