• غزل  456

اين چه شور است كه در دَوْر قمر مى‌بينمهمه آفاق پر از فتنه و شر مى‌بينم

هركسى روزبهى مى‌طلبد از ايّام         علّت آن است كه هر روز بتر مى‌بينم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است         قُوتِ دانا همه از خون جگر مى‌بينم

اسب تازى شده مجروح به زير پالان         طوق زرّين همه در گردن خر مى‌بينم

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر         پسران را همه بدخواه پدر مى‌بينم

هيچ رحمى نه برادر به برادر دارد         هيچ شفقت نه پدر را به پسر مى‌بينم

پند حافظ بشنو خواجه! برو نيكى كن         كه من اين پند بِهْ از درّ و گهر مى‌بينم

گرچه ابيات اين غزل احتياج به شرح نداشت، ولى به جهت آنكه گزارشى از پيشامدهاى زمان غيبت را يادآور شويم، قسمتى از حديث وارده از حضرت صادق 7 را در ذيل هر بيت ذكر مى‌نماييم. معلوم مى‌شود بعد از غيبت ولىّ عصر (عجلّ الله تعالى فرجه الشّريف) فتنه‌هاى آخر الزّمان در زمان خواجه هم شايع و آشكار بوده، به گونه‌اى كه دل او را به درد آورده و وى را وادار به گفتار اين غزل نموده، كجاست خواجه تا ببيند آنچه را ما در زمان خود (از سالهاى 1314 قمرى تا پيروزى انقلاب اسلامى) ديده و مى‌بينيم؟ امورى كه وى در ابياتش متذكّر شده صد يك آنچه راست كه در زمانهاى ما پيش آمده؛ او مغول را ديده، ما مغولها ديده و رنجها كشيده‌ايم. اميد آنكه صاحب عصر و مصلح كلّ (عجلّ الله تعالى فرجه) ظهور فرمايد و عالم را پر از عدل و داد نمايد. مى‌گويد :

اين چه شورى است كه در دور قمر مى‌بينم؟         همه آفاق، پر از فتنه و شر مى‌بينم

اين چه فتنه‌اى است كه در گردش ماه و سال مى‌نگرم؟ همه عالم را فتنه گرفته، و شر دامن سوز نيك و بد گشته. راوى مى‌گويد: حضرت صادق 7 به من فرمود: «ألا تَعْلَمُ أنَّ مَنِ انْتَظَر أمْرَنا وَصَبَرَ عَلى مَايَرى مِنَ الأذى وَالخَوْفِ، هُوَ غَداً فى زُمْرَتِنا، فَإذا رَأَيْتَ الحَقَّ قَدْماتَ وَذَهَبَ أهْلُهُ، وَرَأَيْتَ الجَوْرَ قَدْ شَمِلَ البِلادَ … وَرَأَيْتَ أهْلَ الباطِلِ قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلى أهْلِ الْحَقِّ، وَرَأَيْتَ الشَّرَّ ظاهِراً لا يُنْهى عَنْهُ، وَيُعْذَرُ أصْحابُهُ، وَرَأَيْتَ الفِسْقَ قَدْ ظَهَرَ … وَرَأَيْتَ الجارَ يُوْذى جارَهُ وَلَيْسَ لَهُ مانِعٌ … وَرأيْتَ البَغْىَ قَدْ فَشا … وَرَأَيْتَ سَفْکَ الدِّمآءِ يُسْتَخَفُّ بِها … وَرَأَيْتَ الهَرْجَ قَدْ كَثُرَ …
وَرَأَيْتَ النّاسَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ، وَيَقْتَدُونَ بِأهْلِ الشُّرُورِ … وَرَأَيْتَ كُلَّ عامٍ يَحْدُثُ فيهِ مِنَ الشَّرِّ وَالبِدْعَةِ ، أكْثَرُ مِمّا كانَ … وَرَأَيْتَ أعْلامَ الحَقِّ قَدِ دَرَسَتْ؛ فَكُنْ عَلى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ إلَى‌اللهِ عَزَّ وَجَلَّ النَّجاةَ»[1] : (آيا نمى‌دانى كه هر كس چشم به راه امر ] ظهور [ ما بوده و بر آزار و اذيّت و

ترسى كه مى‌بيند شكيبا باشد، هم او فردا ]ى قيامت [ در زمره و گروه ما خواهد بود؛ پس هنگامى كه ديدى حقّ مرد و اهلش از ميان رفت، و ديدى جور و ستم شهرها را فراگرفت … و ديدى اهل باطل بر اهل حقّ چيره شد، و ديدى كه شرّ و بدى آشكار است و كسى از آن جلوگيرى نمى‌كند و اهل شرّ معذور هستند، و ديدى كه گناه آشكار گشت … و ديدى كه همسايه، همسايه را آزار و اذيّت مى‌كند و كسى جلوگيرى نمى‌كند … و ديدى ظلم و ستم پخش و منتشر گرديد … و ديدى خونريزيها سبك شمرده مى‌شود … و ديدى كه آشوب و آشفتگى بسيار است … و ديدى مردم همه به هم مى‌نگرند و به اهل شرّ اقتدا مى‌كنند … و ديدى كه در هر سال بيش از گذشته شرّ و بدعت پديدار مى‌گردد … و ديدى كه نشانه‌ها و پرچمهاى حقّ از بين رفته، پس پرهيز كن، و از خداوند ـ عزّوجلّ ـ نجات و رهايى ]از اين امور[ را طلب كن.»

هر كسى روزِ بهى مى‌طلبد از ايّام         علّت آن است كه هر روز بتر مى‌بينم

هر كسى در پى روز بهترى است، و علّت هم آن است كه هر روز را بدتر از گذشته مى‌بيند؛ كه: «وَرَأَيْتَ القُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَى النّاسِ اسْتِماعُهُ وَخَفَّ عَلَى النّاسِ اسْتِماعُ الباطِلِ … وَرَأَيْتَ طَلَبَ الحَجِّ وَالجِهادِ لِغَيْرِاللهِ … وَرَأَيْتَ الصَّلاة قَدِاسْتُخِفَّ بِها، وَرَأَيْتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ المالُ الكَثيرُ، ثُمَّ لَمْ يُزَكِّهِ مُنْذُ مَلِكَهُ … وَرَأيْتَ قُلُوبَ النّاسِ قَدْ قَسَتْ وَجَمَدَتْ أعْينُهُمْ، وَثَقُلَ الذِّكْرُ عَلَيْهِمْ … وَرَأَيْتَ مَسْلَکَ الخَيْرِ وَطَريقَهُ خالِياً لايَسْلُكُهُ أَحَدٌ …، فَكُنْ عَلى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ إلَى‌اللهِ عَزَّوَجَلَّ النَّجاةَ.»[2] : (و ] وقتى [ ديدى كه شنودن قرآن بر مردم سنگين، و گوش كردن به باطل بر

آنان سبك است … و ديدى كه حجّ و جهاد براى غير خدا طلب مى‌شود … و ديدى كه نماز سبك شمرده مى‌شود، و ديدى كه مردم نزدشان مال بسيارى است و از هنگامى كه مالكش شده‌اند زكاتش را پرداخت ننموده‌اند … و ديدى دلهاى مردمان سخت و قسىّ، و ديدگانشان خشك گرديده و ياد ]خدا [بر آنان سنگين است … و ديدى راه و روش خير خالى است و كسى آن را نمى‌پيمايد … پس پرهيز كن و از خداوند ـ عزّوجلّ ـ نجات و رهايى ]از اين امور[ را طلب كن.)

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است         قُوتِ دانا همه از خونِ جگر مى‌بينم

نادانان همه در خوشى و عيش و نوش، و دانايان را همه در ناراحتى و غم و غصّه و سختى در زندگى مى‌بينم؛ كه: «وَرَأَيْتَ الْمُوْمِنَ صامِتاً لا يُقْبَلُ قَوْلُهُ … وَرَأَيْتَ النّاظِرَ يَتَعَوَّذُ بِاللهِ مِمّا يَرَى المُوْمِنُ فيهِ مِنَ الإجْتِهادِ … وَرَأَيْتَ الكافِرَ فَرِحاً لِما يَرى فِى المُوْمِنِ، مَرِحاً لِما يَرى فِى‌الأْرضِ مِنَ الفَسادِ … وَرَأَيْتَ المُوْمِنَ مَحْزُوناً مُحْتَقِراً ذَليلاً … وَرَأَيْتَ الْمُوْمِنَ لا يَسْتَطيعُ أنْ يُنْكِرَ إلّا بِقَلْبِهِ … وَرَأَيْتَ الشَّريفَ يَسْتَذِلُّهُ الَّذى يُخافُ سُلْطانُهُ … وَرَأَيْتَ مَنْ يُحِبُّنا يُزَوَّرُ وَلا تُقْبَلُ شَهادَتُهُ … فَكُنْ علَى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ إلَى للهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ النَّجاة.»[3] : (و ديدى مومن ساكت و خاموش

است و سخنش پذيرفته نمى‌شود … و ديدى هركس به مومن مى‌نگرد از تلاش و رنجى كه او مى‌بيند، به خدا پناه مى‌برد … و ديدى كافر به آنچه كه در مورد مومن مى‌بيند، خوشحال و به آنچه از فساد و تباهى در زمين مى‌بيند، شادمان مى‌باشد… و ديدى مومن اندوهناك است وخوار و ذليل شمرده مى‌شود … و ديدى مومن نمى‌تواند جز در قلبش نهى از منكر بنمايد … و ديدى سلطان ترسناك، شخص شريف و بزرگوار را خوار مى‌شمارد … و ديدى كه به هر كس دوستدار ماست نسبت دروغ داده مى‌شود و شهادت و گواهى‌اش پذيرفته نمى‌گردد … پس پرهيز كن و از خداوند ـ عَزَّوجلَّ ـ نجات و رهايى
] از اين امور [ را طلب كن.)

اسب تازى شده مجروح به زير پالان         طوقِ زرّين همه در گردن خر مى‌بينم

كنايه از اينكه: آن كس و يا آن چيز كه بايد عزيز باشد ذليل مى‌بينم، و آن كس و آن چيز كه بايد ذليل باشد عزيز شمرده مى‌شود؛ كه: «وَرَأَيْتَ أصْحابَ الآياتِ يُحْتَقَرُونَ، وَيُحْتَقَرُ مَنْ يُحِبُّهُمْ، وَرَأَيْتَ سَبيلَ الخَيْرِ مُنْقَطِعاً، وَسَبيلَ الشَّرِّ مَسْلُوكاً … وَرَأَيْتَ صاحِبَ المالِ أعَزَّ مِنَ المُوْمِنِ … وَرَأَيْتَ أكْثَرَ النّاسِ وَخَيْرَ بَيْتٍ مَنْ يُساعِدُ النِّسآءَ عَلى فِسْقِهِنَّ … وَرَأَيْتَ الحَرامَ يُحَلَّلُ، وَالحَلالَ يُحَرَّمُ … وَرَأَيْتَ العَظيمَ مِنَ المالِ يُنْفَقُ فى سَخَطِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ … وَرَأَيْتَ أصْدَقَ النّاسِ عِنْدَ النّاسِ، ألْمُفْتَرِى الكَذِبَ … وَرَأَيْتَ السُّلْطانَ يُذِلُّ لِلكافِرِ، ألْمُوْمِنَ … وَرَأَيْتَ النِّسآءَ وَقَدْ غَلَبْنَ عَلَى المُلْکِ، وَغَلَبْنَ عَلى كُلِّ أمْرٍ لا يُوْتى إلّا ما لَهُنَّ فيهِ هَوىً … ورَأَيْتَ رِياحَ المُنافقينَ وأهْلَ النِّفاقِ قآئِمَةً، وَرياحَ أهْلِ الحَقِّ لا تُحَرِّکُ … فَكُنْ عَلى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ إلَى اللهِ ـ عَزَّوجَلَّ ـ النَّجاةَ.»[4] : (و ديدى كه

اهل‌آيات ]قرآن‌شريف [ و دوستداران ايشان خوار شمرده مى‌شوند، و ديدى كه راه خير و خوبى بسته شده، و راه شرّ و بدى پيموده مى‌شود … و ديدى صاحب مال و دارايى گرامى‌تر از مومن است … و ديدى  بيشتر مردم و بهترين خانه، كسى است كه زنان را بر فسق و گناه ]و فحشاء [شان يارى مى‌نمايند … و ديدى كه حرام، حلال، و حلال، حرام شمرده‌مى‌شود… وديدى مال ودارايى فراوان در ]راه [ خشم وغضب خداوند ـ عزّوجلّ ـ خرج مى‌شود … و ديدى راستگوترين مردم در نزد آنان، تهمت زن دروغگو مى‌باشد… و ديدى سلطان، مومن را براى كافر خوار و ذليل مى‌گرداند … و ديدى زنان بر سلطنت و حكومت و بر هر كارى كه در آن هوا و هوس دارند، چيره و مسلّط هستند … و دولت و ] پرچم [ منافقان و اهل نفاق و دورويى بر پا، و دولت ]و پرچم [ اهل حقّ حركتى ندارد … پس بر حذر باش و از خداوند ـ عزّوجلّ ـ نجات و رهايى ]از اين امور[ را طلب نما.)

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر         پسران را همه بد خواهِ پدر مى‌بينم

هيچ رحمى نه برادر به برادر دارد         هيچ شَفْقَت نه پدر را به پسر مى‌بينم

كنايه از اينكه: عطوفت دخترى و پسرى را بر پدر و مادر از ميان رفته مى‌بينم، نه رحمى برادر به برادر، و نه شفقت و مهرى پدر با پسر دارد؛ كه: «وَرَأَيْتَ الصَّغيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالكَبيرِ، وَرَأَيْتَ الأرْحامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ … وَرَأَيْتَ العُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ، وَاسْتُخِفَّ بِالوالِدَيْنِ، وَكانا أسْوءَ النّاسِ حالاً عِنْدَ الوَلَدِ، وَيَفْرَحُ بِاَنْ يَفْتَرِىَ عَلَيْهِما … وَرَأَيْتَ ابْنَ الرَّجُل يَفْتَرى عَلى أبيهِ، وَيَدْعُو عَلى والِدَيْهِ وَيَفْرَحُ بِمَوْتِها؛ فَكُنْ عَلى حَذَرٍ وَاطْلُبْ إلَى اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ النَّجاةَ.»[5] : (و ديدى كه خُرد و

كوچك، بزرگ را خوار و كوچك مى‌شمارد، و ديدى فاميلى‌هاى نزديك از هم گسسته شده … و ديدى كه آزار دادن پدر و مادر آشكار گشته و والدين خوار شمرده شده، و بدترين مردم نزد فرزند خويش هستند، و فرزند خوشحال مى‌شود كه به آن دو افتراء و دروغ ببندد … و ديدى پسر بر پدرش تهمت روا مى‌دارد و بر پدر و مادرش نفرين نموده و به مرگشان شادمان مى‌گردد؛ پس بر حذر باش و از خداوند ـ عزّوجلّ ـ نجات و رهايى ] از اين امور [ را بخواه.)

پند حافظ بِشِنو خواجه! برو نيكى كن         كه من اين پند، بِهْ از دُرّ و گهر مى‌بينم

گويا خواجه در بيت ختم مى‌خواهد بگويد: اگرچه زمانه بد و اهلش بر خلاف طريقه فطرت و گفتار رسول الله 9 و اوصيائش : عمل مى‌كنند، تو چنين مباش و از رفتار بد آنها متابعت مكن و آنچه خداوند مى‌خواهد عمل نما؛ كه: «وَاعْلَمْ أنَّ النّاسَ فى سَخَطِ اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَإنَّما يُمِهِلُهُمْ لأمْرٍ يُرادُ بِهِمْ؛ فَكُنْ مُتَرَقِّباً، وَاجْتَهِدْ لِيَراکَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ
فى خِلافِ ماهُمْ عَلَيْهِ؛ فَإنْ نَزَلَ بِهِمْ العَذابُ وَكُنْتَ فيهِمْ، عُجِّلْتَ إلى رَحْمَةِ اللهِ؛ وَإنْ اُخِّرْتَ اُبْتُلُوا وَكُنْتَ قَدْ خَرَجْتَ مِمّاهُمْ فيهِ مِنَ الجُرْأَةِ عَلَى اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَاعْلْمَ أنَّ اللهَ لا يُضيعُ أجْرَ المُحْسِنينَ، وَأنَّ رَحْمَةَ اللهِ قَريبٌ مِنَ المُحْسِنينَ.»[6] : (و بدان كه مردم مشمول خشم و سخط خداوند ـ

عزّوجلّ ـ مى‌باشند، و تنها بخاطر امرى كه در مورد آنان اراده فرموده، مهلتشان داده است؛ پس منتظر و چشم به راه باش و بكوش كه خداوند ـ عزّ وجلّ ـ تو را در غير امورى كه مردم بر آن هستند، ببيند. در اين صورت، اگر عذاب ] الهى [ بر آنان فرو آيد و تو در ميان ايشان باشى، به رحمت خداوند پيشى مى‌گيرى؛ و اگر موخّر شوى ]و مشمول عذاب الهى نگردى [، مردم گرفتار مى‌شوند و تو از جرأت و دليرى‌اى كه مردم بر خداوند ـ عزّ وجلّ ـ روا مى‌دارند، بيرون آمده‌اى. و بدان كه خداوند اجر و پاداش نيكو كاران را ضايع نمى‌گرداند، و براستى كه رحمت خداوند نسبت به نيكوكاران نزديك مى‌باشد.) «كه من اين پند، بِهْ از درّ و گهر مى‌بينم»

[1] ـ روضه كافى، ص37 تا 42، از روايت 7.

[2] ـ روضه كافى، ج3، ص39 تا 42، از روايت 7.

[3] ـ روضه كافى، ج3، ص38 تا 42، از روايت 7.

[4] ـ روضه كافى، ص38 تا 42، از روايت 7.

[5] ـ روضه كافى، ص38 تا 42، از روايت 7.

[6] ـ روضه كافى، ص42، از رايت 7.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا