*غزل 470*

1-سینه مالامالِ دَرد است ای دریغا مَرهَمی

         دِل ز تَنهایی به جان آمـد خدا را هَمدَمی

چَشـــمِ آسـایش که دارد زین سِپِهرِ تیزرو

             ساقیــــا ،جــامی بیاور تا بیاسایم دمی

2-چَشـــمِ آسـایش که دارد از سِپِهرِ تیزرو

          ساقیــــا ،جــامی به من دِه تا بیاسایم دمی

3-زیرَکی را گفتم این اَحوال بین، خندید و گفت

        صَعب روزی، بُوالعَجَـــب کاری، پَریشان عالَمی

سوختم در چاهِ صَبـر از بَهرِ آن شَمعِ چِگِل

         شـاهِ تُرکان غافِل است از حالِ ما، کو رُستَمی

4-سوختم در چاهِ صَبـر از بَهرِ آن شَمعِ چِگِل

         شـاهِ تُرکان فـارِغ است از حالِ ما، کو رُستَمی

5-در طـَــریقِ عِشقبازی اَمن و آسایش بَلاست

         ریش باد آن دل که با دَردِ تو خواهد مَرهَمی

6-اهلِ کام و ناز را در کــویِ رِندی راه نیست

        رَهرَوی بــاید جهان سوزی، نه خامی بی‌غمی

7-آدمی در عــــالَمِ خاکی نمی‌آید به دست

            عـالَمی دیگر بِبایــد سـاخت، و از نو آدمی

8-خیز تا خاطِر بِدان تُرکِ سَمَرقندی دهیم

              کـز نَسیمَش بویِ جویِ مولیان آید همی

خیز تا خاطِر بِدان تُرکِ سَمَرقندی دهیم

              کـز لَبانَش بویِ خونِ عاشِقان آید همی

خیز تا خاطِر بِدان تُرکِ سَمَرقندی دهیم

              کـز نَسیمَش بویِ جانِ مولیان آید همی

گریۀ حافظ چه سَنجَد پیشِ اِستغنایِ عشق

           کاندر این طوفان نُمایــــد هفت دریا شبنمی

گریۀ حافظ چه سازد پیشِ اِستغنایِ عشق

           کاندر این طوفان نُمایــــد هفت دریا شبنمی

9-گریۀ حافظ چه سَنجَد پیشِ اِستغنایِ عشق

           کاندر این دریا نُمایــــد هفت دریا شبنمی

                            * * * * * *

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن(بحر رمل مثمن محذوف)

1-سینه مالامالِ دَرد است ای دریغا مَرهَمی

         دِل ز تَنهایی به جان آمـد خدا را هَمدَمی

موضوع بیت:حدیث فراق

مضمون بیت: درد دل و تنهايي

معنی واژگان:مالامال: لبريز/ اي دريغا: نيست، وجود ندارد/ مرهم: داروي درد و زخم/ به جان آمدن: نزديک به مرگ شدن/ خدا را: خدايا/ همدم: همنشين، هم صحبت/

ترکيب «خدارا» در ديوان حافظ بارها به جاي خدايا به کار رفته است، او نمي ديدش و از دور خدا را مي کرد. البته مي تواند «را» به معني «براي» باشد.

آرایه ها:تناسب و تضاد در درد و مرهم / تضاد در تنهايي و همدم / تناسب در سينه و دل/ به جان آمدن: کنايه از درمانده شدن و به ستوه آمدن/ در «دل ز تنهایی به جان آمد تشخیص به کار رفته است»

واج آرایی: تکرار حرف«د»

معنی بیت: سینه پر از درد و غم است، افسوس که مرهمی باید و دریغ می خورم که مرهمی نیست؛ دلم از تنهایی به جان رسید یعنی جانم به لب آمد، برای خدا بگویید هم نفسی کجاست!؟

…………………………………

2-چَشـــمِ آسـایش که دارد از سِپِهرِ تیزرو

          ساقیــــا ،جــامی به من دِه تا بیاسایم دمی

موضوع بیت:دنیا و بی اعتباری آن – غنیمت شمردن فرصت

مضمون بیت: نااميدي از آسايش و خوشباشي

معنی واژگان:چشم داشتن: توقع داشتن، انتظار داشتن/ آسايش: در دو معني به کار رفته است،يکي اين که فلک به مردم آسايش و راحتي بدهد، ديگر آنکه فلک از حرکت بازايستد و خود آسايش يابد/ سپهر تيزرو: شتابنده، فلک تندرو/ نظر حافظ اين است که آسايش در بي خبري است بنابراين به ساقي مي گويد که جامي به او بدهد/ در اين بيت سپهر و ساقي در مقابل يکديگر قرار دارند

قواعد: تیزرو: صفت فاعلی مرکب

آرایه ها: چشم داشتن: کنايه از توقّع و انتظار داشتن، اميد و آرزو داشتن/ صنعت اشتقاق بين آسايش و بياسايم

واج آرایی: تکرار حروف «س»

معنی بیت: کس از گردون شتابنده امید آرامش و راحت ندارد. ای ساقی باده به من بنوشان تا یک نفس آسایش یابم و غم را فراموش کنم.

……………………………….

3-زیرَکی را گفتم این اَحوال بین، خندید و گفت

        صَعب روزی، بُوالعَجَـــب کاری، پَریشان عالَمی

موضوع بیت:رندی ( رندی و دانایی )حدیث فراق

مضمون بیت: گله از زمان

معنی واژگان:زيرک: دانا/ احوال: اوضاع/ صعب: سخت/ بوالعجب يا بلعجب: پر از شگفتي و تعجب، کاري توأم با شعبده بازي/ عالم: جهان.

قواعد: صعب روزی: صفت و موصوف ، همچنین است بوالعجب کاری

واج آرایی:تکرار حرف «اي»

معنی بیت: به هوشیاری گفتم: این اوضاع را بنگر. خنده ای زد و پاسخ داد : روزگاری سخت و دشوار و کاری بس شگفت و جهانی آشفته و نا به سامان است.

…………………………

4-سوختم در چاهِ صَبـر از بَهرِ آن شَمعِ چِگِل

         شـاهِ تُرکان فـارِغ است از حالِ ما، کو رُستَمی

موضوع بیت:عنایت (طلب عنایت از محبوب)

مضمون بیت: آرزوي نجات از فراق

معنی واژگان:سوختم: تباه شدم و از بين رفتم يعني چنين خواهم شد/ چگل: ناحيه اي در جنوب قرقيزستان که مردم آنجا به زيبايي معروفند، ناحیه ای از طرف مشرق و جنوب به خلخ و از مغرب به تخس و از شمال به ناحیه ی قرقیز محدود است، شهرهای آن ترک نشین و اهالی آن شجاع و زیبا روی اند/ شمع چگل: چشم و چراغ نکویان يعني زيباروي خوش اندامي که در ميان زيبارويان آنجا مثل شمعي مي درخشد، زيباي زيبايان/ شاه ترکان: در اصل به معني افراسياب به نظر مي رسد، اما مقصود از شاه ترکان همان شمع چگل است، چون در اين ترکيب «ترک» معني زيبارو مي دهد/شاه ترکان فارغست از حال ما: يعني معشوق به حال ما توجهي ندارد/ رستم: نجات دهنده ي بيژن از چاه افراسياب/ رستم در اين بيت آن کسي است که عاشق انتظار دارد که معشوق را به او برساند.

قواعد: سوختم،مستقبل محقق الوقوع است / چاه صبر: (اضافه تشبيهي) يعني صبر به چاه تشبيه شده است.

آرایه ها: شمع چگل: چگل استعاره از معشوق زیبا/

شاه ترکان: به استعاره مراد خسرو خوبان یا محبوب/

رستم: به استعاره مراد نجات بخش و دستگیر/تناسب در چاه و چگل و شاه ترکان و رستم / در بيت تلميح وجود دارد./ سوختن: کنايه از سخت در رنج بودن، بر اثر آتش عشق سوختن

واج آرایی:تکرار آواي «s» و حرف «ز» و نزدیکی مخرج آن ها

معنی بیت: در چاه شکیبایی از بهر وصال چشم و چراغ زیبایان شهر حسن خیز چگل گداختم، شاه ترکان یا خسروخوبان از حال ما خبری نمی گیرد و تفقدی نمی کند نجات بخشی چون رستم کجاست که ما را از بند برهاند.

در ضمن تلمیحی دارد به سرگذشت بیژن پهلوان ایرانی پسر گیو و عاشق شدن او بر منیژه دختر افراسیاب و آگاهی یافتن افراسیاب از این کار و زندانی کردن بیژن در چاه و سرانجام نجات وی به دست رستم که داستان آن به تفصیل در شاهنامه آمده است.

…………………………….

5-در طـَــریقِ عِشقبازی اَمن و آسایش بَلاست

         ریش باد آن دل که با دَردِ تو خواهد مَرهَمی

موضوع بیت:درد و درمان – مشکلات راه سلوک(تحمل رنج برای رسیدن به معشوق)

مضمون بیت: عشق و آسايش و درد

معنی واژگان:طريق: راه/ امن: راحت، امنيت/ آسايش: آسودگي/ بلا: مصيبت/ ريش: مجروح و خونين/ مرهم: دارو.

آرایه ها:تضاد در  امن و آسايش با بلا /تضاد در  درد با مرهم

واج آرایی:تکرار حروف «د» و «ت» و نزدیکی مخرج آن ها

معنی بیت: در آیین عاشقی ایمنی و آسودگی بلا کشیدن و مصیبت دیدن است، دلی که با بیماری عشق مرهم بجوید همواره مجروح و افگار باد و به درمان مرساد.

…………………………

6-اهلِ کام و ناز را در کــویِ رِندی راه نیست

        رَهرَوی بــاید جهان سوزی، نه خامی بی‌غمی

موضوع بیت:خام و پخته

مضمون بیت: رهرو کوي رندي

معنی واژگان:اهل کام: آنان که همواره به دنبال آرزوهاي خود مي روند/ اهل ناز: آنان که به مظاهر مادي افتخار مي کنند و در ناز و نعمت بسر مي برند/ رندي: حالت کسي که ظاهري بد و باطني نيک داشته باشد و از لحظات عمر در راه رسيدن به حق استفاده کند/ رهرو: سالک/ بايد: لازم است/ جهانسوز: آنکه بي اعتنا به همه چيز اين دنياي مادي باشد و دنيا را سوخته و طلاق داده فرض کند/ خام: بي تجربه، ناپخته/ بيغم: خونسرد، بدون غم و غصه ي (عشق)، شخص بي درد و بي احساس.

آرایه ها: تناسب در کوي و راه و رهرو

واج آرایی:تکرار حروف «اي» و «ر»

معنی بیت: کام جویان و نازپروردگان را به کوی عشق راه نمی دهند. در این راه سالکی باید که همانند آتش هستی سوز باشد نه بی دردی ناپخته و خام.

…………………………..

7-آدمی در عــــالَمِ خاکی نمی‌آید به دست

            عـالَمی دیگر بِبایــد سـاخت، و از نو آدمی

موضوع بیت:  انسان کامل (انسان افلاکی است)

مضمون بیت: (انتظار دگرگوني جهان و جهانيان) (طغيان و اختيار «در مقابل جبر»)

معنی واژگان:آدمي: انسان/ عالم خاکي: همين دنيا، دنياي مادي/ آدم: حضرت آدم ابوالبشر که بتواند دوباره باعث بوجود آمدن انسانهاي ديگري شود

آرایه ها:نوعی جناس در آدمي (با ياء نسبت) در مصراع اول و آدمي (با ياء وحدت)

معنی بیت: در اين دنياي خاکي انسان حقيقي پيدا نمي شود، بايد جهان ديگري ساخت و انسان تازه ي ديگري نيز آفريد.

 محصول بيت ــ در عالم خاكى آدمى گير نمى‌آيد. آدم خوب پيدا نمى‌شود. پس عالم ديگرى بايد به وجود آورد و در آن عالم جديد از نو بايد مردم خوب خلق نمود. خواجه از اين‌كه شخص خير و كريم پيدا نمى‌شود شكايت مى‌كند. مرادآدمى كه از خير برسد و نيكى كند ناياب است. آن‌كه «ياى» آدمى را در مصرع اول نسبت گرفته اشتباه گرفته است.

………………………………..

8-خیز تا خاطِر بِدان تُرکِ سَمَرقندی دهیم

              کـز نَسیمَش بویِ جویِ مولیان آید همی

موضوع بیت:یار (در هوای کوی یار)

مضمون بیت: ترک سمرقندي

معنی واژگان: خاطر: دل /خاطر دادن: عاشق شدن، علاقمند شدن/ ترک سمرقندي: شاهد زیبای شهر سمرقند/

در تعبيرات مختلف امير تيمور و رودکي و زيباي اهل سمرقند گفته شده است، که اولي به جهاني مردود است و دومي به جهت تضمين «بوي جوي موليان» تا حدي مورد قبول است و سومي بيش از همه مورد توجه است/ نسيم: بو/ جوي موليان: آب و ملکي در بخارا که در شعر رودکي سمرقندي آمده است

قواعد: مولیان:جمع موالی است و موالی جمع مولی به معنی بنده/ جوی مولیان اضافه ی تخصیصی است و نام رودخانه ای است در نزدیک بخارا که دیه های پیرامون آن از گردشگاه های بخارا بود، امیر اسماعیل سامانی ضیاع جوی مولیان را خرید و در آنجا سرای ها و بوستان ها ساخت و بر موالیان خود وقف کرد، هنوز هم گویا جویی به این نام در بیرون شهر بخارا هست، چنانکه می دانیم حافظ به قطعه ی معروف رودکی اشاره کرده است:

بوی جوی مولیان آید همی

                              یاد یار مهربان آید همی

آرایه ها: تناسب در ترک سمرقندي با جوي موليان / خاطر به کسي دادن: کنايه از عاشق شدن، دل به کسي دادن/ در اين بيت صنعت تضمين هست.

واج آرایی: تکرار حرف «اي» و آوای «ــِ»

معنی بیت: برخیز تا دل به زیبای سمرقندی بسپاریم که از باد ملایم سر کویش بوی خوش گردشگاه جوی مولیان به مشام می رسد.

…………………………………….

9-گریۀ حافظ چه سَنجَد پیشِ اِستغنایِ عشق

           کاندر این دریا نُمایــــد هفت دریا شبنمی

موضوع بیت:ناز و نیاز-گریۀ سحری

مضمون بیت: گريه حافظ و استغناي عشق

معنی واژگان:چه سنجد: چه ارزشي دارد/ پيش: در مقابل/ استغنا: بي نيازي/ هفت دريا: به نظر قدما عبارتست از: درياي عمان، درياي قلزم، درياي اخضر، درياي بربر، درياي اقيانوس، بحرالروم، درياي اسود، اما بعضي اين هفت دريا را چنين مي گويند: درياي چين، درياي مغرب، درياي روم، درياي نبطس، درياي طبريه، درياي جرجان، درياي خوارزم.

آرایه ها: تضاد در دريا و شبنم / خاطر به کسي دادن: کنايه از عاشق شدن، دل به کسي دادن

واج آرایی: تکرار آواي z» » و حرف «س» در مصراع اول و تکرار حرف «ر» و «د» در مصراع دوم

معنی بیت: برخیز تا دل به زیبای سمرقندی بسپاریم که از باد ملایم سر کویش بوی خوش گردشگاه جوی مولیان به مشام می رسد.

……………………………

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا