• *غزل 290 *

1-  دلــم رمیــده شـد و غافِلَم مَنِ درویش

که آن شِکاریِ سَرگَشته را چه آمد پیش

2-  چــو بیــد بَر سـَـرِ ایمانِ خـویش می‌لَرزَم

          که دِل به دستِ کَمان ابروئیست کافِرکیش

3-  خیــالِ حوصلة بَحــر می‌پـَـزَد،هَیهـات

                 چه‌هاست در سَرِ این قطرة مُحال اندیش

خیــال، حوصلة بَحــر می‌پـَـزَد،هَیهـات

                 چه‌هاست در سَرِ این قطرة مُحال اندیش

بنــازم آن مُــژة شــوخِ عافیت کُش را

                   که موج می‌زندش آبِ نوش در سرنیش

4-  بنــازم آن مُــژة شــوخِ عافیت کُش را

                   که موج می‌زندش آبِ نوش بر سرنیش

از آستیــنِ طَبیبان هــزار خون بچکد

                       گرم به تجربه دستی نهند بردلِ ریش

5-  ز آستیــنِ طَبیبان هــزار خون بچکد

                       گرم به تجربه دستی نهند بردلِ ریش

6- به کویِ مَیکده گریان وسرفِکَنده رَوَم

                  چرا که شَرم همی‌آیدم ز حاصلِ خویش

7- نه عُمر خِضر بمانَد نه مُلکِ اسکندر

                      نِزاع بر سَرِ دنیایِ دون مکن درویـش

8-  بدان کَمـَـر نَرَسَد دستِ هر گداحافظ

                  خزانه‌ای به کَف آور ز گنجِ قارون بیش

وزن غزل 290 : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان ( بحر مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ )

1-  دلــم رمیــده شـد و غافِلَم مَنِ درویش                  که آن شِکاریِ سَرگَشته را چه آمد پیش

موضوع بیت: انتظار(در انتظار مراد)

مضمون بیت: دل از دست رفته

معنی واژگان:رميده شد: گريخت، فرار کرد/ غافل: بيخبر/ درويش: فقير، بيچاره و بينوا/ شکاري: شکار شده، مقصود همان دل است/ سرگشته: متحيّر، حيران/ چه آمد پيش: براي او چه اتفاقي افتاد.

قواعد: شکاری : صفت مفعولی است نه فاعلی

آرایه ها: تناسب در رميده و شکاري و سرگشته و پيش آمد

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و «ش»

معنی بیت: دل من آواره گشت و من مسکین بیخبرم و نمیدانم که چه بر سر آن صید سرگردان آمده است .

………………………………..

2-  چــو بیــد بَر سـَـرِ ایمانِ خـویش می‌لَرزَم

          که دِل به دستِ کَمان ابروئیست کافِرکیش

موضوع بیت: ولایت (ولی و تصرف ائ در دل سالک)

مضمون بیت: عشق و ايمان

معنی واژگان:بيد: درختي است داراي شاخه هاي بلند که به جهت بلندي شاخه هايش همواره در حال لرزش و جابجايي شاخه ها و برگهايش است/ برسر: به جهت/ کيش: دين (با بار منفي يعني دين بد و ناروا)،

آرایه هاتناسب در  لرزيدن و دست و کمان و کيش/جناس در کيش و خويش / کيش در معني ديگري نيز هست و آن «تيردان» است که با کمان ايهام تناسب دارد

معنی بیت: بسبب از دست دادن دین خود بیدسان لرزان و هراسانم ، چه دل من در پنجة یاری خمیده ابرو و کافر پیشه و بیرحم گرفتار آمده است .

……………………………

3-  خیــالِ حوصلة بَحــر می‌پـَـزَد،هَیهـات

                 چه‌هاست در سَرِ این قطرة مُحال اندیش

موضوع بیت: خداوند(کسی به ذات او راه ندارد)-قرب الهی(تقاضای قرب سالک )

مضمون بیت: فکر ناممکن

معنی واژگان:خيال پختن: فکر بيهوده کردن، توقع داشتن/ حوصله: چينه دان مرغ و اصطلاحاً گنجايش/ بحر: دريا/ هيهات: دور است، دست نيافتني است/ چهاست: چه چيزهاي عجيبي وجود دارد/ محال: غيرممکن، ناممکن/ محال انديش: کسي که آرزوهاي نشدني در سر دارد

قواعد: هیهات : در سیاق فارسی از اصوات ( شبه جمله ) است و در این مورد برای استبعاد و تعجب است ، نیز نگاه کنید بغزل 37 بیت3

آرایه ها:تضاد در قطره و بحر /تناسب در خيال پختن و حوصله و سر و انديش

معنی بیت: اندیشه های شگفتی در سر این قطرة باطل اندیش است که سودای گنجاندن دریائی را در درون خود دارد ، چه دور است این آرزوی خام!

……………………………

4-  بنــازم آن مُــژة شــوخِ عافیت کُش را

                   که موج می‌زندش آبِ نوش بر سرنیش

موضوع بیت: تجلی جمال و جلال(مژگان یار  )-ولایت (ولی همۀ شرایط هدایت را داراست )

مضمون بیت: مژگان يار

معنی واژگان:بنازم: آفرين بر/ شوخ: بي پروا، گستاخ و شيرين/ عافيت کش: آن که سلامت عاشقان را از ميان مي برد/ آب نوش: آب شيرين و عشق و شيفتگي/ نيش: اشاره است به خنجر مژگان.

قواعد: عافیت کش : صفت مرکب فاعلی

آرایه ها: نوعی جناس و نوعی تضاد در نوش و نيش / تناسب در موج و آب

 واج آرایی:تکرار حرف «ش» و هماهنگي با حرف «ژ»

معنی بیت: بمژگان عافیت سوز وی که در دلبری گستاخ است می بالم و فخر می کنم ، چه آب حیات بر سر نیشی که مژة وی میزند ، میجوشد و موج میزند ، مقصود آنکه نیش وی با نوش همراه است یا عین نوش است و زندگی بخش .

……………………………

5-  ز آستیــنِ طَبیبان هــزار خون بچکد

                       گرم به تجربه دستی نهند بردلِ ریش

موضوع بیت:عشق(حیرت و شیفتگی عاشق )

مضمون بیت: دل مجروح عاشق

معنی واژگان:تجربه: معاينه/ ريش: مجروح

آرایه ها:تناسب در ريش و طبيب و خون چکيدن و تجربه (به معني معاينه) /تناسب در دست و آستين

معنی بیت: اگر یکبار پزشکان بر دل مجروح من آزمون را دست بگذارند ، هزار بار از آستین آنان خون قطره قطره خواهد چکید .

…………………………….

6- به کویِ مَیکده گریان وسرفِکَنده رَوَم

                  چرا که شَرم همی‌آیدم ز حاصلِ خویش

موضوع بیت:خداوند و غفران او (بخشش او (سالک شرمنده را در بر می گیرد )

مضمون بیت: شرمندۀ کوي مي فروشان

معنی واژگان:کوي ميکده: گذرگاهي که ميکده در آن است/ سرافکنده: خجالت زده

معنی بیت: من با شرمساری و سر افکندگی با دیدة تر بمیخانه میروم ، چه از نتیجة عمر خود شرمسارم و خجالت میکشم که این محصول ناچیز را وقف خرابات کنم .

………………………………

7- نه عُمر خِضر بمانَد نه مُلکِ اسکندر

                      نِزاع بر سَرِ دنیایِ دون مکن درویـش

موضوع بیت:دنیا و بی اعتباری آن

مضمون بیت: بي وفايي دنيا

معنی واژگان:خضر: پيغمبري که مي گويند عمر جاودان دارد و به همراه اسکندر ذوالقرنين به ظلمات رفته است و از آب حيات نوشيده است و غالباً اين اسکندر را با اسکندر مقدوني خلط مي کنند که ملک اسکندر مقدوني بيش از نيمي از جهان بوده است ولي آن هم باقي نمانده/ دنيي دون: دنياي پست بي ارزش مادي در صفحة 336 جامع نسخ دیوان حافظ تألیف مسعود فرزاد « دنیای دون » آمده است که بر متن ترجیح دارد/   نزاع کردن: جدال و ستيز کردن/ درويش: انسان محتاج به خدا

آرایه ها: تناسب در خضر و اسکندر

واج آرایی:تکرار حرف «ن»

معنی بیت: زندگانی جاودانی خضر نبی و سلطنت اسکندر مقدونی نمی پاید ، زندة جاوید تنها خداست . ای فقیر ، برای دنیا و مال و جاه دنیوی کشمکش مکن که ارزشی ندارد .

………………………….

8-  بدان کَمـَـر نَرَسَد دستِ هر گداحافظ

                  خزانه‌ای به کَف آور ز گنجِ قارون بیش

موضوع بیت: خداوندکسی به ذات او راه ندارد-سالک با ایثار به مقصود راه می یابد

مضمون بیت:( کم ار نرسد دست هر گدا) (مال و معشوق)

معنی واژگان:کمر: کمربند /گدا: تهيدست/ قارون: يکي از ثروتمندان بني اسرائيل که به جهت نپرداختن زکات به حضرت موسي خود و ثروتش را زمين در خود فرو برد و گنج قارون يعني ثروت او ضرب المثل است.

آرایه ها: تناسب در کمر و گنج و خزانه /تناسب در گدا و به کف آوردن و بيش / تناسب در دست و کف / ميان کم در کلمه ي کمر و بيش در مصراع دوم ايهام تضاد است و در خواندن شعر نيز کم و گدا تناسب پيدا مي کنند

معنی بیت: ای حافظ ، هر گدای مسکین نمی تواند دست در کمر یار زند و بوصال برسد ، گنجی بیش از گنج قارون برای حصول این مقصود بدست باید آورد ، سعدی گوید :

گر من گدای کوی تو گشتم غریب نیست

               قارون اگر بخیل تو آید ، گدا رود

…………………………….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا