• شماره 81

1- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. مرغ چمن: کنايه از بلبل. گل نوخاسته: گل سرخ نوشکفته و تازه رسته، نوخاسته صفت گل است که به قرينه ي «ناز کم کن» طنز و اشاره اي به انسان هاي تازه به دوران رسيده دارد. ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. ناز کم کن: ناز مکن، کم در اينجا قيد است و معني منفي مي دهد، يعني اصلاً و ابداً ناز مکن.

هنگام صبح بلبل با گل نوخاسته گفت که ناز مکن که در اين باغ، گل بسياري مانند تو شکفته است.

2- سخن سخت: سخن تلخ و دل آزار.

گل خنديد و گفت که ما از سخن راست نمي رنجيم، ولي هيچ عاشق سخن تلخ و دل آزار به معشوق نمي گويد.

3- مرصّع: جواهرنشان، گوهرنشان. جام مرصّع: جام آراسته به جواهر، استعاره از لب و دهان معشوق که دندان هاي مرواريدگون در آن جاي دارد. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، مي لعل: شراب قرمز، استعاره از بوسه هاي مست کننده از لبان سرخ رنگ معشوق. در: مرواريد، استعاره از اشک مرواريدگون. سفتن: سوراخ کردن. دُر به نوک مژه سفتن: کنايه از بسيار گريستن و از نوک مژه قطرات اشک مرواريدگون ريختن. بين جام و مي و بين لعل و دُر تناسب است.

اگر از لب و دهان چون جام جواهر نشان يار، انتظار شراب سرخ رنگ بوسه را داري، بايد که بسيار بگريي و اشک مرواريدگون از مژگان بريزي.

نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابي

کسي کند که به خونِ جگر طهارت کرد

(غزل 5 / 131)

4- محبّت: دوستي و مهرورزي و در شعر حافظ مترادف با عشق است. مشام: شامّه و بيني. ميخانه: – فرهنگ. رخساره: چهره و صورت. خاک به رخساره رفتن: با صورت خاک و جارو کردن، کنايه از نهايت فروتني و خاکساري است.

هر آن کس که خاک درگاه ميخانه را با رخسار خود نرويد و بر آستان آن، سر تسليم و رضا فرود نياورد، هرگز بويي از عشق و محبّت به مشامش نخواهد رسيد؛ به عبارت ديگر، خواجه مي فرمايد: عشق را فقط در ميخانه بايد جست نه در خانقاه و صومعه.

6 . 5: – 4 / 65. گلستان ارم: احتمالاً نام باغي بوده است متعلّق به شاه شيخ ابواسحاق اينجو و بعيد نيست که با باغ ارم امروزي واقع در شيراز يکي باشد. مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: «در حال حاضر در شيراز باغي به نام ارم وجود دارد و شايد در زمان خواجه هم چنين باغي وجود داشته است.» (يادداشت ها در حواشي ديوان حافظ، 263). اضافه ي گلستان به ارم بيانگر نهايت زيبايي و سرسبزي آن است که ايهامي نيز به باغ شدّاد دارد. سنبل: «در لغت به معني خوشه ي جو، گندم و مانند آن است و نيز نام گياهي است از تيره ي سوسني ها، با جام و کاسه ي رنگين و داراي گل هاي بنفش خوشه اي است. چون زود گل مي دهد و گلش زيبا، خوش رنگ و خوش بوست، مورد توجّه است و جزو گياهان مرغوب زينتي است. برگ هاي سنبل دراز و نوک تيز است و گل هاي آن به شکل خوشه هاي بلند به هم فشرده و معطّر و به رنگ هاي قرمز، آبي، ارغواني، سفيد و زرد است. در ادبيات فارسي، شاعران زلف معشوق را به سنبل و خطّ يار را به سنبل تر تشبيه کرده اند.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). نسيم سحري: باد صبا. مسند: تخت و تکيه گاه. مسند جم: تخت شاهي و نيز اشاره اي به گلستان ارم در بيت قبل دارد. جام جهان بين: – جام جهان نما در فرهنگ، استعاره از شاه شيخ ابواسحاق که مسند او گلستان ارم بود که خواجه او را دولت بيدار لقب داده است. دولت بيدار: بخت و اقبال خوب و مساعد.

ديشب در آن هواي پاک و لطيف گلستان ارم که بر اثر نسيم سحري زلف سنبل پريشان مي شد، گفتم: اي مسند جم، آن شاه شيخ ابواسحاق که دلي روشن هم چون جام جهان بين داشت و بر همه ي اسرار آگاه بود، کجاست؟ گفت: دريغا که آن شاه بيداردل و آن بخت مساعد به خواب رفت و درگذشت.

7- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ.

خواجه پس از بيان پريشان شدن گل در گلستان ارم و به خواب رفتن بخت بيدار، دوباره به ماجراي عشق باز مي گردد و مي فرمايد: سخن عشق سخني نيست که بتوان آن را رح و بيان کرد. اي ساقي، شراب بياور و بنوشان و مست کن و به اين گفتگوها پايان بده.

قلم را آن زبان نبوَد که سرِّ عشق گويد باز

ورايِ حدِّ تقرير است شرحِ آرزومندي

(غزل 3 / 440)

8- به دريا انداختن: کنايه از دور انداختن، از بين بردن و نيز دريا اشاره به چشم اشک بار خواجه هم دارد که از شدّت اشک ريختن، به دريا مانند شده است. يارستن: توانستن.

حافظ آن چنان اشک ريخت که عقل و صبرش در درياي اشک او غرق شد و از بين رفت. وقتي سوز و گداز غم عشق را نتوان پنهان کرد، چه کار مي توان کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا