شماره 8
1- خاک بر سر کردن: کنايه از پست و ناچيز کردن، نيست و نابود کردن. بين ساقي و جام تناسب است.
اي ساقي، برخيز و جام شراب را به گردش درآور تا بنوشيم و مست گرديم و غم روزگار را به فراموشي بسپاريم و آن را از خاطر بشوييم.
2- ساغر: جام و پياله ي شراب. بر: تن و سينه. برکشيدن: درآوردن، بيرون کشيدن، خرقه ي صوفي از مقابل سينه چاک داشت و آن را از سر مي پوشيدند و از سر درمي آوردند. دلق: لباس ژنده اي که درويشان به تن کنند – خرقه در فرهنگ. ازرق فام: کبودرنگ.
خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: جام شراب را به دستم بده تا بنوشم و بي خويش گردم تا اين خرقه ي سياه رنگ ريايي را از سر درآورم و به دور اندازم.
3- ننگ و نام: شهرت و برآبر. بين بدنامي و نام تضادّ است.
خواجه در ادامه ي ابيات پيشين مي فرمايد: گرچه باده نوشي نزد عاقلان سبب بدنامي است، ما به اين سخنان اعتنايي نداريم و به اين نام و ننگ پاي بند نيستيم.
4- باد غرور: تکبّر و خودبيني. خاک بر سر: در اصطلاح عوام به معني تحقير است، کنايه از خوار و ذليل، در معني حقيقي خود يعني مدفون شدن جسم زير خاک نيز صادق است. نافرجام: بدبخت و بدعاقبت. بين باده و باد جناس زايد است.
اي ساقي، باده بده تا بنوشيم و مست گرديم و تکبّر و خودبيني را از سر بيرون کنيم، تا کي باد غرور در سر داشتن؟ خاک بر سر نفس بدبخت و بدعاقبت باد.
به مَي پرستي از آن نقشِ خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خودپرستيدن
(غزل 5 / 393)
5- دود آه: آه دودآلود و آتشين. افسردگان خام: مرده دلان ناپخته.
آه آتشين من که از سينه ي نالانم بيرون مي آيد، چنان بود که در اين مرده دلان ناپخته ي دور از عشق اثر کرد و دل آنها را به آتش کشيد.
6- محرم: رازدار و آشنا. شيدا: شيفته و عاشق. خام و عام: مردم برگزيده و عامي و معمولي.
هيچ کس را از خاص و عام رازدار دل عاشق خود نمي بينم.
7- دلآرام: آرام بخش دل، کنايه از دلبر و معشوق. خاطر: دل، انديشه و فکر.
دلآرام مايه ي آرامش دل عاشق است، ولي دلآرام خواجه قرار و آرامش او را برده است؛ به همين سبب مي فرمايد: دل من به عشق معشوق دلآرامي دل خوش است که يک باره قرار و آرامش را از من ربوده است. خواجه اين مضمون را در بيت ديگري چنين مي فرمايد:
اين قصّه ي عجب شنو از بختِ واژگون
ما را بکُشت يار به انفاسِ عيسوي
(غزل 5 / 486)
8- ديگر: قيد منفي، هرگز. سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. سيم اندام: داراي اندامي سفيد و زيبا. بين سرو و چمن تناسب و بيت داراي نوعي تشبيه تفضيل است.
هرکس که معشوق بلندقامت زيباي مرا ديد، ديگر به سرو چمن توجّهي ندارد.
چندان بوَد کرشمه و نازِ سهي قدان
کآيد به جلوه سروِ صنوبر خرامِ ما
(غزل 4 / 11)
هر سروقد که بر مَه و خور حُسن مي فروخت
چون تو درآمدي، پيِ کاري دگر گرفت
(غزل 6 / 86)
9- کام يافتن: به آرزو رسيدن. صبر کن حافظ به سختي روز و شب: داراي دو معني است:
1- حافظ در برابر سختي و درد روز و شب صبرکن. 2- حافظ، با سختي، روز و شب درد را تحمّل کن. مفهوم بيت اشاره است به حديث” اَلصَّبرُ مِفتَاحُ الفَرَج. (کشف الخفاء، جلد دوم، 21)