- شماره 55
1- خم زلف: پيچ و تاب و چين و شکن زلف، خم زلف به دام مانند شده است. در اصطلاحات عرفاني، خم زلف به معني اسرار پرپيچ و خم الهي است – زلف در فرهنگ. کفر و دين: بي ديني و دين داري. کارستان: کارهاي عجيب و مهم. شمّه: کم و اندک.
پيچ و تاب گيسوي تو در راه کفر و دين، دامي گسترده است و هرکس را در هر مذهب گرفتار مي سازد و همه ي اينها، اندکي از کارهاي عجيب اوست؛ به تعبير عارفانه، همه در پي کشف اسرار پيچيده ي الهي اند.
2- معجز حسن: معجزه ي زيبايي. جمالت معجز حسن است: جمال تو غايت و معجزه ي زيبايي است. حديث: داستان، ماجرا. غمزه: – 8 / 249. سحر مبين: جادوي آشکار، حافظ اين تعبير را از قرآن گرفته است. بين سحر و معجز تضاد و بين جمال و حسن تناسب است.
جمال تو در زيبايي معجزه است و ماجراي ناز و عشوه گري تو خود سحري آشکار است.
3- شوخ: گستاخ و بي حيا، دزد و راهزن. کمان: استعاره از ابرو، بين شوخ به معني دزد با کمين ايهام تناسب و بين کمال و کمين صنعت شبه اشتقاق و از جهتي جناس لاحق است.
کي مي توان از چشم دزد و گستاخ تو که پيوسته با کمان ابروان در کمين جا عاشقان نشسته است، جان سالم به در برد؟
4- سحرآفرين: آفريننده ي سحر و جادو، آنکه کار خارق العاده مي کند.
بر چشم سياه تو صد درود و آفرين باد که در عاشق کشي معجزه گر و ساحر است.
5- هيئت: «در اصطلاح نجوم، علمي است که در آن از ظواهر اجرام آسماني و قوانين حرکات ظاهري و حقيقي و وضع آنها نسبت به يکديگر و شکل و قوانين آنها بحث مي شود.» (فرهنگ اصطلاحات نجومي). عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد- فرهنگ. علم هيئت عشق: اضافه ي تشبيهي، شاعر عشق را در بلندي مقام و مکان، به علم هيئت که علم شناخت احوال ستارگان و سيّارات است، تشبيه کرده است. چرخ هشتم: فلک هشتم، فلک البروج که فلک ستارگان ثابت است، استعاره از مقام و مرتبه ي عالي. هفتم زمين: طبقه ي هفتم زمين و پايين ترين قسمت آن، استعاره از مقام و مرتبه ي پست و فرودين. براي اطّلاع بيشتر از طبقات هفتگانه ي زمين – (فرهنگ اشارات ذيل زمين)
عشق عجب علم حيرت آوري است که آسمان هشتم با همه ي بلندي و نورانيّتش در برابر آن چون طبقه ي هفتم زمين پست و تاريک است؛ يعني افلاک با همه ي بلندي و عظمت در زير پاي عشق قرار دارد.
6- کرام الکاتبين: در لغت به معني نويسندگان بزرگوار، تعبيري است قرآني که اشاره است به آيه ي 11 و 10، سوره ي انفطار (82): وَ اِنَّ عَلَيکُم لَحَافِظِينَ، کِراماً کاتِبِينَ، حال آنکه بر شما محافظاني گمارده شده اند، کاتباني بزرگوار.
گمان مي کني که بدگو جان سالم به در مي برد؟ بدان که عمل زشت او نوشته مي شود و او به سزاي آن خواهد رسيد. مصراع دوم داراي صنعت ارسال المثل است.
7- کيد، مکر و فريب.
اي حافظ، از حيله و مکر گيسوي يار آسوده خاطر مباش، زيرا دلت را برد و اکنون در پي بردن دين و ايمانت است.