شماره 4
1- صبا: نسيم صبحگاهي- فرهنگ. به لطف: با ملايمت و نرمي. غزال: آهو. رعنا: زيبا و بلندقامت. غزال رعنا: استعاره از معشوق زيباي خوش رفتار. سر به کوه و بيابان دادن: کنايه از آواره و شيدا شدن.
اي صبا، با نرمي و ملاطفت به آن معشوق زيباي خوش رفتار بگو که عشق تو مرا آواره و شيدا کرد و روانه ي کوه و بيابان ساخت.
2- شکرفروش: استعاره از معشوق نوشين لب و شيرين دهان که سخنان شيرين مي گويد که همان غزال رعنا در بيت قبل است. تفقّد: دل جويي. شکرخا: صفت طوطي به معني شکننده و جونده ي شکر، «خا» از مصدر خاييدن به معني جويدن. طوطي شکرخا: استعاره از خود شاعر است. بين شکر و طوطي تناسب است.
آن معشوق نوشين لب و شيرين دهان که عمرش دراز باد، چرا از اين طوطي شيرين سخن دل جويي نمي کند و حالي نمي پرسد؟
3- حسن: جمال و زيبايي. مگر: قيد تأکيد، همانا، البتّه. گل: گل سرخ و در اينجا استعاره از معشوق که همان شکرفروش و غزال در ابيات پيشين است. احوال پرسي کردن. عندليب شيدا: بلبل شوريده و عاشق، استعاره از خود شاعر.
اي گل زيبا، به يقين غرور حسن و جمال تو سبب شد که از اين بلبل شوريده و عاشق حالي نپرسي و عنايتي نکني.
4- به خلق و لطف: با خوي و اخلاق پسنديده اي که همراه با نيکي و مهرباني باشد. نظر: نگاه، توجّه و عنايت* فرهنگ. اهل نظر: روشن بينان و دل آگاهان، مي تواند استعاره از خود شاعر باشد. مرغ دانا: مرغ زيرک و هوشيار، استعاره از سيمرغ و مردم صاحب نظر و اهل بصيرت و نيز مي تواند در اين بيت خود شاعر مراد باشد.
هم چنان که مرغ زيرک را با بند و دام نمي توان گرفت، بلکه با نرمي و مهرباني مي توان صيد کرد، دل صاحب نظران را نيز فقط با خلق و خوي پسنديده و نيک مي توان اسير کرد و به دام انداخت.
5- رنگ آشنايي: شيوه ي انس و الفت و دوستي. سهي: صفت قد و قامت، راست و کشيده – 5 / 76. سهي قدان: دارندگان قد و قامت راست و زيبا.
نمي دانم چرا بلندقامتان زيبا و سيه چشمان ماه مانند بويي از انس و الفت و مهر و وفا نبرده اند؟
6- حبيب: دوست و معشوق. باده پيمودن: شراب نوشيدن. محبّان: جمعِ محبّ، دوست داران، عاشقان. بادپيما: کنايه از تهي دست، بي حاصل و بي نصيب. بين باده و باد جنا زايد و بين حبيب و محبّان و بين پيمودن و پيما صنعت اشتقاق است.
آن زمان که با محبوب هم نشين مي شوي و به وصال او مي رسي و شراب مي نوشي، از عاشقاني که از وصل يار بي نصيب مانده اند نيز يادي بکن.
7- جمال: زيبايي و نيکويي، حسن. وضع: قرار دادن چيزي در جاي خود، شيوه و روش.
در جمال و زيبايي تو هيچ عيبي نيست، جز اينکه مهر و وفا در روي زيباي تو وجود ندارد.
مجمعِ خوبي و لطف است عِذارِ چو مَهَش
ليکنش مِهر و وفا نيست، خدايا بدهش
(غزل 1 / 289)
8- مسيحا: لقب حضرت عيسي (ع)، معرّب مشيخاي سرياني که به معني مبارک است. در روايات، مسيح به آسمان رفت و در فلک چهارم مقيم شد و او مظهر زهد و پارسايي است. سرود: نغمه و آواز. زهره: ستاره ي ناهيد که الهه ي طرب و شادي و عشق بوده است – 5 / 45.
جاي تعجب نيست اگر شعر دلکش حافظ، زهره را در آسمان سوم چنان به ترانه خواني برانگيزد که در آسمان چهارم مسيح را که مظهر پرهيزکاري و متانت است، به رقص و پاي کوبي وادارد.