- *غزل 303*
شَمَمـتُ رَوحَ وِدادٍ و شِمـتُ برقَ وِصال
بیا که بوی تو را میرَم ای نَسیمِ شِمال
1 – شَمَمـتُ رَوحَ وَدادٍ و شِمـتُ برقَ وِصال
بیا که بوی تو را میرَم ای نَسیمِ شِمال
2 – اَحادِیـاً بِجَمــالِ الحَبِیــبِ قِف وَ انزِل
که نیست صَبرِ جَمیلَم زِ اِشتیاقِ جَمال
شِکایـَتِ شبِ هِجــران فُـروگذاشته بِه
به شُکرِ آن که برافکند پَردِه روزِ وِصال
حِکایـَتِ شبِ هِجــران فُـروگذار ای دِل
به شُکرِ آن که برافکند پَردِه روزِ وِصال
3 – حِکایـَتِ شبِ هِجــران فُـروگذاشته بِه
به شُکرِ آن که برافکند پَردِه روزِ وِصال
4 – بیا که پردة گُلریزِ هَفت خانة چشم
کشیــدهایم به تَحـریرِ کارگاهِ خیال
بیا که پردة گُلریزِ هَفت کاری چشم
کشیــدهایم به تَحـریرِ کارگاهِ خیال
چو یار بر سَرِ صُلح است و عُذر می خواهَد
توان گـذشت زِ جور رَقیب در همه حال
5 – چو یار بر سَرِ صُلح است و عُذر میطَلَبَد
توان گـذشت زِ جور رَقیب در همه حال
6 – بِجُز خیالِ دَهانِ تو نیســت در دِلِ تَنگ
که کس مَباد چو من در پِیِ خیالِ مُحال
7 – قَتیلِ عشقِ تــو شـد حافظِ غَـریـب ،ولـی
به خاکِ ما گُذَری کن، که خونِ مات حَلال
************
وزن غزل:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات(بحر مجتث مثمن مخبون مقصور)
1 – شَمَمـتُ رَوحَ وَدادٍ و شِمـتُ برقَ وِصال
بیا که بوی تو را میرَم ای نَسیمِ شِمال
موضوع بیت:نفحات ربانی
مضمون بیت: بوي دوستي و وصال
معنی واژگان:نسيم شمال: باد صبا که از سوي شمال مي وزد و چون بوي خوش دوستي مي دهد شاعر جان خود را به پاي او نثار مي کند.
آرایه ها: ملمّع
واج آرایی: تکرار حرف «م» در مصراع دوم
معنی بیت: بوی خوش دوستی را شنیدم و روشنی و آذرخش وصل را نگریستم، ای باد نرم و خنک شمال که از کوی جانان برخاسته ای، بشتاب که جانم فدای بوی خوشت باد.
…………………………………..
2 – اَحادِیـاً بِجَمــالِ الحَبِیــبِ قِف وَ انزِل
که نیست صَبرِ جَمیلَم زِ اِشتیاقِ جَمال
موضوع بیت:وصال(تمنای وصال)
مضمون بیت: اشتياق ديدار يار
معنی واژگان:جِمال: شتران/ جَمال: زيبايي /جميل: نيکو، مستحسن/ اشتياق: عشق عاشقي که دور از معشوق است.
آرایه ها: جناس در جِمال و جَمال / نوعی جناس در جمال و جميل / نوعی تضاد در صبر و اشتياق / ملمّع
معنی بیت: ای حادی(ای حداء خوان یا سرود خوان) برای راندن شتران دوست درنگ کن و فرود آی که مرا از آرزومندی دیدار وی شکیب تمام(صبر جمیل) نماند.
…………………………………
3 – حِکایـَتِ شبِ هِجــران فُـروگذاشته بِه
به شُکرِ آن که برافکند پَردِه روزِ وِصال
موضوع بیت:وصل
مضمون بیت: روز وصال و حکايت شب هجران
معنی واژگان: فروگذاشته: صرفنظر کرده/ به: بهتر است/ پرده برافکندن: آشکار شدن
آرایه ها: شب هجران: هجران و دوري از يار به شب تيره تشبيه شده است/تضاد در شب و روز /تضاد در هجران و وصال/تضاد در فروگذاشتن و برافکندن / نوعی تناسب در پرده و شب /نوعی تناسب در حکايت و شب/جناس در به و به / روز وصال: وصال و رسيدن به معشوق به روز روشن تشبيه شده است
واج آرایی: تکرار آوای «ــِ»، و حروف «ک» و «گ» و نزدیکی مخرج آنها، تکرار آوای «H»در مصراع اول
معنی بیت: به شکر آنکه مهر وصل از حجاب برآمد و آشکار شد، بهتر آن که داستان شب جدایی را رها کنیم و باز نگوییم.
………………………………..
4 – بیا که پردة گُلریزِ هَفت خانة چشم
کشیــدهایم به تَحـریرِ کارگاهِ خیال
موضوع بیت:خیال (خیال عاشق پر از معشوق است)- مقام دل(دل پر ازمحبوب)
مضمون بیت: طلب حضور يار
معنی واژگان:پرده ي گلريز: در اينجا مقصود پلک چشم است که از اشک خونين عاشقان مانند پرده ي رنگارنگ شده است/ هفت خانه ي چشم: مقصود هفت پرده ي چشم است. (يعني: مُلتّحمه، قرنيّه، عنبيّه، عنکبوتيّه، شبکيّه، مشيميّه، صلبيّه) / تحرير کارگاه خيال: آنچه خيال و تصور در جلو ديدگاه انسان ترسيم مي کند و جلوه مي دهد.
قواعد: گلریز: صفت پرده
آرایه ها: تناسب در پرده ي گلريز و خانه و کشيدن / تناسب در گلريز و تحرير و کارگاه / تتابع اضافات در هر دو مصراع
واج آرایی: تکرار آوای «ــِ» و حروف «ک» و «گ» و نزدیکی مخرج آن ها
معنی بیت: ای یار، بشتاب که پرده ی نگارین هفت طبقه چشم یعنی پرده ی سرشک گلگون را برای نگاشتن نقش چهره ی تو به کارگاه خیال آورده ایم.
…………………………….
5 – چو یار بر سَرِ صُلح است و عُذر میطَلَبَد
توان گـذشت زِ جور رَقیب در همه حال
موضوع بیت:گل و خار (وصال گل به تحمل خار می ارزد)
مضمون بیت: آشتي يار و گذشت از جور رقيب
معنی واژگان:بر سر: به قصد/ صلح: آشتي/ جور: ظلم/ رقيب: مراقب و نگهبان يار.
آرایه ها: نوعی تضاد در جور و صلح / نوعی تضاد دریار و رقیب .
واج آرایی: تکرار آواي «s» و «z»
معنی بیت: وقتي معشوق قصد صلح و آشتي دارد و عذرخواهي مي کند، مي توان از ستم رقيب در همه حال گذشت و چشم پوشي کرد.
محصول بيت ــ وقتى يار ميل صلح دارد و عذر مىخواهد در همه حال گذشت از جور رقيب ممكن است. يعنى وقتى يار نسبت به ما تمايلى نشان دهد جور رقيب مهم نيست.
…………………………………..
6 – بِجُز خیالِ دَهانِ تو نیســت در دِلِ تَنگ
که کس مَباد چو من در پِیِ خیالِ مُحال
موضوع بیت:وصال (وصال دیریاب)-خداوند کسی به ذات او راه ندارد
مضمون بیت: دهان يار
معنی واژگان: محال: غير ممکن/ اين خيال محال برمي گردد به همان دهان که مقصود اين است که اين قدر اين دهان تنگ است که گويي هيچ نيست/ تنگ: به معني غصّه دار و اندوهگين و ضمناً اشاره است به دهان تنگ معشوق
قواعد: تنگ: صفت دل است
آرایه ها:ایهام تناسب در تنگ (اندوهگين،دهان تنگ)/تصدیر در واژة خیال
واج آرایی: تکرار حرف «د» و «ت» و نزدیکی مخرج آن ها، تکرار حرف «ل»
معنی بیت: در دل غمگین به تنگ آمده جز صورت خیالی دهان تنگ تو نمی گنجد، خدا کند که هیچکس مانند من به دنبال خیال ناممکن نرود.
………………………………
7 – قَتیلِ عشقِ تــو شـد حافظِ غَـریـب ،ولـی
به خاکِ ما گُذَری کن، که خونِ مات حَلال
موضوع بیت:عشق (کشتۀ عشق )-وصال (تمنای وصال)
مضمون بیت: عاشق کشته شده و آرزوي او
معنی واژگان:قتيل: کشته/ غريب: دور از وطن /خاک: قبر/ خون مات حلال: خون ما براي تو حلال است، يعني از سر خون خود گذشته ايم و کشته شدن ما به دست تو روا و شايسته بوده است.
قواعد: قتیل عشق: قتیل بفتح اول فعیل به معنی مفعول است.
آرایه ها: تناسب در قتيل و خون و خاک
واج آرایی: تکرار آواي «gh» در مصراع اول، تکرار حروف «ک» و «گ» و نزدکی مخرج آن ها در مصراع دوم.
معنی بیت: حافظ آواره از وطن کشته ی مهر تو گشت، اما لطفی کن و قدمی بر خاک وی بنه که خون ما حلال تو باد چه به شریعت محبت از تو دیه نخواهیم، سعدی می گوید:
به خون سعدی اگر تشنه ای حلالت باد
که در شریعت ما حکم نیست بر قاتل
………………………………