- شماره 106
1- ناز طبيبان: غرور و فخرفروشي پزشکان. نازک: لطيف و ظريف. آزرده: رنجور و بيمار. گزند: آسيب، صدمه. بين ناز و نياز و بين ناز و نازک جناس زايد است.
اميدوارم که تن تو هرگز بيمار نشود و نيازمند ناز و غرور طبيبان نگردد و جسم لطيف و ظريف تو از صدمه و آسيب به دور باشد.
2- آفاق: جمعِ افق، کرانه ها و سرزمين ها، کنايه از جهان و مردم آن. عارضه: بيماري، آسيب و حادثه. شخص: تن، جسم. بين سلامت و درد در «دردمند» تضادّ است.
سلامت جهان و مردم آن وابسته به سلامتي توست و تن و جسم تو هرگز دچار درد و يماري نشود.
3- جمال: زيبايي و نيکويي. صورت و معني: ظاهر و باطن. امن: آسايش و آسودگي. صحّت: سلامتي. دژم: افسرده و غمگين. نژند: غمگين و پريشان.
به برکت سلامتي توست که ظاهر و باطن در نهايت زيبايي و نيکويي است. آرزو دارم که هرگز جسم و روحت غمگين و پريشان نباشد.
4- در اين چمن: استعاره از شيراز. خزان: استعاره از فنا و نيستي. يغمايي: غارتگري، سرو سهي: – 5 / 76. بين چمن و سرو سهي تناسب است.
وقتي در اين چمن و سرزمين، خزان غارتگري خود را بياغازد و فنا و نيستي همه جا را بگيرد، اي معشوق، آرزو مي کنم گذرش به سرو بلندقامت و زيباي تو نيفتد و تو پيوسته در امن و آسايش باشي.
5- بساط: جا و سرزمين، مجلس. حسن: جمال و زيبايي. مجال: وقت و فرصت. طعنه: سرزنش و عيب جويي.
در آن مجلس و سرزميني که جمال و زيباي تو شروع به جلوه گري مي کند. اميدوارم که بدبين و بدپسند فرصتي براي سرزنش و عيب جويي نداشته باشد.
6- سپند: «کوتاه شده ي اسپند است و به آن اسفند نيز گفته مي شود، تخم گياهي است از تيره ي سُدابيان که بيشتر در نواحي مرکزي و شرقي و جنوبي و غربي آسيا در آب و هواي معتدل مي رويد. تخم آن را براي دفع چشم بد در آتش مي ريزند. (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). بين آتش، سپند و چشم بد تناسب است.
هر آن کس که چهره ي چون ماه تو را با چشم بد بنگرد، آرزومندم که جان او در حسرت جمال و زيبايي تو و يا در آتش فراق و اندوه تو هم چون سپند بسوزد و نابود شود.
7- شکّرفشان: شکرافشان، شکرريز. گفته ي شکّرفشان: سخن شکرريز و شيرين، کنايه از شعر شيرين شاعر است. علاج: درمان. گلاب: «در طب سنّتي، براي رفع درد سر و بي هوشي گلاب بر سر و روي مي زده اند.» (هداية المتعلّمين، 218، به نقل از در جستجوي حافظ، 135). قند: «در طب سنّتي از نوعي قند به نام «بانيذ» و «به» دارويي مي ساختند که گرمي، خشکي و حرارت را از بدن بيمار زايل مي کرده است.» (الابنيه عن حقايق الادويه، 181، به نقل از در جستجوي حافظ، 135). گلاب و قند: دارويي که طبيبان قديم براي تقويت قلب تجويز مي کردند. بين شکر در «شکّرفشان» گلاب و قند و بين شفا و علاج تناسب است.
از شعر شيرين و سخنان دل نشين حافظ درمان درد خود را بطلب که اميد است براي درمان درد خود هرگز نيازي به شربت گلاب و قند نداشته باشي.