- غزل 259
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شدعالم پير دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت كه به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد
اين تطاول كه كشيد از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
اى دل ار عشرت امروز به فردا فكنى مايه نقد بقا را كه ضمان خواهد شد
ماه شعبان مده از دست قدح كاين خورشيد از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گويى كه چنين است و چنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم عيب مكن مجلس وعظ دراز است و زمان، خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوى اقليم وجود قدمى نه به وداعش كه روان خواهد شد
نَفَس باد صبا، مشك فشان خواهد شد عالَم پير، دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان، جام عقيقى به سَمَن خواهد داد چشم نرگس،بهشقايق نگران خواهد شد
گويا به خواجه مژده وصالى داده شد، و با اين دو بيت كه صورتآ در وصف بهار و فرا رسيدن آن فصل است، اشتياق خود را به دوست و فرا رسيدن بهار تجلّيات او اظهار مىنمايد و سپس به نصيحت نمودن خويش و دوستان هم طريقش مىپردازد كه بايد حداكثر استفاده را از بهار تجلّيات حضرت محبوب نمود و بر مظاهر عالم به ديده ديگر تماشا كرد.
و يا مىخواهد با تعبيرات فوق، مژده رسيدن عيد صيام را، كه بهار بهرهبردارى از ذكر و مشاهدات دوست است، به خود و دوستانش بدهد و بگويد: دوست، بندگانش را وعده جايزه عيد صيام داده، اميد است ما نيز از آن جوايز بهرهمند گرديم. بيت ششم (ماه شعبان مده از دست قدح…) شاهد بر اين معنى است. خواجه در موارد زيادى از ابياتش بدين معنى اشاره دارد، در شرح بعضى ابيات غزليات او به برخى از كلمات معصومين : اشاره نمودهايم.
خلاصه آنكه مىخواهد بگويد: بهار مشاهدات فرا مىرسد، و باد صبا مژدههاى جان فزا و روح پرور از جانب دوست خواهد آورد، و اهل سير از ناراحتيهاى هجران خلاصى يافته، و به مشاهده محبوب، جوانى از سر مىگيرند و هر كدامشان از جمال و كمال معشوق سخنها به يكديگر مىگويند و نظارهها خواهند داشت.
و به بيان ديگر: همان گونه كه باد بهارى پرده از رخسار گلهاى رنگارنگ برمىدارد و عالم را از پژمردگى و افسردگىِ خزان و زمستان، به نشاط و شادمانى مبدَّل مىسازد، نزديك است نفحات جانبخش دوست وزيدن گيرد و پرده از جمال مظاهر و كثرات بركنار كند و عشّاق و فريفتگان محبوب را زندگىِ تازه و جوانى بخشد، تا او را كه با همه مظاهر است، بىحجابِ كثرت، به تجلّيات اسمى و صفتى، مشاهده كنند. لذا مىگويد :
گل عزيز است، غنيمت شمريدش صحبت كه به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد
اى خواجه! و يا اى سالكين! و يا اى عاشقين جمال يار! چون ديدار دوست شما را دست داد، بهوش باشيد و غفلت نورزيد، كه بهره كامل از او نگرفته، از ديدارش محروم، و به افسوس مبتلا خواهيد شد؛ لذا باز مىگويد :
اين تطاول كه كشيد از غم هجران، بلبل تا سراپرده گل، نعره زنان خواهد شد
كنايه از اينكه: چون دوست جلوه نمود، قدر و منزلت روزگار وصال را بدانيد؛ زيرا هجران كشيدن، بسى مشكل است. ببينيد بلبل پس از هجران كشيدنها از ديدار معشوق خود، چگونه بىتاب و نعره زنان به پاىْ بوس گل شتافته و سر از پا نمىشناسد؛ حال :
اى دل! ار عشرت امروز به فردا فكنى مايه نقد بقا را، كه ضمان خواهد شد؟!
اى خواجه! امروز كه تو را عشرت با دوست ميسّر مىشود و اين امرى است نقد، بكوش تا آن را بدست آرى، كه پس از اين عالم هم بدان خواهى رسيد؛ ولى اگر كار امروز به فردا فكندى، نقدينه عشرت عالم بقا را كه مرهون عمل و رسيدن در اين عالم است، كه ضمان خواهد شد؟! كه: «أَلاَْعْمالُ فِى الدُّنْيا، تِجارَةُ الاْخِرَةِ.»[1] : (اعمال در دنيا، تجارت آخرت مىباشد.) و نيز: «أَنْفَعُ الذَّخآئِرِ، صالِحُ الاَْعْمالِ.»[2] : (پر سودترين اندوختهها، اعمال صالح و شايسته است.) و همچنين: «إِنْ كُنْتُمْ عامِلينَ، فَاعْمَلُوا لِما يُنْجيكُمْ يَوْمَ الْعَرْضِ.»[3] : (اگر اهل عمل هستيد، پس براى چيزى كه شما را در روز محشر نجات مىبخشد، عمل نماييد.) و بالأخره، «إِنَّكُمْ إِنِ اغْتَنَمْتُمْ صالِحَ الاَْعْمالِ، نِلْتُمْ مِنَ الاْخِرَةِ نِهايَةَ الاْمالِ.»[4] : (همانا اگر شما اعمال صالح و شايسته را مغتنم مىشمرديد، در آخرت به منتهاى آرزوهايتان نائل مىشديد.)
ماه شعبان، مده از دست قدح، كاين خورشيد از نظر، تا شب عيد رمضان خواهد شد
مىخواهد بگويد: اى سالك! لحظات آخر ماه شعبان كه هلال قدح گونه ماه صيام را ديدى و ماه رمضان بر تو طالع شد، به مراقبه جمال دوست و قدح گرفتن از ذكر و ياد و مشاهداتش بهرهمند شو، كه اين كرامت تا شب عيد رمضان، (كه اوّل ماه شوّال است) بيش نخواهد بود؛ كه: «وَهُوَ شَهْرٌ دُعيتُمْ فيه إلى ضِيافَةِ اللهِ.»[5] : (و ماه رمضان، ماهى است كه در آن به ميهمانى خدا دعوت شدهايد.)
و يا مىخواهد بگويد: ماه شعبان، ماه رسول الله 9، و ماه رمضان ماه خداست، از آن دو بهرهمند شو؛ كه شعبان به رحمت و رضوان حق پيچيده شده؛ كه: «هذا شَهْرُ نَبِيِّکَ سَيّد رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ.»[6] : (اين ماه پيامبر تو بزرگ رسولانت است، شعبانى كه به رحمت و خشنودىات پيچيدهاى.) و در رمضان شب قدرى است كه از هزار ماه بهتر مىباشد؛ كه: «وَجَعَلْتَ فيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ، وَجَعَلْتَها خَيْرآ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.»[7] : (و شب قدر را در آن ماه قرار داده و آن را بهتر از هزار ماه گرداندى.) و خداوند، بندگان را به ميهمانى خود خوانده؛ كه: «وَهُوَ شَهْرٌ دُعيتُمْ فيهِ إِلى ضِيافَةِ اللهِ.»[8] : (و ماه رمضان، ماهى است كه در آن به ميهمانى خدا دعوت شدهايد.)
مطربا! مجلس انس است، غزل خوان و سرود چند گويى كه چنين است و چنان خواهد شد
اى آن كه با خوانندگى و غزل خواندن خود، اهل دل را به وجد و طرب مىآورى! حال كه مژده وصالمان دادهاند، بىپروا غزل بخوان، و با آواز خوش خود مجلس انس ما را بيآراى، و مگو اگر بخوانم، چنين و چنان خواهد شد و نااهلان از كار ما مطّلع مىشوند. بگذار آگاه شوند و بدانند كه هجران ما پايان يافته و دوست را با ما عنايتها است كه چنينيم؛ لذا باز مىگويد :
گر ز مسجد به خرابات شدم، عيب مكن مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
اى واعظِ خرده گير! بر من عيب مگير كه چرا از مسجد و عبادات قشرىِ محض دست كشيدى و توجّه به عبادات لبّى با اخلاص نمودى، و ذكر دوست و عشق او را بر مجلس موعظهام مقدّم داشتى و به خرابات شدى؛ زيرا من ترسيدم اگر به گفتارت گوش فرا دهم به طول انجامد، و فرصت از دست برود و از مجلس اهل دل (كه مژده ديدار محبوبم داده بودند،) باز مانم.
حافظ از بهر تو آمد، سوىِ اقليم وجود قدمى نِهْ به وداعش، كه روان خواهد شد
خواجه در بيت ختم اشتياق خود را به ديدارِ مژده داده شده، اظهار كرده و مىگويد: اى دوست! مرا در اين عالم جز وصالت غرض و كارى نبود. حال كه چنين است، پيش از وداع از اين جهان به آرزويم نائل ساز و از مشاهدهات محرومم مكن. در جايى مىگويد :
روز مرگم نَفَسى وعده ديدار بده وآنگهم تا به لحد، فارغ و آزاد ببر[9]
[1] ـ غرر و درر موضوعى، باب العمل، ص 277 .
[2] ـ غرر و درر موضوعى، باب العمل، ص 278 .
[3] و 4 ـ غرر و درر موضوعى، باب العمل، ص 279 .
[5] ـ اقبال الاعمال، ص2.
[6] ـ مصباح المتهجّد، ص 829 .
[7] ـ اقبال الاعمال، ص 24 .
[8] ـ اقبال الاعمال، ص 2 .
[9] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 297، ص 232 .