- *غزل 160*
1- خوش است خَلوَت اگر یار یارِ من باشد
نه من بِسـوزم و او شَمـعِ انجـمن باشد
2- من آن نگینِ سُلَیمان به هیچ نَستانَم
که گاه گاه، بر او دستِ اَهـرِمَن باشد
3- روا مَـدار خـدایـا که در حـَریـمِ وصال
رَقیب مَحرم و، حِرمان نصیبِ من باشد
4- هُمای، گو مَفِـکَن سایـة شـرف هـرگـز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد
بیـانِ شوق ،چه حاجت که سوزِ آتشِ دل
توان شناخت ز شوری که در سخن باشد
بیـانِ شوق ،چه حاجت که حالِ آتشِ دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
5- بیـانِ شوق ،چه حاجت که سوزِ آتشِ دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
6- هـوایِ کـویِ تو از سر نمیرود، آری
غریب را دلِ سَرگَشته با وَطَن باشد
7- به سانِ سوسَـن اگر دَه زبان شود حافظ
چو غُنچه پیشِ تواَش مُهر بر دَهَن باشد
*****************************
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن (بحر مجتث مثمن مخبون اصلم )
1- خوش است خَلوَت اگر یار یارِ من باشد
نه من بِسـوزم و او شَمـعِ انجـمن باشد
موضوع بیت:تمنای وصال (طلب وصال به دور از رقیبان).
مضمون بیت: (يار موافق، آرزوي عاشق).
معنی واژگان: خوش: دلپذير/ يار: معشوق/ يار: ياور، همراه/ انجمن: جماعت، جمع، حلقه.
آرایه ها: جناس در يار و يار / تناسب در خلوت و سوختن و شمع /تاسب در سوختن و شمع و انجمن /تضاد در خلوت و انجمن
واج آرایی: تکرار حرف «ش»و«خ»و«ر»و«د»و«ن»و«م»
معنی بیت: خلوت نشینی و تنهائی دلپذیر است ، اگر بدانم که یار تنها مصاحب من است نه آن که در فراقش بگدازم و وی در همان حال شمع سان فروغ بخش بزم رقیبان باشد .
…………………………………………………………………
2- من آن نگینِ سُلَیمان به هیچ نَستانَم
که گاه گاه، بر او دستِ اَهـرِمَن باشد
موضوع بیت: تمنای وصال(طلب وصال به دور از رقیبان.)
مضمون بیت: (عاشق و معشوق انحصاري).
معنی واژگان: نگين: ذکر جزء و اراده ي کل، يعني انگشتري/ سليمان: حضرت سليمان نبي عليه السلام که انگشتري او مظهر قدرت و سلطنت او بود/ به هيچ نستانم: براي من ارزشي ندارد/ اهرمن: شيطان، مقصود شيطاني است که انگشتري سليمان را ربود و در انگشت خود کرد و مدتي مانند سليمان حکمراني کرد/ مقصود از نگين سليمان معشوق است و اهرمن اشاره به رقيب عشقي است
آرایه ها: تناسب در نگين و سليمان و دست و اهرمن / تضاد در سليمان و اهرمن
واج آرایی: تکرار حرف «ن»و«م»و«س»و«گ»
معنی بیت: من مهر یا انگشتری یا خاتم حضرت سلیمان را به هیچ نمی خرم چه بر این نگین گاه گاه دیو دست می یابد ؛ چنان که مشهور است حضرت سلیمان انگشتری داشت که اسم اعظم یا نام مهین خداوند بر آن نقش بود و به مدد این خاتم بر جن و انس حکم میراند ، آنگاه به سبب غفلتی که پیش آمد به دست دیوان افتاد و این دیو خود را سلیمان خواند ، سرانجام آن حضرت پس از کوشش بسیار انگشتری خود را به دست آورد و بر مسند فرمانروائی نشست ، نگاه کنید به صفحۀ 581 تاریخ بلعمی ، تصحیح بهار و غزل 390 شمارۀ (3) در همین کتاب .
……………………………………………………………..
3- روا مَـدار خـدایـا که در حـَریـمِ وصال
رَقیب مَحرم و، حِرمان نصیبِ من باشد
موضوع بیت: تمنای وصال(طلب وصال به دور از رقیبان.)
مضمون بیت: (دعاي عاشق).
معنی واژگان: روا مدار: چنين مقرر مکن/ حريم وصال: جايگاه رسيدن به معشوق، سرمنزل وصل/ رقيب: نگهبان و محافظ معشوق (در اينجا مي توان رقيب را به معني امروزي گرفت)/ محرم: رازدار، نزديک/ حرمان: يأس، نااميدي/ نصيب: قسمت، سهم
آرایه ها: جناس در حريم و محرم / نوعی جناس در محرم و حرمان
واج آرایی: تکرار آواي «ي» در حريم و رقيب و نصيب/وحروف«ر»و«م»و«ن»
معنی بیت: خدايا، مپسند که در بارگاه وصال معشوق، رقيب، محرم و مورد توجّه باشد و محروميّت و نوميدي نصيب من شود.
محصول بيت ــ يارب روا مدار كه در حريم وصال رقيب محرم جانان باشد و محرومى نصيب من گردد. يعنى رقيب محرم جانان شود و من از وصال محروم شوم. خدايا اين را جايز مدار.
…………………………………………………………..
4- هُمای، گو مَفِـکَن سایـة شـرف هـرگـز
در آن دیار که طوطی کم از زَغَن باشد
موضوع بیت: اولیای الهی (مقام قدرشناسی از اولیای الهی)
مضمون بیت: (در سرزميني که ارزشها وارونه است، خوشبختي نيست).
معنی واژگان: هماي: مرغ سعادت/گو مفکن: نوعي فعل نهي براي سوم شخص، بنياد بيفکند/ سايه ي شرف: سايه ي مجد و عظمت، سايه ي خوشبختي/ ديار: سرزمين/ زغن: مرغ گوشتربا، غليواج که در رديف زاغ است.
آرایه ها: تناسب در هما و طوطي و زغن /تضاد در طوطي و زغن / تناسب در هما و سايه
واج آرایی:تکرار حروف«ز»و«ر»و«ک»و«ط»
معنی بیت: در شهری که طوطی خوش سخن شکر شکن کم قدرتر از پرندۀ گوشت ربا باشد ( به کنایه یعنی بی هنران برتر از هنر مندان باشند) ، به همای نیکبختی بگوئید که هرگز سایۀ سعادت بر آن دیار نگسترد .
…………………………………………………………………
5- بیـانِ شوق ،چه حاجت که سوزِ آتشِ دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
موضوع بیت: «لیک عشق بی زبان گویاتر است.»
مضمون بیت: (سخن عاشق و سوز دل).
معنی واژگان: بيان: اظهار کردن، سخن گفتن، شرح دادن سوز آتش دل: سوختن از عشق آتشين
آرایه ها:تناسب در بيان و سخن /نوعی جناس در سوز وسوزی
واج آرایی: تکرار حرف «س» و «ش»و«ز»و«ت»
معنی بیت: نیازی نیست که عاشق به شرح اشتیاق خود بپردازد ، چه به آتش درون سینه از سوزی که در کلام گوینده است میتوان پی برد .
…………………………………………………………………
6- هـوایِ کـویِ تو از سر نمیرود، آری
غریب را دلِ سَرگَشته با وَطَن باشد
موضوع بیت: عاشق از یاد معشوق، آنی غافل نیست.
مضمون بیت: (وطن عاشق، کوي معشوق است).
معنی واژگان: هوي: هوس، عشق، شوق
آرایه ها:نوعی تضاد در غريب و وطن /تناسب در هوا و سر / نوعی جناس در سر و سرگشته / نوعی تناسب در غريب و سرگشته و وطن
واج آرایی:تکرار حرف«ی»
معنی بیت: آرزوي رسيدن به کوي تو هيچ گاه از سر من بيرون نمي رود. آري، دل بي قرار انسان غريب پيوسته به سوي وطن است.
محصول بيت ــ مهر كوى تو از سر ما بيرون نمىرود. مصرع ثانى را ارسال مثل قرار داده مىفرمايد: دل سرگشته و حيران غريب، در وطنش است. يعنى آرزوى وطن از دلش بيرون نمىرود همين است كه آرزوى كوى تو از سر من غريب سرگشته هرگز خارج نمىشود.
در معناى مصرع ثانى كه گفتهاند، دل حيران غريب با وطن است، حق مطلب را ادا نكردهاند.
………………………………………………………………….
7- به سانِ سوسَـن اگر دَه زبان شود حافظ
چو غُنچه پیشِ تواَش مُهر بر دَهَن باشد
موضوع بیت:ادب( ادب عاشق در برابر معشوق.)
مضمون بیت: (حافظ سخنگو که در مقابل معشوق خاموش است).
معنی واژگان: به سان: مانند/ سوسن: نوعي سوسن به نام سوسن آزاد وجود دارد که کاسبرگهاي آن نيز همانند گل برگها سفيد و مشابه آنها هستند و با توجه به اين که تعداد هريک پنج عدد است آن را سوسن ده زبان مي گويند/ مهر بر دهن بودن: خاموش بودن، ساکت بودن/ غنچه به علت ناشکفته بودن مانند لبان خاموش است
آرایه ها: تضاد در سوسن ده زبان و غنچه ي خاموش / تناسب در زبان و دهن /تناسب در سوسن و غنچه /نوعی جناس در ده و دهن
واج آرایی: تکرار حروف «س» و «ش» و «ن»و«ه»
معنی بیت: اگر حافظ در سخن پردازی سوسن وار ده زبان یابد ، باز هم در برابر تو پاس ادب را غنچه وش مهر خاموشی بر لب می نهد تا تو به گفتار آئی.