*غزل 474*

1- هَواخـــواهِ تواَم جانـا و می‌دانـَــم که می‌دانی

      که هم نادیده می‌بینیّ و هم نَنوِشته می‌خوانی

مَلامَت گو چه دَریابد میانِ عاشق و معشوق؟

           نَبیند چَشمِ نامَحرَم خُصـوص اسرارِ پَنهانی

2-  مَلامَت گو چه دَریابد میانِ عاشق و معشوق؟

           نَبیند چَشمِ نابینـا خُصـوص اسرارِ پَنهانی

3-  بیَفشان زُلف و صوفی را به پا بازیّ و رَقص آوَر

      که از هر رُقعِۀ دَلقَش هــِـزاران بــُت بیَفشانی

4- گُشادِ کارِ مُشتاقان، در آن ابرویِ دِلبَندَست

           خدا را یک نَفَس بنشین، گِرِه بُگشا ز پیشانی

مَلَک در سَجدۀ آدم زمیـن بوسِ تو نیَّت کرد

        که در حُسنِ توچیزی یافت بیش از طورِ انسانی

5-  مَلَک در سَجدۀ آدم زمیـن بوسِ تو نیَّت کرد

          که در حُسنِ تو لطفی دید بیش از حدِّ انسانی

 چراغ افروزِ چَشمِ ما نَسیمِ زُلفِ خوبان است

     مباد این جمع را یا رب، غـم از بادِ پریشانی

6-  چراغ افروزِ چَشمِ ما نَسیمِ زُلفِ جانانست

     مباد این جمع را یا رب، غـم از بادِ پریشانی

7-  دِریغا، عیشِ شبگیری که در خوابِ سَحَر بگذشت

  نـدانــی قَدرِ وقـت، ای دل مگر وقتی که دَرمانی

دِریغا، عیشِ شبگیری که در خوابِ سَحَر بگذشت

  بِدانــی قَدرِ وقـت، ای دل ولی وقتی که دَرمانی

دِریغا، عیشِ شبگیری که در خوابِ سَحَر بگذشت  بِدانــی قَدرِ وقـت، ای دل در آن وقتی که دَرمانی

*خَمِ زُلفَت بِنام ایزَد کُنون مجموعۀ دِلهاست

                از آن باد ایمِنی بادت که انگیزد پریشانی

مَلول از هَمرهان بودن طَریقِ کاروانی نیست

           بِکَش دُشواریِ منــــزل به یادِ عَهــدِ آسانی

8-  مَلول از هَمرهان بودن طَریقِ کاردانی نیست

           بِکَش دُشواریِ منــــزل به یادِ عَهــدِ آسانی

 خیالِ حَلقۀ زُلفش فریبَم می‌دهد، حافظ

           نِگَــــر تا حَلقــۀ اِقبالِ نامُمکِن نَجُنبانی

9-  خیالِ چنبرِ زُلفش فریبت می‌دهد، حافظ

           نِگَــــر تا حَلقــۀ اِقبالِ نامُمکِن نَجُنبانی

*******************************

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن( بحر هزج مثمن سالم)

1- هَواخـــواهِ تواَم جانـا و می‌دانـَــم که می‌دانی

      که هم نادیده می‌بینیّ و هم نَنوِشته می‌خوانی

موضوع بیت: ارادت-اولیای الهی ( علم غیب اولیاء)

مضمون بیت: عشق معشوق بي نظير

معنی واژگان:هواخواه: عاشق/ جانا: اي معشوق همچون جان من/ ناديده: آنچه را نديده اي، آنچه ديگران آن را نمي توانند ببينند/ننوشته: آنچه در ذهن هست و هنوز بر روي کاغذ نيامده است.

آرایه ها:تناسب در دانستن و دیدن و خواندن و نوشتن

واج آرایی:تکرار حروف «مي» و «ن» و آواي «آ»

معنی بیت: ای جان عزیز من ،دوستدار تو ام و آگاهم که تو از هوا خواهی من با خبری،چه نا پدید و نا مرئی را به چشم بصیرت در می یابی و عرض حال نا نوشته را خود پی می بری ،حافظ در غزل دیگر فرماید:

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست

اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجتست؟

…………………………..

2-  مَلامَت گو چه دَریابد میانِ عاشق و معشوق؟

           نَبیند چَشمِ نابینـا خُصـوص اسرارِ پَنهانی

موضوع بیت: محرم و نامحرم

مضمون بیت: عشق و ملامت گو

معنی واژگان:ملامت گو: سرزنش کننده، عيب کننده /چه دريابد: درک نمي کند، نمي فهمد/ خصوص: مخصوصاً/ اسرار: رازها

قواعد: خصوص: قید.

آرایه ها: تشبيه مضمر ملامت گو به شخص نابينا.

واج آرایی:تکرار حروف «ن» و «ب» و «ش»

معنی بیت: سرزنش کننده از آن چه در میان عاشق و معشوق می گذرد،آگاهی ندارد،چه آنکه دیدۀ دلش کورست،به ویژه اسرار نهان دل در نتواند یافت.

……………………………….

3-  بیَفشان زُلف و صوفی را به پا بازیّ و رَقص آوَر

      که از هر رُقعِۀ دَلقَش هــِـزاران بــُت بیَفشانی

موضوع بیت: تجلی ّ(تجلّیِ یار و حیرانی و تزکیۀ عاشق)

مضمون بیت: (زلف معشوق) (صوفي رياکار)

معنی واژگان:بيفشان: پريشان کن، رها کن/ پابازي: پاي کوبي، رقص /رقعه: وصله/ دلق: خرقه، لباس صوفي که از رقعه هاي به هم دوخته درست شده است/ بت: آنچه آن را مي پرستند/ بيفشاني: فروريزي/ در بيت مي خواهد بگويد وقتي زلف خود را براي آرايش فرو مي ريزي و پريشان کني باعث مي شود که صوفي رياکار به رقص و پايکوبي بپردازد و در نتيجه از وصله هاي خرقه اش بتهاي زيادي فرو ريزد، يعني آنچه در صوفي رياکار نيست يکتاپرستي است و همه ي وجود او شرک و رياست

آرایه ها: نوعي جناس و اشتقاق در بيفشان و بيفشاني / تناسب در صوفي و رقعه و دلق / نوعی تضاد در صوفي با پابازي و رقص / بت مظهر آن چيزي است که انسان مي پرستد و به آن علاقه دارد

واج آرایی: تکرار حروف «ص» و «ز»

معنی بیت: گیسو پریشان کن و صوفی را به دست افشانی و پای کوبی بر انگیز تا از هر پارۀ خرقۀ وی هزار بت پندار و خود بینی فرو ریزی و معلوم شود که صو فی هنوز در بند شرک گرفتار است .

………………………………

4- گُشادِ کارِ مُشتاقان، در آن ابرویِ دِلبَندَست

           خدا را یک نَفَس بنشین، گِرِه بُگشا ز پیشانی

موضوع بیت: قبض و بسط (طلب گشایش از ابروی یار)

مضمون بیت: آرزوي روي خوش معشوق

معنی واژگان:گشاد: گشايش/ مشتاقان: عاشقان /دلبند: دلکش، جذاب، عاشق کننده/ خدا را: براي خدا/ يک نفس: يک دم، يک لحظه/ گره از پيشاني گشودن: روي خوش نشان دادن و لطف کردن

آرایه ها: نوعی تضاد در ميان گشا و بند (در دلبند)/نوعی جناس در گشاد و بگشا / نوعی تناسب در ميان دل و ابرو و پيشاني

واج آرایی:تکرار حروف «ر» و «ش»

معنی بیت: گشایش مشکل آرزو مندان در آن ابروست که دل ها را به دام عشق گرفتارمی کند ،تو را به خدا سوگند یک دم قرار گیر گره از جبین بگشا و لبخندی بزن.

…………………………..

5-  مَلَک در سَجدۀ آدم زمیـن بوسِ تو نیَّت کرد

          که در حُسنِ تو لطفی دید بیش از حدِّ انسانی

موضوع بیت: انسان کامل (مقام ولی یا انسان کامل)

مضمون بیت: زيبايي و لطف معشوق

معنی واژگان:ملک: فرشته/ آدم: حضرت آدم ابوالبشر عليه السلام /سجده: زمين بوسيدن در مقابل کسي که شايسته است/ نيت کردن: به فکر و انديشه تکيه کردن، قصد کردن/ حسن: زيبايي /لطف: لطافت و مهرباني/ حد: اندازه قواعد: زمین بوس: اسم مصدر.

آرایه ها:تناسب در آدم و انسان/ تلميح به داستان سجده ي فرشتگان به حضرت آدم

واج آرایی:تکرار حرف «س»

معنی بیت: فرشتگان در هنگام سجده  بر آدم قصدشان بوسیدن خاک در گاه تو بود،چه در جمال تو لطیفۀ حسنی فراتر از حد آدمیزادگان دیدند؛در ضمن تلمیحی دارد به آفرینش آدم و سجده کردن فرشتگان بر وی به دستور خداوند،نگاه کنید به قرآن کریم آیۀ 34 سورۀ بقره(2) و چند آیۀ دیگر.

………………………………

6-  چراغ افروزِ چَشمِ ما نَسیمِ زُلفِ جانانست

     مباد این جمع را یا رب، غـم از بادِ پریشانی

موضوع بیت: همنشینی با خوبان الهی

مضمون بیت: زلف معشوق

معنی واژگان:چراغ افروز: روشن کننده/ نسيم: بو، باد ملايم/ جانان: معشوق/ مباد: خدا نکند/ اين جمع: عاشقان/ اگر نسيم را به معني باد ملايم حساب کنيم در اينجا چراغ افروزي مي کند که کاري خلاف قاعده است يعني باد چراغ را خاموش مي کند (اين مضمون را حافظ باز هم در اشعار خود آورده است: ز کوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي – از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي

قواعد: باد پريشاني (اضافه تشبيهي) يعني پريشاني به باد تشبيه شده است

آرایه ها:تناسب در زلف و پريشاني/تناسب در نسيم و باد

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ش» و «س»

معنی بیت: نسیم گیسوی یار به خلاف دیگر بادها روشنی بخش چراغ دیدۀ ماست،پروردگارا،زلف جانان را که مجمع دل های عاشقان است،از تند باد تفرقه و جدائی تشویشی مرساد.

……………………………

7-  دِریغا، عیشِ شبگیری که در خوابِ سَحَر بگذشت

  نـدانــی قَدرِ وقـت، ای دل مگر وقتی که دَرمانی

موضوع بیت: غنیمت شمردن فرصت

مضمون بیت: غنيمت دانستن دم

معنی واژگان:دريغا: افسوس/ عيش شبگيري: شادي و نشاط سحرگاهي /خواب سحر: شکر خواب صبحگاهي /اي دل: اي عزيز من/ درماني: درمانده شوي

آرایه ها:تناسب در  شبگير و سحر و وقت

واج آرایی:تکرار حرف «ر»

معنی بیت: افسوس که به خواب سحری فرو رفتیم و فرصت خوشدلی و شادی پگاه را از دست دادیم،دلا به ارزش وقت آن گاه پی می بری که در مانده و مضطر شوی و نتوانی به باز یافت آن چه از دست رفت، بپردازی.

…………………………….

8-  مَلول از هَمرهان بودن طَریقِ کاردانی نیست

           بِکَش دُشواریِ منــــزل به یادِ عَهــدِ آسانی

موضوع بیت:  مشکلات راه سلوک (تحمّل بلا)

مضمون بیت: تحمل دشواريها به خاطر آساني هاي بعدي

معنی واژگان:ملول بودن: دلتنگ بودن، دلگير بودن/ همرهان: اطرافيان/ کارداني: دانستن امور در حد معقول و نهائي خود (در بعضي نسخ اين کلمه کارواني است که تناسب بيشتري دارد)

آرایه ها:تناسب در کارواني و همرهان و طريق و منزل

واج آرایی:تکرار حرف «ل» و «د»

معنی بیت: تنگ دل و رنجه خاطر از همسفران بودن آئین معرفت و کار شناسی نیست؛سختی پیمودن مراحل دشوار را به یاد روزگاری که با یاران به خوشی و شادی گذراندی تحمل کن.

………………………

9-  خیالِ چنبرِ زُلفش فریبت می‌دهد، حافظ

           نِگَــــر تا حَلقــۀ اِقبالِ نامُمکِن نَجُنبانی

موضوع بیت: وصال(وصال ناممکن)

مضمون بیت: نااميدي حافظ از رسيدن به وصال

معنی واژگان:خيال: تصور/ چنبر: حلقه، هر چيز خميده و دايره وار /اقبال ناممکن: خوشبختي به دست نيامدني/ مصراع دوم تضمين است از اين شعر انوري: نگر تا حلقه ي اقبال ناممکن نجنباني – سليما ابلها لابل که محروما و مسکينا

آرایه ها: تناسب در چنبر و حلقه و جنباندن

واج آرایی:تکرار حرف «ن»

معنی بیت: ای حافظ،صورت خیالی حلقۀ گیسوی وی (محبوب) دلفریب است،به هوش باش تا حلقۀ در سرای امر محال را نکوبی(به کنایه یعنی در پی کوبیدن آهن سرد نباشی)که دسترسی به گیسوی او میسر نیست؛مصراع دوم چنان که مرحوم قزوینی در حاشیۀ صفحه 336 دیوان حافظ آورده اند از بیت معروف انوری تضمین شده است:

نگر تا حلقۀ اقبال نا ممکن نجنبانی

سلیما،ابلها،لا بلکه محروما و مسکینا

…………………………..

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا