*غزل 237*

1-نَفَـس بـرآمد و کام از تو بـر نمی‌آید

           فَغان که بَختِ من از خواب در نمی‌آید

2- صَبا به چَشمِ من انداخت خاکی از کویش

        کــه آبِ زنـدگـیـم در نَظَـر نمی‌آید

3-  قَــدِ بُلـَندِ تو را تا به بَر نمی‌گیرم

           درختِ کام و مُرادَم به بر نمی‌آید

مَگَر به رویِ دلارایِ یارما ، وَرنه

           به هیچ وَجهِ دگر کار بر نمی‌آید

4- مَگَر به رویِ دلارایِ یارما ، وَرنی

           به هیچ وَجهِ دگر کار بر نمی‌آید

5-مُقیمِ زُلفِ تو شد دل که خوش سَوادی دید

         وز­ان غَـریـبِ بَلاکَـش خـبـر نمی‌آید

6- زِ شَستِ صِدق، گُشادم هزار تیر دعا

           ولـی چه سود؟ یکی کارگَر نمی‌آید

زِ شَستِ صِدق، گُشادم هزار تیر دعا

                     وَز آن میانه یکی کارگَر نمی‌آید

7- بَسَم حکایت دل هست با نَسیم ِسَحَر

           ولی به بَختِ من امشَب سَحَر نمی‌آید

 8- در این خیال به سر شد زمان ِعُمر و هنوز

         بـلایِ زُلـفِ سیـاهـَت به سـر نمی‌آید

9- ز بس که شد دلِ حافظ رَمیده از همه کس

     کــنون ز حَـلــقة زلـفـت بـه در نمی‌آید

*کمینه شَرطِ وفا ترکِ سر بود حافظ

                       برو،برو،زتو این کار اگر نمی آید

*****************************

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن (بحر مجتث مثمن مخبون اصلم)

1-نَفَـس بـرآمد و کام از تو بـر نمی‌آید

           فَغان که بَختِ من از خواب در نمی‌آید

موضوع بیت:عنایت (تمنای وصال )-وصال (وصال دیریاب)

مضمون بیت: گله از بخت و عدم وصال معشوق

معنی واژگان:نفس برآمد: مردم، به مرگ نزديک شده ام/ کام برنمي آيد: به آرزو نمي رسم/ فغان: آه! فرياد! (اعتراض توأم با رنج و درد)/ از خواب در نمي آيد: بيدار نمي شود.

آرایه ها:در نمي آيد و برنمي آيد در عين آنکه با هم قافيه و رديف هستند جناس هم دارند

واج آرایی: تکرار حرف «ب»

معنی بیت: نفسم برید و جانم به لب رسید و مرادم از تو حاصل نشد ، فریاد که طالع ناسازگار من از خواب غفلت بیدار نمی شود.

………………………..

2- صَبا به چَشمِ من انداخت خاکی از کویش

        کــه آبِ زنـدگـیـم در نَظَـر نمی‌آید

موضوع بیت:نفحات ربّانی(ترجیح خاک کوی یار برآب حیات در نظر عاشق)

مضمون بیت: خاک کوي دوست و برتري آن بر آب حيات

معنی واژگان:صبا: بادي که از طرف شمال يا مشرق مي وزد و پيام آور و پيامبر ميان عاشق و معشوق است/ آب زندگي: آب حيات

آرایه ها: تناسب در صبا و انداختن و خاک و کوي /تناسب در  چشم و نظر / نوعی تناسب و تضاد در خاک و آب

واج آرایی: تکرار حرف «ن» و آواي «آ»

معنی بیت: باد بهاری غباری از کوی یار به دیدۀ من افکند ، چنانکه از آن پس چشمۀ آب بقا در برابر خاک کوی محبوب در چشم من بیقدرآمد

……………………………………

3-  قَــدِ بُلـَندِ تو را تا به بَر نمی‌گیرم

           درختِ کام و مُرادَم به بر نمی‌آید

موضوع بیت:عنایت (تمنای وصال – عاشق به کمتر از وصل رضا نمی دهد)

مضمون بیت: آرزوي عاشق

معنی واژگان:بر: (در مصراع اوّل) آغوش، (در مصراع دوم) ميوه، ثمر/ نمي گيرم: نگيرم/درخت کام و مراد: کام يعني آرزو و مراد

قواعد: نمي گيرم، مضارع اخباري منفي به جاي مضارع التزامي/ يعني هدف و مقصود به درخت تشبيه شده (اضافه ي تشبيهي) / درخت کام و مراد: تشبیه صریح

آرایه ها: تناسب در  قد بلند و درخت / جناس در بر و بر

واج آرایی: تکرار حرف «ب» و آواي «آ»

معنی بیت: تا بالای افراشته تو را در آغوش نگیرم ، نهال آرزو و مقصود من بارور نمی شود.

………………………………

4- مَگَر به رویِ دلارایِ یارما ، وَرنی

           به هیچ وَجهِ دگر کار بر نمی‌آید

موضوع بیت: عنایت (تمنای وصال – عاشق به کمتر از وصل رضا نمی دهد)

مضمون بیت:چهره ی یار

معنی واژگان:دل آرا: روشن کننده و (آرامش دهنده ي) دل/ ور ني: وگرنه/ به هيچ وجه: به هيچ روي، به هيچ طريق/ کار برنمي آيد: کار سرانجام نمي گيرد.

آرایه ها: «وجه» ايهام دارد چون معني آن روي است و روي يک معني آن سوي و طريق و معني ديگر آن چهره است که با «روي» در مصراع اول ترادف دارند

واج آرایی: تکرار حرف «ي»

معنی بیت: جز آنکه رخسار دلجوی و دلارام یار مدد کند و گرنه به هیچ طریق دیگر کار ما سامان نمی پذیرد.

……………………..

5-مُقیمِ زُلفِ تو شد دل که خوش سَوادی دید

         وز­ان غَـریـبِ بَلاکَـش خـبـر نمی‌آید

موضوع بیت:وحدت و کثرت (سالک در کثرت زلف از وحدت وصال باز میماند)

مضمون بیت: زلف معشوق و دل عاشق

معنی واژگان:مقيم: اقامت کننده، وطن گزيده/ خوش: دلپذير، زيبا و دلکش/ سواد: سياهي، منظره ي شهر که از دور پيدا مي شود، و نیز به معنی کشور و شهر ، در اینجا به ایهام معنی آخر مراد است /غريب: دور از وطن/ بلاکش: تحمل کننده ي درد و رنج، دردمند

آرایه ها: تناسب در مقيم و سواد /تناسب در  غريب و خبر /تناسب در زلف و سواد / نوعی تضاد در مقيم و غريب

واج آرایی: تکرار حرف «ر» در مصراع اول و حرف «ب» در مصراع دوم

معنی بیت: دل در شکنج گیسوی تو جای گزید که شهری یا جایگاهی دلپذیرست و از آن آوارۀ محنت آزموده (دل) دیگر خبری نمی رسد.

…………………………..

6- زِ شَستِ صِدق، گُشادم هزار تیر دعا

           ولـی چه سود؟ یکی کارگَر نمی‌آید

موضوع بیت:مقام صدق (مقام صدق مقدمۀ وصال است)- سالک مجذوب ( دست دادن وصال به اختیار یار است و نه دیگر)

مضمون بیت: دعاي رسيدن به معشوق

معنی واژگان:شست: زهگير، وسيله اي فلزي يا استخواني که در انگشت ابهام مي کردند و در وقت تيراندازي زه کمان را با آن مي گرفتند/ کارگر: مؤثر/ تير گشادن: تيراندازي کردن.

 قواعد: شست صدق: اضافه ي تشبيهي است، يعني صدق و راستي به شست تشبيه شده است/ تير دعا: اضافه ي تشبيهي است يعني دعا به تير تشبيه شده.

آرایه ها: تناسب در شست صدق: استعارۀ مکنیه شست و گشادن و تير و کارگر

معنی بیت: از زهگیر کمان راستی و نیت درست هزار ناوک دعا افکندم ، اما فایده­ای نکرد و یکی مؤثر نیفتاد و به آماج مراد نرسید.

……………………………

7- بَسَم حکایت دل هست با نَسیم ِسَحَر

           ولی به بَختِ من امشَب سَحَر نمی‌آید

موضوع بیت:حدیث فراق (فراق یار نفس گیر است)

مضمون بیت: (داستان دل/ بخت عاشق)

معنی واژگان:بسم: بسيار مراد/ حکايت دل: داستان دل، داستان عشق تا سرانجام دل/ به بخت من: از بخت بد من.

قواعد: بسم حکایت دل هست: «م»ضمیر متصل ، متمم مسند

آرایه ها: تناسب در نسيم وسحر و امشب

واج آرایی: تکرار حرف «س» در مصراع اول و آواي «ب» و «م» در مصراع دوم

معنی بیت: قصّه هاي بسياري از دل دارم که به باد صبا بگويم، ولي از بخت بد و ناسازگار من امشب هم سحر نمي آيد و صبح نمي شود.

……………………

8- در این خیال به سر شد زمان ِعُمر و هنوز

         بـلایِ زُلـفِ سیـاهـَت به سـر نمی‌آید

موضوع بیت:حدیث فراق (حکایت زلف پایان پذیرنیست)

مضمون بیت: زلف معشوق

معنی واژگان:خيال: تصوّر بيهوده/ به سر شد: به پايان رسيد/ به سر نمي آيد: به پايان نمي رسد

آرایه ها: تناسب در سر و زلف ب/تناسب در  بلا و سياه / به سر عاشق آمدن زلف معشوق نيز وجهي دارد/ تناسب در به سر شدن و به سر آمدن با زمان و عمر و هنوز

واج آرایی: تکرار آواي «s» و «z»

معنی بیت: در این تصور باطل زندگانی سپری شد و محنت دور ماندن از گیسوی سیاه تو هنوز پایان نمی پذیرد و دست عاشق به زلف تو نمی رسد.

…………………..

9- ز بس که شد دلِ حافظ رَمیده از همه کس

     کــنون ز حَـلــقة زلـفـت بـه در نمی‌آید

موضوع بیت:عشق (عاشق و اسارت در بند زلف- عزلت(مقیم زلف سیاه-گریز از خلق و مقیم حلقۀ زلف یار)

مضمون بیت: زلف معشوق و دل عاشق

معنی واژگان:رميده: گريزان و گريزان بودن از همه کس که نوعي ديوانگي است/ حلقه ي زلف: پيچ و تاب زلف با اشاره به حلقه ي زنجيري که بر پاي ديوانگان مي بستند

آرایه ها: نوعی تناسب در رميده و حلقه

معنی بیت: دل حافظ چنان از بی وفایی همگان گریزان شد که اینک در خم گیسوی تو مقیم ماند و از این جای خوش بیرون نمی آید.

……………………….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا