- شماره 26
3- .2 .1 خوي: عرق. پيرهن چاک: يقه چاک و باز. غزل خوان: در حال خواندن غزل و ترانه – 8 / 164. صراحي: ظرف بلورين با گردن باريک و دراز که از آن در پياله شراب مي ريزند. نرگس: – 5 / 24. عربده جوي: ستيزه جوي، مست. افسوس کردن: ريشخند و تمسخر کردن. دوش: ديشب. سر فراگوش آوردن: سر را نزديک آوردن. آواز حزين: آواز نرم و خوش، حزين نام گوشه اي است از دستگاه اصفهان، لحني از موسيقي (لغت نامه)، براي اطّلاع بيشتر – (واژه نامه ي موسيقي ايران زمين)
معشوق پريشان زلف و عرق کرده و خندان، جلوه کنان و بي خويش، غزل خوان و صراحي در دست، نيم شب با چشمان پرعتاب و لبي تمسخرآميز، در حالي که از غايت مستي افتاده بودم، بر بالين من آمد و نشست و سر به گوش من نهاد و با طعن گفت: اي عاشق ديرينه اي که دعوي عشق ما مي کني، خواب هستي؟! امّا عاشق ثابت قدم ما (حافظ) بيدار بود و به خواب نرفته بود.
4- باده ي شبگير: شراب سحري، صبوح. کافر عشق: منکر عشق. باده پرست: آن که بسيار شراب نوشد و بدآن علاقه مند باشد.
عاشقي که از دست محبوب سحرگاه شراب نوشد، اگر مذهب معشوق نگيرد و باده پرست نشود، منکر عشق است و لاف زني بيش نيست.
5- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. درد: گل و لاي ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهاي کم مي نوشند، ولي مستي آن بيشتر است. دردکشان: کساني که شراب را تا ته مي نوشند، باده نوشان قهّار، کنايه از رندان عاشق پيشه ي مست. خرده گرفتن: عيب و ايراد گرفتن. تحفه: هديه، هر چيز بديع و نو، در اينجا استعاره از نصيب و قسمت. روز الست: روز ازل، اشاره است به آيه ي 172، سوره ي اعراف (7) که براساس آن خدا در عالم ذرّ از انسان ها پيمان بندگي گرفت – 1 / 24.
اي زاهد، ما را رها کن و عاشقان را سرزنش مکن، زيرا از روز نخست، رندي و دُردکشي براي ما رقم خورده است. خواجه به تقدير و قسمت الهي معتقد است و در بسياري از غزل ها به نحوي از آن سخن مي گويد.
6- خمر بهشت: شراب بهشتي، اشاره است به قسمتي از آيه ي 21، سوره ي انسان (76): وَ سَقَاهُم رَبُّهُم شَرَاباً طَهُوراً، و پروردگارشان از شرابي پاکيزه سيرابشان سازد. باده ي مست: باده ي سکرآور و مست کننده، باده اي که عين مستي است.
خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: اي زاهد کج بين، گناه ما چيست؟ آنچه ساقي ازل در پيمانه ي ما ريخت، نوشيديم و بد آن راضي گشتيم؛ اگر از شراب طهور بهشتي يا باده ي مست کننده بود.
رضا به داده بده، وز جَبين گِره بگشاي
که بر من و تو درِ اختيار نگشادَه است
(غزل 8 / 37)
عاشقان را بر سرِ خود حکم نيست
هرچه فرمانِ تو باشد آن کنند
(غزل 4 / 197)
7- خنده ي جام مي: فروغ و تلألؤ شراب در جام، موج و لرزش شراب در جام. زلف گره گير: زلف پر پيچ و تاب. نگار: – 6 / 15.
درخشش شراب در جام و زلف پر پيچ و تاب يار، توبه هاي بسياري هم چون توبه ي حافظ را شکست و اساس آن را بر باد داد.