- *غزل 389*
چو گُل هر دَم به بویَت جامه بَر تَن
کُنَم چاک از گـَـریبان تـا به دامَن
1- چو گُل هر دَم به بویَت جامه دَر تَن
کُنَم چاک از گـَـریبان تـا به دامَن
2- تَنَت را دید گُل گوئی، که در باغ
چو مَستان جامه را بِدرید بَر تَن
3- من از دَستِ غَمَت مُشکِل بَرَم جان
ولــی دِل را تو آسان بُـردی از من
4- به قولِ دُشمَنان بَرگَشتی از دوست
نَگَردَدهیچکَس، با دوسـت دُشمـن
5- تَنَت در جـامِه چون در جام، باده
دِلَت در سینه چون در سیم، آهن
بِبار ای شمع ،اشک از دیده چون خون
که سوزِ دل شود بَـر خَلق روشَن
6- بِبار ای شمع ،اشک از چشمِ خونین
که شد سوزِ دِلَــت بَـر خَلق روشَن
7- مَکُن کَز سینهام آهِ جِگَرسوز
بَرآیَد، هَمچو دود از راهِ روزَن
8- دلـم را مَشکَن و در پا مَیَنداز
که دارد در سَرِ زُلفِ تو مَسکَن
اگر دِل بَست در زُلفِ تو حافظ
بِدیــن سـان کـارِ او در پا مَیَفکَن
9-چو دِل در زُلفِ تو بَستَست حافظ
بِدیــن سـان کـارِ او در پا مَیَفکَن
******************************
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن فعولن(بحر هزج مسدس محذوف)
1- چو گُل هر دَم به بویَت جامه دَر تَن
کُنَم چاک از گـَـریبان تـا به دامَن
موضوع بیت: نفحات ربّانی (تمنای شکوفایی از نفحات )
مضمون بیت: آرزوي ديدن يار
معنی واژگان:هر دم: هر لحظه/ بوي: آرزو، با اشاره به معني ديگر بوي يعني رايحه به قرينه ي کلمه ي گل/ چاک کنم: پاره کنم.
آرایه ها: تناسب درگل و بوي /تناسب در جامه با تن /تناسب در گريبان و دامن و چاک کردن / شکفته شدن گل به جامه در تن دريدن تعبير شده است.
معنی بیت: هر نفس مانند گل به شوق دیدار تو جامه را از گریبان تا دامن بر پیکر خود برمیدرم.
……………………………
2- تَنَت را دید گُل گوئی، که در باغ
چو مَستان جامه را بِدرید بَر تَن
موضوع بیت: تجلی (تجلی جمالی معشوق و بی تابی عاشق )
مضمون بیت: اندام معشوق
معنی واژگان:گويي: گويا، مثل اينکه/ مستان: افراد مست/ بدريد: پاره کرد
آرایه ها: تشبيه تفضيل تن معشوق به گل، يعني اندام معشوق بر گل برتري داده شده است
/در بيت صنعت ردّالصّدر علي العجز وجود دارد يعني کلمه ي «تن» هم در اول بيت و هم در آخر بيت تکرار شده است.
معنی بیت: پنداری گل پیکر ترا در باغ دیدار کرد که از رشک مانند مردم مست جامه بر تن چاک زد.
…………………………
3- من از دَستِ غَمَت مُشکِل بَرَم جان
ولــی دِل را تو آسان بُـردی از من
موضوع بیت: عشق (عشق و جاودانگی )
مضمون بیت: رابطه عاشق و معشوقي
معنی واژگان:مشکل: سخت، بعيد/ جان بردن: سالم ماندن و نمردن/ دل بردن: عاشق کردن
قواعد: مشکل: ، قید وصف و روش همچنین است، آسان در مصراع دوم؛ از نظر صناعات ادبی می ان مشکل و آسان مراعات صنعت تضاد شده است.
آرایه ها:تضاد در مشکل و آسان / در اين بيت نيز صنعت ردّالصّدر علي العجز وجود دارد.
معنی بیت: من از دست غم عشق تو به سختي مي توانم نجات يابم و رها شوم، ولي تو چه آسان دل مرا ربودي و عاشق خود ساختي.
محصول بيت ــ من از دست غم تو مشكل جان به در برم: يعنى از غمت نمىتوانم جانم را خلاص كنم و نجات دهم. اما تو دل را به آسانى از من گرفتى، يعنى به سهولت. خلاصه كار تو سهل است، اما كار من دشوار.
………………………………..
4- به قولِ دُشمَنان بَرگَشتی از دوست
نَگَردَدهیچکَس، با دوسـت دُشمـن
موضوع بیت: عنایت(تمنای ترحم از یار)
مضمون بیت: رفتار يار
معنی واژگان:قول: گفته، گفتار
آرایه ها: تضاد در دوست و دشمن
معنی بیت: به سخن باطل بدخواه از دوستدار خود روی برتافتی، خدا کند که کسی با دوست خود دشمن نشود یا به این معنی است که هیچکس بدخواه دوست خود نمی شود.
………………………….
5- تَنَت در جـامِه چون در جام، باده
دِلَت در سینه چون در سیم، آهن
موضوع بیت: یارواغیار(وصف یار«تن و دل او»)
مضمون بیت: اندام و دل معشوق
معنی واژگان:باده: شراب/ سيم: نقره
آرایه ها: تشبيه تن معشوق به شراب از نظر لطافت و مستي آوري آن، و تشبيه دل معشوق به آهن از نظر سختي و سنگيني/ تشبيه جامه به جام و تشبيه سينه ي معشوق به نقره از نظر لطافت و سفيدي.
معنی بیت: پیکر سیمین تو از ورای جامه مانند می در ساغر هویداست و دل سنگین تو در سینه گوئی پاره ای آهن است که در میان توده ای از سیم نهاده باشد؛ جمال الدین عبدالرزاق گوید:
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
مانندة سنگ خاره در آب زلال
……………………………..
6- بِبار ای شمع ،اشک از چشمِ خونین
که شد سوزِ دِلَــت بَـر خَلق روشَن
موضوع بیت: اشک عاشق (سوز و گداز عاشقی)
مضمون بیت: اشک عاشق
معنی واژگان:شمع: مظهر عاشق است که مي سوزد و اشک مي ريزد و خود را در عشق رسوا مي کند/ چشم خونين: چشمي که پر از اشک خونين (= سرشک) است/ سوز دل: عشق سوزان، عشق توأم با رنج و بدبختي/ روشن: واضح، آشکار (که البته مناسب است با شمع)/ چشم خونين براي عاشق طبيعي است امّا براي شمع اشاره است به شعله ي گلگون شمع
آرایه ها:تناسب در کلمات شمع و اشک و سوز و روشن / تناسب در کلمات ببار و اشک و چشم
واج آرایی: تکرار حرف «ش»
معنی بیت: ای شمع از دیدة خونبار سرشک بیفشان، چه داغ دل تو بر مردم آشکار شد، مقصود آنست که چون نتوانستی راز عشق خود را نهان داری جای آنست که بر حال خود اشک بریزی.
…………………………
7- مَکُن کَز سینهام آهِ جِگَرسوز
بَرآیَد، هَمچو دود از راهِ روزَن
موضوع بیت: یار و اغیار (جفای یار نالۀ عاشق را در می آورد)
مضمون بیت: آه عاشق
معنی واژگان:مکن: اين قدر جور و جفا مکن/ آه جگر سوز: يعني آهي که از جگر سوخته برمي آيد و جگر مردم را به حال کشنده ي آه مي سوزاند/ برآيد: بالا مي آيد، ايجاد مي شود/ روزن: پنجره، دودکش.
آرایه ها: تناسب در سينه و آه جگر سوز و برآمدن /تناسب در دود و روزن
معنی بیت: چنان نکن که از سينه ام آه جگرسوز و دردناک به مانند دودي که از روزن خارج مي شود، بيرون بيايد.
محصول بيت ــ كارى مكن يعنى از دوستان رومگردان كه از سينهام آه جگرسوز چنان در مىآيد كه از راه روزن دود خارج مىشود. يا همچو دود از روزن از سينهام آه جگرسوز درمىآيد، مراد: سبب مشو كه من از دستت آه آتشين بكشم زيرا براى تو هم ضرر دارد، چون آه عاشقان مؤثر است و به هر جا بخورد مىسوزاند و به آتش مىكشد. در معناى مجموعى بيت: مخالفت نكن كه آه جگر سوز از سينهام بالا مىآيد همچو دودى كه از راه روزن بالا آيد. اين گوينده حق معنا را ادا نكرده است.
………………………….
8- دلـم را مَشکَن و در پا مَیَنداز
که دارد در سَرِ زُلفِ تو مَسکَن
موضوع بیت: یار(زلف یار وتمنای ترحم از او)
مضمون بیت: دل عاشق و زلف معشوق
معنی واژگان:دل شکستن: رنجاندن /در پا مينداز: پايمال مکن، خوار و ذليل مکن/ معمولاً در ادبيات فارسي مسکن دل عاشق را زلف معشوق مي دانند
آرایه ها:تناسب در شکستن و در پا انداختن با زلف / نوعی جناس در مشکن و مسکن
واج آرایی: تکرار حروف «د» و «ر» و «م» معنی بیت: دل مرا به جفا میازار و پایمال مکن که از مقیمان خم گیسوی تست و در شکن زلف تو قرار دارد.
……………………………….
9-چو دِل در زُلفِ تو بَستَست حافظ
بِدیــن سـان کـارِ او در پا مَیَفکَن
موضوع بیت: یار(زلف یار وتمنای ترحم از او)
مضمون بیت: زلف معشوق و دل حافظ
معنی واژگان:دل بستن: عاشق شدن/ در پا افکندن: پايمال کردن، خوار و ذليل کردن/ در مورد ارتباط دل عاشق و زلف معشوق رجوع کنيد به بيت بالا/ زلف و در پا افکندن آن دليل بلندي زلف معشوق است
آرایه ها: تناسب در دل و زلف و بستن و در پا افکندن
معنی بیت: اکنون که حافظ اسير و دل بسته ي گيسوي تابدار و زيباي توست، اين گونه او و کارش را خوار مکن و پايمال مساز.
محصول بيت ــ از آنجا كه حافظ دل به زلف تو بسته است. پس اينگونه كارش را درپا مينداز. يعنى اينطور تحقيرش مكن، چون كه به تو متعلق است. الحاصل حافظ بنده تست، پس بيش از اين شايسته جفا نيست: جفا و تحقير روايش مدار.
……………………………..