شماره 13
1- دميدن: طلوع کردن، ظاهر شدن. کلّه: پرده، خيمه. کلّه بستن سحاب: خيمه زدن ابر در آسمان. صبوح: شراب صبحگاهي. اصحاب: جمعِ صاحب، ياران. بين صبح و صبوح صنعت اشتقاق است.
خواجه با توصيف يک روز ابري بهاري دوستان را به باده خواري فرامي خواند و مي فرمايد: صبح طلوع مي کند و ابر بر آسمان خيمه زده است. اي ياران، شراب صبحگاهي را بياوريد و بنوشيد.
2- ژاله: شبنم، قطره ي باران. لاله: – 9 / 58. مدام: شراب. احباب: جمعِ حبيب، دوستان و ياران. بين ژاله و لاله جناس لاحق است.
قطره ي باران بر چهره ي لاله مي چکد. اي ياران، به نوشيدن باده شتاب کنيد.
3- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. هان: شبه جمله است که براي تنبيه به کار مي رود، بشتاب و زود باش. ناب: خالص.
از سوي چمن نسيم بهشت مي وزد. هان اي ياران، پيوسته شراب خالص بنوشيد.
4- زمرّد: سنگ قيمتي به رنگ سبز. تخت زمرّد: استعاره از چمن و شاخ و برگ نورسته. گل: گل سرخ که شاه حسن و زيبايي است و در باغ سلطنت مي کند؛ به همين دليل صاحب تخت زمرّدي است. راح: شراب. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. آتشين: قرمز به رنگ آتش. بين لعل و زمرّد و بين گل و چمن تناسب است.
اکنون که سلطان گل در سبزه زار تخت زمرّدين زده است، تو نيز به گلستان برو و شراب سرخ آتشين را بجوي و غنيمت دان.
5- دگر: بار ديگر، دوباره، «دگر» مي تواند هم متعلّق به مصراع اوّل باشد (دوباره در ميخانه بسته اند) و هم به مصراع دوم (اي گشاينده ي درها، دوباره بگشاي)
6- سپيدي دندان سپيدي نمک را به ذهن متبادر مي سازد و ايهامي به نمکين بودن لب نيز دارد.
جان ها و سينه هايي که در آتش عشق کباب شده است، نمک پرورده ي لب و دندان نمکين توست؛ به عبارت ديگر، با لب و دندان نمکين خود بر دل هاي سوخته ي عاشقان نمک مي پاشي و به آنها نيشخند مي زني.
اي دلِ ريشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک
حق نگه دار که من مي روم اَللهُ مَعَک
(غزل 1 / 301)
7- موسم: وقت و زمان.
شگفتا که در چنين وقت و زمان خوشي درِ ميخانه را با شتاب ببندند.
8- ناب: صاف و خالص. بر رخ کسي باده نوشيدن: مقابل او شراب خوردن، در حين نگاه کردن به او شراب نوشيدن.
هم چو حافظ تو نيز باده ي ناب بنوش و در چهره ي زيباي ساقي بنگر.