- *غزل 317*
1- فاش میگویَم و از گُفتة خود دِلشادم
بنـدة عِشقَـم و از هر دو جهان آزادم
طایِرِ گُلشَنِ قُدسَم چه دَهَم شَرح ، فِراق
که در این دامـگَهِ حادثه چـون افتادم
2- طایِرِ گُلشَنِ قُدسَم چه دَهَم شَرحِ فِراق
که در این دامـگَهِ حادثه چـون افتادم
3- من مَلَک بودم و فِردوس بَرین جایم بود
آدم آورد در ایــن دِیــرِ خَــراب آبادم
4- سایة طُوبی و دِلجوئیِ حور و لبِ حوض
به هَوایِ سَــرِ کــویِ تو بِـرَفت از یادم
نیست بر لوحِ دِلَم جُز اَلِفِ قامَتِ یار
چه کنم حَـرفِ دِگـَـر یاد نـداد استادم
5- نیست بر لوحِ دِلَم جُز اَلِفِ قامَتِ دوست
چه کنم حَـرفِ دِگـَـر یاد نـداد استادم
سرخط لوحِ دلم جز الفِ قَدِ تو نیست
چه کنم حَـرفِ دِگـَـر یاد نـداد استادم
6- کوکَبِ بَخـتِ مرا هیچ مُنَجِّم نَشِناخت
یا رب از مادرِ گیتی به چه طالِع زادَم
7- تا شُدَم حَلقه به گوشِ درِ مِیخانِة عشق
هـَر دَم آیـد غَمی از نو، به مُبارَک بادم
8-می خورَد خونِ دِلم مَردُمَکِ دیده، سِزاست
که چـرا دِل به جِگـَـرگـوشة مــردم دادم
می خورَد خونِ دِلم مَردُمَکِ چَشم و سِزاست
که چـرا دِل به جِگـَـرگـوشة مــردم دادم
9- پاک کُن چِهرة حافظ به سَرِ زُلف زِ اشک
وَر نه این سِیــلِ دَمــادَم بِبَــرَد بُنیـادم
**************************
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فع لن (بحر رمل مثمن مخبون اصلم)
1- فاش میگویَم و از گُفتة خود دِلشادم
بنـدة عِشقَـم و از هر دو جهان آزادم
موضوع بیت:ترک تعلق(عشق سبب ترک تعلق است )
مضمون بیت: عشق و آزادي
معنی واژگان:فاش: به گونه اي آشکار/ دلشاد: خوشحال/ بنده: غلام/ آزاد: فارغ، آسوده.
آرایه ها: تضاد در بنده و آزاد / عاشق حقيقي آن است که نه به تعلّقات اين دنيا پاي بند باشد و نه به مزاياي آن جهان علاقه اي داشته باشد بلکه فقط براي رسيدن به معشوق تلاش کند/ از در خويش خدا را به بهشتم مفرست – که سر کوي تو از کون و مکان ما را بس.
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: آشکارا این سخن را بر زبان میرانم و از گفتن آن خوشدلم: من چاکر آستان محبتم و از قید علائق این جهان و جهان دیگر رها گشته ام.
…………………………….
2- طایِرِ گُلشَنِ قُدسَم چه دَهَم شَرحِ فِراق
که در این دامـگَهِ حادثه چـون افتادم
موضوع بیت:هبوط(حدیث هبوط)
مضمون بیت: سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
معنی واژگان:طاير: پرنده/ گلشن قدس: بهشت/ فراق: دوري/ دامگه حادثه: اين دنياي خاکي.
آرایه ها: تناسب در طاير و دامگه و افتادن
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: من پرندة گلزار پاک بهشتم، ماجرای جدا افتادن خود را از عالم قدس و گرفتار آمدن در این خاکدان را که رویدادهای ناگوار هر دم در راه من دام میگسترند، چگونه باز گویم.
……………………………..
3- من مَلَک بودم و فِردوس بَرین جایم بود
آدم آورد در ایــن دِیــرِ خَــراب آبادم
موضوع بیت:حدیث فراق(هبوط آد م سبب فراق و در نتیجه تکامل شد)
مضمون بیت: از جداييها شکايت مي کند
معنی واژگان:ملک: فرشته/ من در اينجا مقصود نوع انسان است که از فرشته نيز بالاتر است زيرا فرشته عشق نداند که چيست…/ فردوس برين: بهشت/ آدم: مقصود حضرت آدم ابوالبشر (ع) است/ دير: خانه /خراب آباد: لقبي است براي اين دنيا که در اينجا مقدمه ي هر آباداني خرابي است. (پارادُکس) قواعد: برین : صفت فردوس
آرایه ها: خراب آباد : باستعاره مراد دنیاست/تناسب در ملک و فردوس برين و آدم / تضاد در فردوس برين و اين دير خراب آباد /تلمیح
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: من فرشته بودم و جایگاهم بهشت اعلی بود، آدم پدر بشر بسبب آنکه نافرمانی کرد از فردوس برین رانده شد و مرا با خود بدین ویران سرای دنیا آورد؛ در این بیت تلمیح دارد بوسوسة شیطان که بآدم گفت می خواهی ترا به درخت جاودانگی رهبری کنم و فریفته شدن آدم و حوا و خوردن از آن درخت و نافرمانی کردن و گمراه شدن و از بهشت فرود آمدن، نگاه کنید به قرآن کریم آیات 120تا123 سورة طه (20)
…………...…………………..
4- سایة طُوبی و دِلجوئیِ حور و لبِ حوض
به هَوایِ سَــرِ کــویِ تو بِـرَفت از یادم
موضوع بیت:عشق (وصال یار پایان همۀ خواسته هاست )
مضمون بیت: عشق در مقابل بهشت
معنی واژگان:طوبي: نام درختي است بهشتي ، مونث اطیب ؛ در اینجا به ضرورت حفظ وزن شعر الف مقصوره بصورت یاء ساکن در می آید و حرف باء مکسور خوانده می شود و طوبی بر وزن خوبی به تلفظ در می آید/ دلجويي: نوازش/ حور: جمع حَورا به معني زن سياه چشم زيباست که در اينجا مي توان آن را به سياق عربي جمع به حساب آورد، زيرا در فارسي آن را مفرد به حساب مي آورند و به صورتهاي حوري و حوران و حوريان استعمال مي کنند/حوض: جائی که برای آب در زمین ساخته شود، در اینجا بصورت معرفه مقصود حوض کوثر است که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد /هوا: عشق/ راندن آدم از بهشت به خاطر مشغول بودن او به نعيم بهشتي بود و همين رانده شدن او را به خود آورد که بايد به معشوق بينديشد.
آرایه ها: تناسب در طوبي و حور و حوض / که سر کوي تو از کون و مکان ما را بس/ ايهام تناسب در «هوا»
واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «د»
معنی بیت: سایة طوبی درخت بهشتی و دلبری سیه چشمان مینوی و کنار حوض کوثر را به شوق کوی تو به فراموشی سپردم و جز عشق تو ای محبوب ازل و ابد از همه چیز گذشتم.
………………………………………
5- نیست بر لوحِ دِلَم جُز اَلِفِ قامَتِ دوست
چه کنم حَـرفِ دِگـَـر یاد نـداد استادم
موضوع بیت: عشق (وصال یار پایان همۀ خواسته هاست )-مقام دل (دل جایگاه عشق است )
مضمون بیت: استاد ازل و عشق
معنی واژگان:لوح: صفحه اي فلزي که در قديم در مکتبها از آن براي تعليم نوشتن استفاده مي کرده اند/ لوح دل :صفحة خاطر ،
قواعد: الف قامت: اضافه ي تشبيهي است يعني قامت به الف تشبيه شده است/ استاد: معلّم، آنکه در مکتب به اطفال نوشتن مي آموخت/ الف قامت: تشبیه صریح/ لوح دل : تشبیه صریح
آرایه ها: تناسب در لوح و الف و حرف و استاد و ياد دادن
واج آرایی: تکرار حروف «ت» و «د» و نزدیکی مخرج آن ها
معنی بیت: بر صفحة دلم غیر از الف قد دوست نقشی نباشد، چه توان کرد که استاد ازل حرفی جز الفبای عشق به من نیاموخته است؛ مرحوم محمد علی بامداد در صفحة 58 حافظ شناسی آورده اند: از آستانة حضرت احدیت در عبارات کنائی حضرات به الف تعبیر می شود که نشانة نداشتن اضافات و بساطت مطلقه و مبدأ وجود سایر حروف است که از آنها بالاخره کلمات مرکب شده اند.
………………………………….
6- کوکَبِ بَخـتِ مرا هیچ مُنَجِّم نَشِناخت
یا رب از مادرِ گیتی به چه طالِع زادَم
موضوع بیت:اولیای الهی (قدر اولیاء مستورناشناخته است )
مضمون بیت: بخت نامساعد
معنی واژگان:کوکب: ستاره/ منجّم: ستاره شناس/ طالع: برآینده و طلوع کننده، طالع در علم احکام نجوم برجی است که هنگام زادن طفل از مشرق برآینده باشد، در لغت نامة دهخدا آمده است: جزوي از منطقه البروج که در وقت مفروض در افق شرعي مي باشد، اگر در آن وقت زمان ولادت شخصي باشد، آن را طالع مولود يا طالع آن شخص مي گويند و اثر هر طالع در نحوست و سعادت علیحده است/ زادن: زائيده شدن.
قواعد: زادم : فعل زادن بوجه لازم بکار رفته است/ مادر گيتي: اضافه ي تشبيهي است يعني گيتي به مادر تشبيه شده است
آرایه ها: تناسب در کوکب و بخت و منجّم و طالع / تناسب در مادر و زادن
واج آرایی: تکرار حروف «ب» و «ن»
معنی بیت: هیچ ستاره شناسی اختر طالع مرا رصد نکرد و از آن آگاهی نتوانست داد، پروردگارا، نمی دانم از مادر دهر به کدام طالع من پا به جهان نهادم.
…………………………………
7- تا شُدَم حَلقه به گوشِ درِ مِیخانِة عشق
هـَر دَم آیـد غَمی از نو، به مُبارَک بادم
موضوع بیت:عشق(غم عشق)
مضمون بیت: عشق و غم
معنی واژگان: هردم: هر لحظه/مبارکباد: تهنيت گفتن
قواعد: حلقه به گوش: غلام ميخانه ي عشق: اضافه ي تشبيهي است يعني عالم عشق به ميخانه تشبيه شده است.
آرایه ها: مبارک باد : از لحاظ علم بیان استعارة عنادیه است یعنی مبارکباد به جای تسلیت بکار رفته/ تناسب در حلقه و گوش /تناسب در حلقه و در / نوعی جناس در دم و غم/تناسب در «مبارک» که نامي مخصوص غلامان بوده است با حلقه به گوش / به «غم» شخصيت داده شده است (تشخيص)
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: از آن زمان که بندة درگاه میکدة محبت و عرفان شدم، هر نفس محنتی تازه و بلائی نو به من شادباش می گوید که گفته اند البلاءُ لِلولاءِ (دوستی و محبت را بلا و محنت است) مقصود آنست که عاشقان حق هر دم ببلائی گرفتارند.
……………………………
8-می خورَد خونِ دِلم مَردُمَکِ دیده، سِزاست
که چـرا دِل به جِگـَـرگـوشة مــردم دادم
موضوع بیت:عشق(عاشقی خون دل خوردن دارد)
مضمون بیت: اشک عاشق و علت آن
معنی واژگان:خون دل: مقصود اشک خونين است، (چون در زمان قديم فکر مي کردند که سرچشمه ي اشک دل است و اين خون دل است که به صورت اشک از چشم بيرون مي آيد.)/ جگرگوشه: فرزند عزيز/ دل دادن: عاشق شدن/ سزاست : سزاوار است
قواعد: سزاست : قبل از این جمله واو حرف ربط به قرینة حالی حذف شده است
آرایه ها: نوعی جناس در مردم و مردم / تناسب در خون و دل و جگر / خون دل خوردن کنایه از غم و اندوه بسیار.
واج آرایی: تکرار حرف «م»
معنی بیت: مردم چشم من خون جگر می خورد و رنج و محنت گران می برد و بدین مصیبت سزاوار است، چرا که دل به مهر فرزند دلبند کسان سپرد و خود را در بلای عشق افکند.
………………………………..
9- پاک کُن چِهرة حافظ به سَرِ زُلف زِ اشک
وَر نه این سِیــلِ دَمــادَم بِبَــرَد بُنیـادم
موضوع بیت:حافظ و اشک عاشقانه او
مضمون بیت: اشک عاشق
معنی واژگان:سر زلف: در تعبيري ديگر به مفهوم با «ناز و کرشمه» است/ دمادم: بي وقفه.
قواعد: اشک به سيل تشبيه شده است.
آرایه ها: تناسب در پاک کردن و چهره و اشک /تناسب در سيل و دمادم بنياد بردن /اغراق
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: سرشک از رخ حافظ با سر گیسوی خود بزدای وگرنه این سیل پیاپی اساس هستی مرا ویران کند و بآب دهد؛ سعدی گوید :
اشک حسرت بسر انگشت فرو می گیرم
که گرش راه دهم قافله در گل برود
…………………………..