• غزل 177

1-  نَه هَر که چِهره براَفروخت دِلبَری داند

               نه هر که آیِنـه سازد، سِکَنــدَری داند

  نه هر کسی که کُله کَج نَهاد و تُند نشست

          کـُـلاه داری و، آیــیــنِ سـَــروَری دانــد

2-  نه هر که طَرفِ کُله کَج نَهاد و تُند نشست

          کـُـلاه داری و، آیــیــنِ سـَــروَری دانــد

3-  تو بَندگی چو گِدایان به شَرطِ مُزد مکن

            که دوسـت خود رَوِشِ بنـده پَروری داند

 غلامِ همّتِ آن رِندِ عافیَت سوزم

              که با گِداصفتی کیمیاگری داند

4- غلامِ همّتِ آن رِندِ عافیَت سوزم

              که در گِداصفتی کیمیاگری داند

5- وَفا و عَهــد نِکــو باشــد اَر بیاموزی

               وگرنه هر که تو بینی سِتَمگَری داند

6- بِباختـَم دلِ دیوانـه و ندانسـتم

              که آدمی بچه‌ای شیوة پَری داند

 7- هِزار نُکته باریکتر ز مو این جاست

              نه هر که سَر بِتَراشَد قَلَنـدَری داند

8- مَدارِ نقطة بینِش، زِ خالِ توسـت مرا

              که قَدرِ گوهَرِ یک دانه جوهَری داند

سَوادِ نقطة بینِش، زِ خالِ توسـت مرا

              که قَدرِ گوهَرِ یک دانه گوهَری داند

9- به قدّ و چِهره هر آن کَس که شاهِ خوبان شد

      جَهــان بِگــیـرَد اگـر دادگسـتـری دانــد

 زِ شِعرِ دلکَــشِ حافظ کسـی شَوَدآگاه

             که لُطفِ نَظم و سخن گفتنِ دَری داند

10- زِ شِعرِ دلکَــشِ حافظ کسـی بُوَد آگاه

             که لُطفِ طبع و سخن گفتنِ دَری داند

***************************

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن ( بحر مجتث مثمن مخبون اصلم)

1-  نَه هَر که چِهره براَفروخت دِلبَری داند

               نه هر که آیِنـه سازد، سِکَنــدَری داند

 موضوع بیت:اولیای الهی (کسی به تقلید ولی نمی شود)

مضمون بیت: (داشتن حقيقت ذاتي به نمود ظاهري).

معنی واژگان: چهره برافروختن: آرايش کردن، زيبا نمودن چهره با خشم و عتاب يا شادي و بهجت/ دلبري: به دست آوردن دلها و عاشق کردن افراد/ آينه سازد: در افسانه ها آمده است که ساختن آيينه کار اسکندر بوده است/ اسکندري: راه و روش اسکندر يعني کشورگشايي و جهانداري.

آرایه ها: تناسب در آيينه و سکندري / تناسب در برافروختن با آيينه و سکندري (زيرا آيينه اي که اسکندر ساخته بود کشتي ها را برمي افروخت و آتش مي زد)/تکرار ملیح نه هرکه/تناسب درآینه با چهره

واج آرایی: تکرار حرف «ر»و«ن»و«د»و«س»

معنی بیت: چنین نیست که هرکس لالة رخسارش فروزان شد و بظاهر جمالی داشت، دل تواند ربود و چنان نیست که هرکس چون اسکندر آینه سازی بداند و آئینه اسکندری داشته باشد مانند وی جهانگیری تواند کرد، نیز نگاه کنید بغزل 5 بیت 11

………………………………………………………………..

2-  نه هر که طَرفِ کُله کَج نَهاد و تُند نشست

          کـُـلاه داری و، آیــیــنِ سـَــروَری دانــد

 موضوع بیت: اولیای الهی (کسی به تقلید ولی نمی شود)

مضمون بیت: (پادشاهي و بزرگي ذاتي است نه متظاهرانه و کسبي).

معنی واژگان: طرف: گوشه، کنار/ طرف کلاه کج نهادن: يعني مغرورانه نشستن/ تند نشستن: خود را خشمگين جلوه دادن/ کلاه داري: پادشاهي، تاجداري/ آيين: روش/ سروري: بزرگي، رياست.

آرایه ها: تناسب و نوعی جناس درکله و کلاه داري / تناسب در کلمه ي «سر» در سروري با کله و کلاه داري

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ک»و«ن»وآوای«t»

معنی بیت: چنین نیست که هرکس کلاه را مایل بیکسو بر سرگذاشت و با تکبر بر جای خود تکیه زد شیوة تاجداری و رسم فرمانروائی را بشناسد.

………………………………………………………………

3-  تو بَندگی چو گِدایان به شَرطِ مُزد مکن

            که دوسـت خود رَوِشِ بنـده پَروری داند

 موضوع بیت:اولیای الهی (عارف خداخواه است و زاهد بهشت خواه)

مضمون بیت: (عبادت تاجرانه).

معنی واژگان: بندگي: عبادت/ گدايان: در اينجا يعني گداصفتان/ به شرط مزد: براي پاداش، در اينجا مقصود بهشت است/ دوست: يعني خداي بزرگ/ روش: راه و رسم/ بنده پروري: رعايت حال بندگان

آرایه ها: جناس در بنده (در بنده پروري) و بندگي /تناسب در گدایی و بنده پروری و بندگی و مزد

واج آرایی:تکرار حروف«گ»و«م»و«د»و«ر»و«ن»

معنی بیت: تو مانند تهیدستان مباش که تا اجرتی نگیرند، کاری نکنند و فرمانی نبرند، چه محبوب تو آئین چاکر نوازی و رسم مهربانی را نیک میداند.

………………………………………………………………..

4- غلامِ همّتِ آن رِندِ عافیَت سوزم

              که در گِداصفتی کیمیاگری داند

 موضوع بیت:اولیای الهی (اولیاء کیمیاگر دلهایند)

مضمون بیت: (مرداني با ظاهر نابسامان و باطني تعالي).

معنی واژگان: غلام: بنده و برده/ همّت: اراده، خواسته/ رند: آزاده اي که ظاهري بد و باطني نيک دارد و از لحظات عمر در راه رسيدن به حق استفاده مي کند/ عافيت سوز: کسي که از راه و رسم زندگي عادي مردم عدول مي کند و باعث تنفر و بيزاي مردم از خود مي شود (= قلندر، ملامتي)/ گداصفتي: داراي ظاهري چون گدايان بودن/ کيمياگري: تبديل چيزهاي کم ارزش به چيزهاي باارزش/تحوّل و تغيير به سوي مثبت.

آرایه ها: نوعی ارتباط و تناسب در کيمياگري با سوز / نوعی تضاد در گداصفتي و کيمياگري /تناسب در غلام و گدا

واج آرایی: تکرار آواي «d» و «t»وحروف«م»و«ی»و«گ»و«ت»

معنی بیت: چاکر نیت والای آن قلندر وارسته ام که عافیت و سلامت را در آتش عشق سوخته و بیمن فقر و درویشی میتواند با اکسیر معرفت وجود ناقص را زر کند یا آنکه در عین فقر و تنگدستی کیمیای استغنا دارد.

………………………………………………………………

5- وَفا و عَهــد نِکــو باشــد اَر بیاموزی

               وگرنه هر که تو بینی سِتَمگَری داند

 موضوع بیت:عنایت (انتظار عنایت از محبوب)

مضمون بیت: (نصيحت به يار ستمگر).

معنی واژگان: وفا: عمل کردن به پيمان/ عهد: پاي بندي به پيمان.

آرایه ها: تضاد در وفا و عهد با ستمگري /ترادف ملیح و تناسب در وفا و عهد

واج آرایی:تکرار حروف«ب»و«ن»

معنی بیت: رعايت عهد و پيمان نيکوست اگر آن را بياموزي، وگرنه هرکسي را که بيني، ستم کردن را مي داند.

محصول بيت ــ وفا و عهد كار خوبى است اگر بياموزى يعنى اگر مى‌خواهى رسم وفا و عهد بياموزى كار خوبى است وگرنه هر كس را كه مى‌بينى مى‌تواند ستمگر باشد مراد اين است كه هنر در نيكى و مردم‌دارى و احسان كردن است وگرنه ظلم كردن را همه مى‌توانند.

……………………………………………………………….

6- بِباختـَم دلِ دیوانـه و ندانسـتم

              که آدمی بچه‌ای شیوة پَری داند

موضوع بیت:اولیای الهی (اولیای جزء هم راه و رسم معشوقی و دلبری از عاشق را می دانند)

مضمون بیت: (عشق و شيوه ي معشوق).

معنی واژگان: باختن: از دست دادن/ آدمي بچه: فرزندان نوجوان بشر/ شيوه: راه و رسم/ پري: معمولاً جن مؤنث را پري مي گويند و شيوه او گريز از انسان و پنهان شدن است

آرایه ها: ديوانه را معمولاً جن زده و پري زده مي گويند، پس ديوانه و پري با هم تناسب دارند/ نوعی تضاد در آدمي و پري./تضاد در ندانستم و داند

واج آرایی: تکرار آواي «d» و «t»وحروف«د»و«ن»و«م»

معنی بیت: دل شیفتة خود را در قمار عشق از دست دادم و گمان نمیکردم که آدمیزاده ای باشد که چون پریان رسم دلبری و افسونگری را بداند.

…………………………………….

 7- هِزار نُکته باریکتر ز مو این جاست

              نه هر که سَر بِتَراشَد قَلَنـدَری داند

 موضوع بیت: اولیای الهی (کسی به تقلید ولی نمی شود)

مضمون بیت: (معنويات و عدم ارتباط آن با تظاهرات جسماني).

معنی واژگان: نکته ي باريکتر ز مو: مسأله ي دقيق/ قلندريه: فرقه اي از صوفيه و شاخه اي از ملامتيّه هستند که برخلاف رسوم معمول مردم عمل مي کردند و موهاي سر و ريش و سبلت و ابروي خود را مي تراشيدند اما از نظر معنويات از نقوش و اشکال عادتي و آمال بي سعادتي مجرد و باصفا بودند… و قلندر تجريد و تفريد به کمال دارد

آرایه ها: تناسب درمو و تراشيدن /تناسب در باريک و مو /تناسب در قلندر و سر تراشيدن/تناسب در نکته با دانستن

واج آرایی: تکرار حرف «ر»و«ک»و«ن»

معنی بیت: هزار لطیفه ظریفتر از یک تار مو در این جا نهفته است و چنان نیست که هرکس سر بتراشد و موی سر بسترد، آئین وارستگی و رندی را بشناسد.

………………………………………………………………..

8- مَدارِ نقطة بینِش، زِ خالِ توسـت مرا

              که قَدرِ گوهَرِ یک دانه جوهَری داند

موضوع بیت:اولیای الهی (عارف اهل وحدت است )

مضمون بیت: (خال معشوق و مردمک چشم عاشق).

معنی واژگان: مدار: گردش، اساس، بنياد، جايي که همه چيز بر پايه ي آن مي گردد/ نقطه ي بينش: مردمک چشم که در بيت به عنوان «جوهري» به کار رفته است/ قدر: ارزش/ يکدانه: يکتا و بي نظير/جوهري: جواهرشناس، جواهرفروش

آرایه ها: تشبيه مضمر «خال» به مردمک چشم و جواهر/ نوعی جناس و تناسب در گوهر و جوهري / تناسب در نقطه و خال /تناسب در نقطه و یکدانه

واج آرایی: تکرار حرف «ر»و«ن»و«ه»

معنی بیت: نقطة دید یا مدار نگاه من دایرة خال تست، چه گوهرشناس بارزش گوهر یکتا پی میبرد، بکنایه یعنی خال چهرة تو گوهر یکدانه است و من جوهریم

………………………………………………………………

9- به قدّ و چِهره هر آن کَس که شاهِ خوبان شد

      جَهــان بِگــیـرَد اگـر دادگسـتـری دانــد

 موضوع بیت:ولایت (ولایت کامل الهی مجموع شرایط را لازم دارد )

مضمون بیت: (پند به معشوق ستمگر اما زيباروي خوش قد و بالا).

معنی واژگان: شاه خوبان: سرور زيبايان، زيباترين زيبايان/ جهان بگيرد: دنيا را تسخير مي کند/ دادگستري: عدل و داد، متضاد ستمگري

آرایه ها:تناسب در شاه و جهان گرفتن و دادگستري / در اين بيت چون دادگستري براي شاه خوبان: آمده است، در حقيقت نظر به عدم ستمگري معشوق است و جفا نکردن به عاشق يا عاشقان/تناسب و ترادف ملیح در قد و چهره

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ن» و «ک»و«گ»و«ش»و«د»

معنی بیت: ملک دلها را مسخر میکند بشرط آنکه با عاشقان شیوة عدل و داد پیش گیرد.

……………………………………………………………….

10- زِ شِعرِ دلکَــشِ حافظ کسـی بُوَد آگاه

             که لُطفِ طبع و سخن گفتنِ دَری داند

 موضوع بیت:حافظ و شعر او

مضمون بیت: شعر و طبع و سخن گفتن دري با هم تناسب دارند.

معنی واژگان: دلکش: جذّاب، نغز، دلربا/ لطف طبع: لطافت طبع و قريحه ي شاعرانه/ سخن گفتن: اشاره است به شعر و نثر/ دري: منسوب به در (دربار)، زبان فارسي (از شعب زبانهاي ايراني) که در عهد ساسانيان به موازات «پهلوي» رايج بود و پس از اسلام زبان رسمي و متداول ايران گرديد، اکنون نيز زبان رسمي ايران است

آرایه ها: تناسب در شعر و طبع و سخن گفتن دري

واج آرایی:تکرار حروف«ک»و«ش»وآوای«t»

معنی بیت: آنکس بدلپذیری نظم حافظ پی میبرد که هم نازک طبع باشد و هم شیوة سخن پردازی فارسی دری را نیک بشناسد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا