شماره 14
1- خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان. غريب: تنها و بي کس، دور از وطن، مسکين: بيچاره و بي نوا. به دنبال دل رفتن: کنايه از عاشق شدن.
گفتم اي پادشاه زيبارويان، بر اين عاشق بلاکش دور از وطن رحم آور. در پاسخ گفت: عاشق اواره اي که در پي دل مي رود، سرانجام گمراه خواهد شد.
2- گذشتن: شتاب کردن، روان شدن. زماني: لحظه اي. خانه پرورد: کسي که در خانه بزرگ شده و طعم غربت را نچشيده است، کنايه از نازپرورده و عزيز. تاب آوردن: تحمّل کردن. بيت داراي استفهام انکاري است.
به معشوق گفتم: لحظه اي درنگ کن. گفت: عذرم را بپذير، زيرا ناپرورده اي چون من تحمّل اين همه عاشق آواره ي غريب را ندارد و از همه دل جويي نتواند کرد.
3- سنجاب شاهي: بستري که از پوست نرم سنجات ويژه ي پادشاهان درست مي کردند. خاره: خارا، سنگ سخت که مظهر سختي بوده است. بين خار و خاره جناس زايد است.
نازپرورده اي که بر بستر نرم و لطيف شاهانه خفته است، از اينکه عاشق آواره اي بر خار و خاشاک بخوابد و سر بر سنگ خارا نهد، چه غمي دارد؟
4- زنجير زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف تاب دار و حلقه حلقه، به زنجير مانند شده است، زلف بافته شده. آشنا: يار و دوست. خوش: زيبا و دل پسند. رنگين: خوب و زيبا. خال: نقطه ي سياهي که مظهر زيبايي و زينت بخش چهره ي معشوق و يکي از لوازم حسن اوست. مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1. غريب: زيبا و شگفت انگيز. بين گيسو، خال و رخ تناسب است.
اي که در سلسله ي گيسويت جاي دل هاي عاشقان بسيار است، آن خال سياه بر آن چهره ي خوش آب و رنگ، بديع و زيبا جاي گرفته است.
5- نمودن: نشان دادن، جلوه کردن. عکس مي: انعکاس و پرتو مي، سرخي مي. ارغوان: «درختي است داراي گل هاي قرمز ارغواني که قبل از ظاهر شدن برگ هاي درخت مي شکفد و در موسم بهار سراپا گل مي شود.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). نسرين: «نام گلي سفيد و کوچک و صد برگ که به صورت وحشي مي رويد و يکي از گونه هاي نرگس است و از گل هاي آن در عطرسازي استفاده مي کنند. در ادب فارسي، لطافت و سفيدي صورت معشوق به آن مانند شده است.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). بين برگ، ارغوان و نسرين تناسب است.
هنگامي که پرتو سرخ باده با زيبايي سپيدي چهره ي ماه تو در مي آميزد، چنان شگفت و بديع جلوه مي کند که گويي گلبرگ هاي سرخ ارغوان بر صفحه ي سپيد گل نسرين افتاده باشد.
6- غريب: زيبا و شگفت انگيز. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد. مور خط: اضافه ي تشبيهي، خطّ ظريف نورسته از جهت ظرافت و سياهي، به مور مانند شده است. نگارستان: جاي نقش و نگار، کارگاه نقّاشي، ايهامي نيز به چهره ي رنگارنگ معشوق دارد. مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1.
آن خطّ ظريف مشکين که برگرد رويت رسته، بسيار زيبا و شگفت است؛ هرچند وجود خطّ سياه در نگارستان و کارگاه نقّاشي عجيب نيست.
7- شام غريبان: شب اوّل غربت، شب تاريک و بدون چراغ، حافظ زلف سياه معشوق را به شام غريبان تشبيه کرده است، طرّه: موي جلوي پيشاني، زلف تابدار و آراسته. شب رنگ: سياه رنگ.
گفتم: اي دلدار که طرّه ي سياه رنگ تو به رنگ شب هاي تار من است، از ناله ي سحرگاهي منِ غريب بترس و بر حذر باش.
8- آشنايان: جمعِ آشنا، عارفان و عاشقان، آشنايان دل. مقام: – 2 / 7. حيرت: سرگشتگي و سرگرداني – فرهنگ. دور نبود: تعجّبي ندارد.
معشوق گفت: اي حافظ، حتّي عاشقان و عارفان ديرينه ي راه عشق، دست خوش سرگشتگي هستند و به وصال نرسيده اند؛ پس شگفت نباشد که عاشق آواره اي چون تو درمانده و خسته بماند.