• شماره 83

1- مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1. هندو: منسوب به هند، «سياه از هر چيز» (لغت نامه)، استعاره از خال سياه معشوق. جفا: ظلم و ستم. تکرار «رفت» در معني «مهم نيست و عيبي ندارد» است.

اگر از گيسوي عطرآگين تو خطايي سرزد و اگر از خال سياه خوش بوي تو به ما ظلم و ستمي رسيد، مهم نيست. هرچه بود، گذشت و فراموش شد.

ني منِ تنها کَشم تطاولِ زلفت

کيست که او داغِ آن سياه ندارد

(غزل 9 / 127)

2- برق: فروغ و تجلّي، «در اصطلاح عارفان، اوّل نوري که بر بنده ظاهر مي شود و او را به دخول به حضرب قرب خداوند براي سير في الله مي خواند، برق مي گويند.» (فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني). برق عشق: اضافه ي تشبيهي، عشق در نور و سوزندگي، به برق مانند شده است. پشمينه پوش: کسي که جامه ي پشمين پوشد، کنايه از صوفي و عارف. جور: ظلم و ستم. کامران: سعادتمند و نيک بخت. شاه کامران: استعاره از معشوق. گدا: فقير و تهي دست، استعاره از عاشق. بين شاه و گدا تضاد و بين برق و سوختن تناسب است.

اگر آتش عشق به خرمن پشمينه پوشي افتد و هستي او را بسوزاند و اگر ياري زيبارو که هم چون شاه کامران و نيک بخت است، به گدايي ظلم و ستم کند، بگو مهم نيست. هرچه بود گذشت و فراموش شد.

3- طريقت: – 2 / 71. خاطر: دل و باطن. کدورت: تيرگي و آلودگي.

اي ساقي، مي بياور که در طريقت عشق و سير و سلوک، جايي براي آزرده شدن دل نيست؛ زيرا هر کدورتي که مي بيني، با صفا و پاکي از بين مي رود و فراموش مي شود.

وفا کنيم و ملامت کَشيم و حوش باشيم

که در طريقتِ ما کافري است رنجيدن

(غزل 2 / 393)

4- پاي دار: تحمّل و استقامت کن. ملال: ناخشنودي و دل تنگي. تکرار «بود» و «رفت» در بيت به معني «مهم نيست و اشکالي ندارد» است.

اي دل، در طريقت عشق بازي و سير و سلوک، همانا بايد صبور و شکيبا بود و اگر ملامتي در اين راه به تو رسيد و يا خطايي از ياران سرزد، مهم نيست. هرچه بود گذشت و فراموش شد.

5- غمزه: – 8 / 249. بار بردن: کنايه از رنج و سختي کشيدن. دلدار و جانان: معشوق و محبوب. ماجرا: آنچه اتّفاق افتاد، دعوا و مرافعه – 7 / 17.

اگر دل عاشقي از ناز و عشوه ي دلبري آزرده خاطر و رنجيده شد و اگر بين عاشق و معشوقي، ماجرا و کدورتي به وجود آمد، هرچه بود گذشت و فراموش شد.

6- ناسزا: سخن و رفتار ناشايست و نابه جا.

از سخن چينان آزردگي هاي بسياري به وجود آمد، امّا وقتي بين ياران رفتار و سخن ناشايست و نابه جايي پيش آمد، مهم نيست. هرچه بود گذشت و تمام شد.

گر دي گفت حسوديّ و رفيقي رنجيد

گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم

(غزل 7 / 378)

7- واعظ: ناصح و پنددهنده و از شخصيّت هاي منفي و دوست نداشتني حافظ. خانقاه: – فرهنگ. آزادي: آزادمرد، يک مرد آزاد.

به واعظ بگوييد که حافظ را به خاطر ترک خانقاه سرزنش نکند. پاي آزادمرد را براي چه به بند مي کشيد؟ هرکجا که بخواهد برود، مي رود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا