• شماره 60

1- پيک: قاصد، خبررسان، ناموري پيک از آن سبب است که قاصد معشوق است و به مناسبت نام دوست، مشهور شده است، نيز مي تواند استعاره از باد صبا باشد. حرز: پناه گاه، در اصطلاح، تعويذ و دعايي است که براي حفظ از خطر و آفت مي خوانند و يا مي نويسند و به همراه خود مي برند. حرز جان: دعاي حفظ جان. خط مشک بار: ايهام دارد: 1- موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار زيبارويان برآمده باشد که سياه و معطّر است – فرهنگ. 2- دست نوشته و خطّي که بوي خوش مي دهد، زيرا در نوشتن نامه هاي عاشقانه گاهي مرکّب آن را به مشک مي آميختند.

آن قاصد ناموري که از سرزمين يار رسيد، از خط خوش بو و عطرآگين معشوق دعايي براي حفظ جان من آورد،

2- جلال: شکوه و عظمت. جمال: حسن و زيبايي. عزّ: ارجمندي، گرامي شدن. وقار: حلم و متانت، بزرگواري.

آن پيک نامور که از ديار يار دلرباي من آمد، چه نيکو از عظمت و زيبايي و از ارجمندي و متانت او سخن مي گويد.

3- قلب: ايهام دارد: 1- سکّه تقلّبي 2- دل شاعر. نقد قلب: اضافه ي تشبيهي، دل به سکّه مانند شده است. نثار: پيشکش و هديه، پاشيدن سکّه يا نقل بر سر عروس و يا مهماني ارجمند.

دل خود را به رسم هديه به پيک نامور دادم و از اينکه اين قلب خويش را نثار يار کردم، شرمنده ام.

4- مدد: ياري و کمک. کارساز: چاره ساز، رفع کننده ي مشکلات و در اينجا به عنوان صفت بخت به کار رفته است به معني مساعد و موافق. برحسب: مطابق و بروفق.

شکر خدا که به ياري بخت موافق و چاره ساز، همه ي کار و بار يار بر وفق مراد است.

5- سير: «در اصطلاحات نجوم، مدّت يک دَور کوکب است و آن را مسير هم گفته اند. (فرهنگ اصطلاحات نجومي). سپهر: آسمان و فلک. دور: «دور زدن، گردش و حرکت دايره مانند، حرکت و چرخش کوکب در فلک خود.» (فرهنگ اصطلاحات نجومي). دور قمر: ايهام دارد: 1- «برخي از متقدّمان معتقد بوده اند که عمر جهان هفت هزار سال است و هر هزاره را يک دوره و هر دوري را متعلّق به يکي از هفت ستاره ي سيّار شمرده و آغاز از ستاره ي کيوان کرده و به ترتيب، هر دوره را به نام يکي از ستارگان رونده مي خوانده اند و اکنون ما در دور هفتم يعني دور قمري هستيم که آخرين دور جهان است.» (فرهنگ اشارات) «دور آخر کواکب سيّاره، گويند دور هر کوکبي هفت هزار سال است. هزار سال به خودي خود صاحب عمل است و شش هزار سال به مشارکت کواکب ديگر. ظهور آدم، پدر انسان، در اوّل دور قمري بوده است و ما در دور قمري به سر مي بريم.» (فرهنگ اصطلاحات نجومي) 2- گردش قمر در منازل بيست و هشت گانه ي خود است که در مدّت يک ماه صورت مي گيرد و در آن صورت، سير سپهر و دور قمر کنايه از توالي شب و روز است که از آن، حوادث و مقدّرات پديد مي آيد. برحسب: مطابق و بروفق. بين سير، دَور و گردش و بين سپهر و قمر تناسب است.

سير سپهر و دَور قمر را اختياري نيست و همه مطابق خواست و اراده ي يار در گردشند؛ به عبارت ديگر، يعني حوادث که پيش مي آيد، به اختيار اوست.

6- باد فتنه: اضافه ي تشبيهي. فتنه به باد ويران گر و برهم زننده مانند شده است. هر دو «واو» در مصراع دوم معني ملازمت و همراهي است. چراغ چشم: چشم به چراغ تشبيه شده است؛ به سبب اينکه اگر به هنگام شب منتظر کسي باشند، به راه او چراغي روشن مي گذارند. بين باد و چراغ تضاد و بين چشم، انتظار و راه تناسب است.

اگر تندباد حوادث و آشوب، هر دو عالم را نابود سازد و هر چراغي را خاموش کند، ما هم چنان چراغ چشم خود را در راه يار روشن مي گذاريم و به انتظار او مي نشينيم.

7- کحل الجواهر: کحل به معني سرمه و آن، گرد نرمي است که از کوبيدن سنگ سياه رنگ سرمه به دست مي آيد و گاه براي افزايش خاصيّت سرمه (تقويت روشني چشم) برخي سنگ هاي قيمتي را نيز مي کوبيدند و با آن مخلوط مي کردند. اين مخلوط را کحل الجواهر ناميده اند، سرمه ي مرواريد. نسيم صبح: باد ملايم سحر، باد صبا.

نکته ي زيبايي که حافظ در اين بيت به کار برده، اين است که خاک سبب تيرگي و درد چشم است، ولي خاک کوي يار، نه تنها سرمه بلکه سرمه ي آميخته به جواهري است که روشني بخش چشم اوست؛ به همين سبب مي فرمايد: اي نسيم سحر، از آن خاک خوشبختي که معشوق دلرباي من بر آن گام نهاده است، اندکي بياور تا سرمه ي چشم خود کنم و به آن روشني بخشم.

8- هر دو «واو» در مصراع اوّل معني ملازمت و همراهي است. آستانه: درگاه، پيشگاه. نياز: حاجت. کنار: پهلو، آغوش.

پيوسته سر نياز بر پيشگاه عشق يار فرود مي آوريم و اظهار حاجت مي کنيم تا ببينيم چه کسي به وصال معشوق مي رسد و در آغوش او به خواب خوش فرو مي رود؟ يا چه کسي در خواب خوش، يار زيباروي خويش را خواهد ديد؟

9- دم زدن: سخن گفتن. منّت: سپاس و شکر.

اگر دشمن به قصد آزار حافظ سخني بگويد، باکي نيست. سپاس خدا را که در برابر معشوق خويش شرمنده نيستم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا