- غزل 328
اىدل غلام شاه جهان باش و شاه باشپيوسته در حمايت لطف اله باش
از خارجى هزار به يك جو نمىخرند گو كوه تا به كوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفيع بود روز رستخيز گو اين تن بلا كش من پر گناه باش
آن را كه دوستىّ على نيست كافر است گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
امروز زندهام به ولاى تو يا على فردا به روح پاك امامان گواه باش
قبر امام هشتم و سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمىرسد كه بچينى گلى ز شاخ بارى به پاى گلبن ايشان گياه باش
مرد خدا شناس كه تقوى طلب كند خواهى سفيدجامه وخواهى سياه باش
حافظ طريق بندگى شاه پيشه كن وآنگاه در طريق چو مردان راه باش
از اين غزل كه بر مزار خواجه هم نوشته شده به خوبى مىتوان به شيعه بودن وى پى برد. استاد مرحوم علّامه طباطبائى(رضوانالله تعالى عليه) مىفرمود: «بنده گمان نمىكردم اين غزل از خواجه باشد، ولى كنار مزارش كه رفتم، بر من ثابت شد كه اين غزل از وى است.» (البته نفرمودند از چه طريق ثابت شد.)، در قصيده اوّل ديوان جافظ، چاپ قدسى هم پس از آنكه به توصيف حقّ سبحانه و نعت رسول الله 9 و امامان بزرگوار علىّ و حسن و حسين و عترتش : مىپردازد، اشاره به استبصار خود مىكند و مىگويد :
به جهل، بنده، ز پيش، آن چنان همى بودم كه كس مباد چنان كآمدم در اوّل باز
سپاس و منّت و عزّت خداى را، كه نمود رَهِ نجات و شدم از حيات برخوردار
به دشمنان منشين، حافظا! تولّا كن نجاتِخويش طلبكن بهجان زهشت وچهار[1]
در حديثى از رسول الله 9 است كه: «مَنْ أحَبَّ أنْ يُجاوِرَ الجَليلَ فى دارِهِ، وَيَأْمَنَ حَرَّ نارِهِ، فَلْيَتَوَلَّ عَلِىَّ بْنَ أبى طالبٍ.»[2] : (هر كس دوست دارد با خداوند بزرگ در خانهاش
] =بهشت [همسايه بوده و از سوز آتش جهنّم در امان ماند، بايد دوستدار علىّ بن ابىطالب باشد.)، باز در حديثى از آن سرور است؛ كه: «حُبُّ عَلِىِّ بنِ أبى طالِبٍ حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَيِّئَةٌ وَبُغْضُهُ سَيِّئَةٌ، لا تَنْفَعُ مَعَها حَسَنَةٌ.»[3] : (دوستى علىّ بن ابىطالب حسنهاى
است، كه با وجود آن هيچ گناهى آسيب نمىرساند؛ و دشمنى او گناهى است، كه با وجود آن هيچ كار نيكى سود نمىبخشد.)
از حضرت امام هادى 7 در زيارت آن بزرگوار آمده است: «أللّهُمّ! وَصَلِّ عَلى وَلِيِّکَ، وَدَيّانِ دينِکَ، وَالقآئِمِ بِالْقِسْطِ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّکَ، عَلىِّ بْنِ أبىطالبٍ، أميرِ المُؤْمِنينَ، وَإمامِ المُتَّقينِ، وَسَيِّدِ الوَصِيّينَ، وَيَعْسُوبِ الدّينِ، وَقآئِدِ الغُرِّ المُحَجَّلينَ، وَقِبْلَةِ العارِفينَ، وَعَلَمِ المُهْتَدينَ…»[4] :
(خدايا! و بر ولىّ و برپا دارنده دينت، و كسى كه بعد از پيامبرت به عدل قيام نمود، يعنى علىّ بن ابىطالب، امير مؤمنان، پيشواى اهل تقوى، و سرور اوصيا، و جلودار و پناه دين، و راهبر آنان كه اعضاى بدنشان ] در اثر وضو [ مىدرخشد، و قبله عارفان، و نشانه هدايت يافتگان… درود فرست.)
اى دل! غلامِ شاه[5] جهان باش و شاه باش پيوسته در حمايتِ لطفِ إله باش
از خارجى، هزار به يك جو نمىخرند گو: كوه تا به كوه، منافق سپاه باش
خواجه در اين دو بيت در مقام بيان اين است كه بگويد: آن كه دست به دامن علىّ 7 زد، مقام سلطنت واقعى را، كه به قرب دوست حاصل مىشود، دارا خواهد شد و همواره حضرت محبوب او را به الطاف خود مستدام و در جوار خود قرا رخواهد داد؛ و آن كه حلقه به گوش علىّ 7 نگشت و به دنبال او نرفت، اگرچه اعمال صالح بسيار هم بنمايد، در پيشگاه الهى پشيزى ارزش ندارد.
در روايتى از رسول خدا 9 است كه: «يا عَلِىُّ لَوْ أنَّ عَبْدآ عَبَدَ اللهَ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فى قَوْمِهِ، وَكانَ لَهُ مِثْلُ جَبَل اُحُدٍ ذَهَبآ، فَأنْفَقَهُ فى سَبيلِ اللهِ، وَمُدَّ عُمْرُهُ حَتّى حَجَّ ألْفَ عامٍ عَلى قَدَمَيْهِ، ثُمّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مَظْلُومآ، ثُمَّ لَمْ يُوالِکَ ـيا عَلىِّ!ـ ، لَمْ يَشُمَّ رآئِحَةُ الجَنَّةَ وَلَمْ يَدْخُلْها.»[6] :
(اى علىّ! اگر بندهاى به اندازه اقامت حضرت نوح در ميان قومش به عبادت خداوند بپردازد، و به مقدار كوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند، و عمرش آنچنان طولانى شود كه هزار سال پياده حج كند، آنگاه ميان صفا و مروه مظلومانه كشته شود؛ ولى اى علىّ! دوستدار تو نباشد. بوى بهشت را استشمام ننموده، و هرگز بدان وارد نخواهد شد.)
در حديثى ديگر از آن حضرت در ذيل آيه شريفه (قالُوا: لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إلّا أيّامآ مَعْدُوداتٍ )[7] : (] اهل يهود [ گفتند: جز چند روزى، آتش جهنم ما را نمىسوزاند) از
تفسير امام حسن عسگرى 7 است كه: «إنَّ وِلايَةَ[8] عَلِىٍّ حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها شَىْءٌ مِنَ
السَّيِئآتِ وَإنْ جَلَّتْ، إلّا ما يُصيبُ أهْلَها مِنَ التَّطْهيرِ مِنْها بِمِحَنِ الدُّنْيا وَبِبَعْضِ العَذابِ فِى الآخِرَةِ، إلى أنْ يَنْجُوا مِنْها بِشَفاعَةِ مَواليüهمُ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ؛ وَإنَّ وِلايَةَ أضْدادِ عَلِىٍّ وَمُخالَفَةَ عَلِىٍّ ـعَلَيْهِ السَّلامُ ـ سَيِّئَةٌ لا تَنْفَعُ مَعَها شَىْءٌ، إلّا ما يَنْفَعُهُمْ بِطاعاتِهِمْ فِى الدُّنْيا بِالنِّعَمِ وَالصَّحِّةِ وَالسَّعَةِ، فَيَرِدُوا الآخِرَةَ وَلا يَكُونُ لَهُمْ إلّا دآئِمُ العَذابِ.»[9] : (بدرستى كه ولايت و دوستى واقعى علىّ] عليه
السّلام [حسنه و نيكىاى است كه با وجود آن هيچ كدام از گناهان هر چند بزرگ باشد، ضرر نمىرساند، جز تطهير و پاكيزه نمودن از آنها به واسطه گرفتاريهاى دنيا و بعضى عذابهاى آخرت كه به صاحبان گناهان و بديها مىرسد، تا اينكه به شفاعت سروران پاك و پاكيزهشان از آن نجات يابند. و براستى كه ولايت و دوستى دشمنان علىّ ـ عليه السّلام ـ و مخالفت با آن حضرت، گناهى است كه با وجود آن هيچ چيز نفعى ندارد، جز سودى كه به واسطه عبادتهايشان در دنيا از نعمتها و وسعت ] رزق [ و تندرستى به آنان مىرسد، تا اينكه در آخرت وارد شده و برايشان جز عذاب دايمى و جاودان نباشد.)
چون احمدم شفيع بُوَد روزِ رستخيز گو اين تنِ بلا كشِ من، پر گناه باد
اين بيت هم اشاره دارد به حديثِ «مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفاعَتى، فَلا أنالَهُ اللهُ شَفاعَتى،… إنَّما شَفاعَتى لاِهْلِ الكَبآئِرِ مِنْ اُمَّتى، فَأمَّا المُحْسِنُونَ، فَما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيلٍ.»[10] : (هر كس به شفاعت
من ايمان نداشته باشد، خداوند هرگز شفاعتم را شامل حالش نگرداند… شفاعت من فقط براى كسانى از امّتم هست كه مرتكب گناهان كبيره مىشوند؛ و امّا نيكوكاران، چيزى بر آنان سلطه ندارد.)
آن را كه دوستىِّ على نيست، كافر است گو زاهدِ زمانه و گو شيخِ راه باش
شايد با اين بيت مىخواهد اشاره نمايد به حديث منقول از رسول الله 9 كه مىفرمايد: «يا عَلِىُّ! لا تُبالِ بِمَنْ ماتَ وَهُوَ مُبْغِضٌ لَکَ، فَمَنْ ماتَ عَلى بُغْضِکَ ماتَ يَهُودِيّآ أوْ نَصْرانِيّآ.»[11] : (اى علّى! كسى كه با بغض و دشمنى تو بميرد به او اعتنا مكن، زيرا چنين
كسى به دين يهود يا نصارى مرده است.)
امروز زندهام، به ولاى تو يا علىّ! فردا، به روح پاكِ امامان، گواه باش
در اين بيت هم اقرار به ولايت علىّ 7 و امامت ائمه اثنى عشر : مىنمايد، و علىّ 7 را شاهد بر اعتقاد خود مىگيرد، چنانكه در مطلع غزل به آن اشاره شد.
قبر امام هشتم، سلطانِ دين، رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمىرسد، كه بچينى گلى ز شاخ بارى، به پاى گُلبنِ ايشان، گياه باش
اى خواجه! و يا اى سالك! براى رسيدن به كمال حقيقى، حال كه به علت بُعْد مكانى دستت از دامن رسول الله 9 و اوصياء او، علىّ و اولادش : كوتاه است، متوجّه مزار امام هشتم (على بن موسى 8) ـ اين افتخار كشور ايران ـ شو و معتكف آن درگاه باش، تا فتح بابى برايت شود.
شايسته است در اينجا چند جمله از احاديث وارده در باره زيارت حضرتش 7 ذكر شود: در حديثى از آن حضرت 7 است كه: «مَنْ زارَنى فى تِلْکَ البُقْعَةِ، كانَ كَمَنْ زارَ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ ، وَكَتَبَ اللهُ ـتَبارَکَ وَتَعالى ـ لَهُ بِذلِکَ ثَوابَ ألْفِ حَجَّةٍ وَألْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَكُنْتُ أنَا وَآبائى شُفاؤه يَوْمَ القِيامَةِ.»[12] : (هر كس مرا در آن مكان زيارت كند، مثل
كسى است كه رسول خدا 6 را زيارت نموده. و خداوند تبارك و تعالى در برابر اين عمل، ثواب هزار حج و هزار عمره پذيرفته را براى او مىنويسد، و من و پدرانم در روز قيامت او را شفاعت مىكنيم.)، و نيز در حديثى است كه: «مَنْ زارَهُ أوْ باتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً، كانَ كَمَنْ زارَ اللهَ فى عَرْشِهِ.»[13] : (هر كس او را زيارت كند و يا شبى را در حرمش بسر برد،
همانند آن است كه خداوند را در عرشش زيارت نموده.)، و در حديثى ديگر از آن سرور است كه: «فَمَنْ زارَنى عارِفآ بِحَقّى، غَفَرَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ.»[14] : (هر كه با
شناخت به حقّ من، مرا زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مىآمرزد.)، باز از آن حضرت 7 است كه: «ألا! فَمَنْ زارَنى فى غُرْبَتى بِطُوسٍ، كان معى فى دَرَجَتى يَوْمَ القِيامَةِ مَغْفُورآ لَهُ.»[15] : (آگاه باش هر كس مرا در تنهايى و غربتم در طوس زيارت كند در قيامت
آمرزيده شده با من در منزلتم مىباشد.)
و يا منظور خواجه از دو بيت فوق، خطاب به خود باشد و بخواهد بگويد: حال كه درك حضور معصومين : را نكردى، از توسّل و توجّه به مزار ايشان، كه يكى از آنها امام هشتم 7 است، بىبهره مباش.
مردِ خدا شناس، كه تقوى طلب كند خواهى سفيد جامه و خواهى سياه باش
اى آن كه طالب حقيقتى! حضرت دوست از تو تقواى ظاهرى و باطنى مىخواهد؛ خواه جامهات سپيد باشد، و خواه سياه؛ كه: (إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أتْقاكُم )[16] : (همانا گرامىترين و بزرگوارترين شما نزد خدا، با تقواترين شماست.)، و
نيز، پيامبر اكرم6 با اشاره به سينه خود به ابوذر فرمودند: «يا أباذَرٍّ! ألتَّقْوى ههُنا، ألتَّقوى ههُنا.»[17] : (اى اباذر! تقوى اينجاست، تقوى اينجاست.)
حافظ! طريق بندگىِ شاه پيشه كن و آنگاه در طريق، چو مردانِ راه باش
اى خواجه! بىمحبّت علىّ 7 كوشش و مجاهدات سودى نمىدهد؛ لذا اوّل طريق بندگى و پيروى حضرتش را پيشه كن، و وى را عملاً مشايعت بنما؛ سپس چون مردان راه خدا به مجاهده و رياضات و غيره بپرداز، تا به مقصد والاى انسانيت راه يابى. در حديثى است كه: «إنَّ لِلا إلهَ إلّا اللهُ شُرُوطآ، وَإنّى وَذُرِّيَّتى مِنْ شُرُوطِها.»[18] :
(همانا براى لا اله الّا الله شرطهايى است، براستى كه من و نَسْلَمْ از جمله آن شروط هستيم.) و نيز: «أنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ، وَمَعى عِتْرَتى عَلَى الحَوْضِ فَلْيَأْخُذْ أحَدُكُمْ بِقَوْلِنا، وَيَعْمَلْ بِعَمَلِنا.»[19] : (من با رسول الله ] صلى الله عليه وآله [ هستم و عترت و فرزندانم در كنار حوض با من هستند، پس گفتار ما را فرا گيريد و بدان عمل نماييد.) حديث گذشته در ذيل دو بيت ابتداى غزل نيز شاهد خوبى است بر اين معنى.
[1] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، ص24.
[2] ـ بحار الانوار، ج39، ص247، روايت 6.
[3] ـ بحار الانوار، ج39، ص248، روايت 10 ـ بيان اين حديث را، حديث ذيل بيان ابيات صدر غزل روشنمىكند.
[4] ـ بحار الانوار، ج102، ص179، از زيارت 7.
[5] ـ منظور از «شاه» در بيشتر مواردى كه خواجه بدان اشاره مىكند، چنانكه گذشت، علىّ(ع) است.
[6] ـ بحار الانوار، ج39، ص256، روايت 31.
[7] ـ آل عمران : 24.
[8] ـ بايد توجه داشت كه «ولايت» با «محبّت» فرق دارد. ولايت چون آب كرّى است كه هر گناهى را محومىكند و در نتيجه كسى كه ولايت داشته باشد، به بهشت خواهد رفت.
[9] ـ بحار الانوار، ج8، ص352، روايت 2.
[10] ـ بحار الانوار، ج8، ص34، روايت 4.
[11] ـ بحار الانوار، ج39، ص250، روايت 15.
[12] ـ بحار الانوار، ج102، ص31، روايت 2.
[13] ـ بحار الانوار، ج102، ص35، روايت 16.
[14] ـ بحار الانوار، ج102، ص38، روايت 33.
[15] ـ بحار الانوار، ج102، ص39، روايت 36.
[16] ـ حجرات : 13.
[17] ـ بحار الأنوار، ج77، ص90.
[18] و 2 ـ غرر و درر موضوعى، باب علىّ(ع)، ص273.