- شماره 107
1- حسن: جمال و زيبايي. همه ساله: هر سال، سراسر يک سال. لاله: – 9 / 58. لاله گون: مانند لاله سرخ و شکفته و شاداب.
جمال و نيکويي تو پيوسته رو به افزوني و چهره ي زيبايت همه ي سال هم چون لاله سرخ و شکفته و شاداب باشد.
2- خيال: آرزو، فکر. تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ.
آرزو دارم که خيال عشق تو در سر من هر روز که مي گذرد، بيشتر از ديروز گردد.
3- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. نگون: خميده و سر به زير.
اي معشوق، هر سرو بلندي که در چمن برويد، در خدمت قامت رعناي تو خميده و سرافکنده باد.
4- فتنه: شيفته و عاشق. گوهر اشک: اضافه ي تشبيهي، اشک به گوهر و دانه ي مرواريد تشبيه شده است.
چشمي که شيفته و عاشق زيبايي تو نباشد، پيوسته همانند دانه هاي اشک غرق خون شود.
5- سحر: جادو، افسون. ذوفنون: صاحب فن ها و شيوه ها، صاحب هنرها، توانا.
چشم دل فريب تو براي دلربايي ساحر و توانا باد.
6- بي سکون: بي قرار و بي آرامش.
در غم عشقت در هر جايي که دلي است، آرزو دارم که بي صبر و بي قرار باشد.
7- الف قد: اضافه ي تشبيهي، قدّ معشوق از جهت بلندي و راستي به حرف الف مانند شده است. چو نون باد: مانند حرف نون خميده و منحني باشد.
قامت همه ي زيبارويان عالم در مقابل قدّ بلند چون الف تو هم چون نون، خميده و منحني باشد.
8- حلقه: مجلس و انجمن.
هر دلي که از عشق تو بهره اي ندارد، از حلقه ي وصل تو بيرون باشد و به وصال تو نرسد.
9- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. دون: پست و فرومايه.
لب لعل گون تو که چون جان حافظ گرامي است، از لب مردمان پست به دور باشد.