• غزل  514

عيد است وموسم گل، ساقى! بيار باده         هنگامِ گُل، كه ديده‌است بى‌مى، قدح نهاده

زين زهد وپارسايى، بگرفت خاطرِ من         ساقى! پياله‌اى دِهْ تا دل شود گشاده

واعظ كه دى نصيحت، مى‌كرد عاشقان را         امروز ديدمش مست، تقوى به‌باده داده

اين يك دو روز ديگر، گُل را غنيمتى دان         گر عاشقى، طرب جو با ساقيانِ ساده

در مجلس صبوحى، دانى چه‌خوش نمايد؟         عكس عذار ساقى، بر جام مِىْ فتاده

گل رفت اى حريفان! غافل چرا نشينيد         بى‌بانگ رُود وخَنگى، بى‌يار وجامِ باده؟

مطرب چو پرده سازد، شايد اگر بخواند         از طرز شعرِ حافظ، در بزم شاهزاده

گويا خواجه مبتلا به فراق شده بوده، با فرا رسيدن فصل بهار اين غزل را سروده، واز حضرت دوست تمنّاى ديدارش را نموده، مى‌گويد :

عيد است وموسم گل، ساقى! بيار باده         هنگامِگُل، كه ديده‌است بى‌مى، قدح نهاده

محبوبا! موسم عيد نوروز وبهار رسيد وگلها شكفته گشتند، و(با گشوده شدنشان) قدح باده بر كف گرفتند وسرخى وعطر خود را ظاهر ساختند. اين منم كه بى‌ديدار گل جمالت بسر مى‌برم وقدح ديده دلم را براى مشاهده‌ات آماده ساخته‌ام. بهره مندم ساز واز فراقم خلاصى ده، در جايى مى‌گويد :

من تركِ عشقبازى وساغر نمى‌كنم         صدبار توبه كردم وديگر نمى‌كنم

باغ بهشت وسايه طوبى وقصرِ حور         با خاك كوىِ دوست، برابر نمى‌كنم

اين تَقْوِى‌ام بس‌است،كه چون‌زاهدان شهر         ناز وكرشمه بر سر منبر نمى‌كنم[1]

زين زهد وپارسايى، بگرفت خاطرِ من         ساقى! پياله‌اى دِهْ تا دل شود گشاده

معشوقا! از بس كه در فراقت طريق زهّاد وپارسايان را پيمودم وبه عبادات قشرى پرداختم واز توجّه به فطرت خويش دور ماندم، خاطرم بگرفت، پياله‌اى از شراب مشاهده‌ات عنايتم فرما وبه فطرتم متوجّه ساز، تا از قشر به لبّ بازگردم ودلم گشاده گردد، وبه امرِ (فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفآ، فِطْرَتَ اللهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها)[2] : (پس

استوار ومستقيم روى و تمام وجودت را به سوى دين نما، همان سرشت خدايى كه همه مردم را بر آن آفريد.) عمل نمايم. به گفته خواجه در جايى :

حاليا، مصلحت وقت در آن مى‌بينم         كه كَشَم رَخت بهميخانه وخوش بنشينم

بس كه در خرقه سالوس زدم لافِ صلاح         شرمسارِ رُخِ ساقىّ ومِىِ رنگينم

جام مِىْ گيرم واز اهلِ ريا دور شوم         يعنى از اهلِ جهان، پاك دلى بگزينم[3]

واعظ كه دى نصيحت، مى‌كرد عاشقان را         امروز ديدمش مست، تقوى به باده داده

واعظ كه ديروز، عاشقان دوست را از باده نوشى وعشق ورزيدن به معشوق منع مى‌فرمود، وچون زاهد به عبادات قشرى دعوت مى‌نمود، امروز نه تنها از نصيحت ما دست كشيده، كه خود نيز تقواى ظاهر وقشرى را كنار گذاشته، وبا نوشيدن باده معرفت، به مستى گراييده. در جايى نسبت به زاهد مى‌گويد :

زاهدى را كه نبودى چو صوامع جايى         بين كه در كُنجِ خرابات، مقام است امروز

محتسب، بيهُده، گو: پند مده رندان را         كآنكه با شاهد ومِىْ نيست،كدام‌است امروز؟![4]

وباز مى‌گويد :

هر زاهدى كه ديده، ياقوتِ مِىْ فروشت         سجّاده ترك داده، پيمانه در كشيده[5]

اين يك دو روز ديگر، گُل را غنيمتى دان         گر عاشقى، طرب جو، با ساقيانِ ساده

اى خواجه! ويا اى سالك! عمرت سپرى شد واز دوست بهره‌اى نگرفتى، وبهار زندگى‌ات به غفلت گذشت، بر تو باد كه از بقيّه آن استفاده نمايى، ودر فصلى كه همه مظاهر زيبا تو را به او راهنمايند، به ياد او باشى، شايد ديدارت حاصل شود؛ كه: «إنَّ عُمْرَكَ مَهْرُ سَعادَتِكَ، إنْ أنْفَذْتَهُ فى طاعَةِ رَبِّكَ.»[6] : (بدرستى كه عُمر تو كابين سعادت

وخوشبختى توست، اگر آن را در طاعت وعبادت پروردگارت سپرى نمايى.) ونيز: «إنَّ أنْفاسَكَ أجْزآءُ عُمْرِكَ فلاتُفْنِها إلّا فى طاعَةٍ تُزْلِفُكَ.»[7] : (براستى كه نَفَسها ودمهاى تو، جزء جزء عُمر

توست، پس آنها را جز در طاعت وعبادتى كه ]به خدا[ نزديكت سازد، از بين مبر.) وهمچنين : «لَيْسَ شَىْءٌ أعَزَّ مِنَ الْكِبْريتِ الأحْمَرِ، إلّا مابَقِىَ مِنْ عُمْرِ المُؤْمِنِ.»[8] : (چيزى كمياب‌تر از گوگرد

سُرخ نيست، مگر آنچه كه از عُمر مؤمن باقى مانده.).

در مجلس صبوحى،دانى چه‌خوش نمايد؟         عكس عذار ساقى، بر جام مِىْ فتاده

اى خواجه! مى‌دانى خمارى مشاهدات شبِ سالكِ عاشق را، صبح هنگام چه چيز مداوا خواهد نمود؟ ديدن جمال جانان از ملكوت مظاهر اتمّ(انبياء، ويا اولياء :، ويانبىّ اكرم 9 واوصيايش :)؛ كه: «أللّهُمَّ! إنّى أسْألُكَ بِمَعانى جَميعِ مايَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ أمْرِكَ… لافَرْقَ بَيْنكَ وَبَينَها إلّا أنَّهُمْ عِبادُكَ.»[9] : (خداوندا! سوگند به تمامى

معانى وحقايقى كه واليان امرت تو را به آن مى‌خوانند از تو مى‌خواهم… ]آنان كه [فرقى ميان تو وايشان نيست جز آنكه آنان بندگان تواند.) ونيز: «أللّهُمَّ! إنّى أسْألُكَ بِالتَّجَلِّى الأعْظَمِ.»[10] : (بار

خدايا! به حق تجلّى اعظمت ]پيامبر اكرم 9 [ از تو مسئلت دارم.) ويا ديدار او از ملكوت همه اشياء كه: «وَأنْتَ الَّذى لا إلهَ غَيْرُكَ… تَعَرَّفْتَ إلَىَّ فى كُلِّ شَىْءٍ فَرَأيْتُكَ ظاهِرآ فى كلِّ شَىْءٍ.»[11] : (وتويى كه معبودى جز تو نيست… خويش را در همه چيز به من شناساندى، پس تو

را آشكار وهويدا در هر چيز ديدم.)؛ وبه گفته خواجه در جايى :

سرم به دنيى وعقبى فرو نمى‌آيد         تبارك‌الله از اين فتنه‌ها، كه در سر ماست

مرا به كارِ جهان، هرگز التفات نبود         رُخ تو در نظر من، چنين خوش‌اش آراست

نخفته‌ام به خيالى، كه مى‌پزم شبها         خُمارِ صَدْ شبه دارم، شرابخانه كجاست؟

نداىِ عشقِ تو دوشم در اندرون دادند         فضاىِ سينه حافظ، هنوز پر زصداست[12]

گل رفت اى حريفان! غافل چرا نشينيد         بى‌بانگ رُود وخَنگى، بى‌يار وجامِ باده؟

اى دوستان! وقت گل گذشت، بياييد تا فرصت باقى است غافل نباشيم، شايد به ديدار او راه يابيم.

وممكن است بخواهد بگويد: از بهار عمر وجوانى بهره‌مند نشديم، وبه غفلت ازدوست سپرى‌اش نموديم؛ حال بيائيد تا فرصت باقى است به ياد او باشيم، تا شايد ازعنايت او برخوردار گرديم؛ در جايى مى‌گويد :

زهى خجسته! زمانى كه يار باز آيد         به كام غمزدگان، غمگسار باز آيد

در انتظار خدنگش، همى طپد دل صيد         خيال آنكه، به رسمِ شكار باز آيد

مقيم بر سر راهش، نشسته‌ام چون گرد         به آن هوس، كه بر اين رهگذار باز آيد

به‌پيش خيل خيالش، كشيدم ابلقِ چشم         بدان اميد، كه آن شهسوار باز آيد

چه جورها كه كشيدند بلبلان از دى         به بوى آنكه دگر نوبهار باز آيد[13]

مطرب چو پرده سازد، شايد، اگر بخواند         از طرز شعرِ حافظ، در بزم شاهزاده

[1] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 449، ص  328.

[2] ـ روم: 30.

[3] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 461، ص  336.

[4] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 317، ص  245.

[5] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 506، ص  364.

[6] ـ غرر ودرر موضوعى، باب العمر، ص 276.

[7] ـ غرر ودرر موضوعى، باب العمر، ص 276.

[8] ـ غرر ودرر موضوعى، باب العمر، ص 276.

[9] ـ اقبال الاعمال، ص 646.

[10] ـ مصباح كفعمى، ص 535.

[11] ـ اقبال الاعمال، ص 350.

[12] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 26، ص  55.

[13] ـ  ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 282، ص  222.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا