• غزل 153

1- سَحَر چون خُسرُوِ خاوَر عَلَم بَر کوهساران زد

بـه دَسـتِ مـَرحـَمـت یارم، دَرِ اُمّیدواران زد

چو پیشِ صُبح، روشن شد که حالِ مِهرِ گَردون چیست

  برآمد ،خنده ای خـوش بر غُـرورِ کـامگـاران زد

2-چو پیشِ صُبح، شد روشن که حالِ مِهرِ گَردون چیست

  برآمد ،خنده ای خـوش بر غُـرورِ کـامگـاران زد

نِگارَم دوش در مجلس به عَزمِ رَقص چون برخاست

  گره بُگشود از گیسوی و بَـر دل‌هـای یـاران زد

3-  نِگارَم دوش در مجلس به عَزمِ رَقص چون برخاست

  گره بُگشود از ابـرو و بَـر دل‌هـای یـاران زد

من از رَنگِ صَلاح آنگَه دَم به خونِ دل بِشُستم دست

    کـه چـَشـمِ باده پِـیـمایش صـَلا بـَر هوشیاران زد

 4-  من از رَنگِ صَلاح آن دَم به خونِ دل بِشُستم دست

    کـه چـَشـمِ باده پِـیـمایش صـَلا بـَر هوشیاران زد

5- کـُدام آهَـن دِلَش آمـوخت این آیین عَیّاری

       کز اوّل چون برون آمد رَهِ شب زنده داران زد

6- خیالِ شَهسواری پُخت و شُد ناگه دلِ مسکین

  خـداونـدا نِگـَه دارش که بـر قَلـبِ سواران زد

درآب و رنگِ رُخسارش چه خون خوردیم و جان دادیم

چو نقشـش دست داد اوّل رَقَم بَر جـان سِپاران زد

7ـ درآب و رنگِ رُخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم

چو نقشـش دست داد اوّل رَقَم بَر جـان سِپاران زد

مَنَش با خِرقة پَشمین چگونه در کَمند آرم

           زِرِه مویی که مُژگانش رَهِ خَنجرگُزاران زد

 8- مَنَش با خِرقة پَشمین کُجا اَندَر کَمند آرم

           زِرِه مویی که مُژگانش رَهِ خَنجرگُزاران زد

9- شَهَنشاهِ مُظفّر فَر شجاعِ مُلک و دین منصور

      کـه جـود بی‌دِریغش خنده بر اَبرِ بهاران زد

در آن ساعت که جامِ مَی به دستِ او مُشرَّف شد

   زمـانـه ساغــرِ شـادی بـه یـادِ غَمگسـاران زد

10- از آن ساعت که جامِ مَی به دستِ او مُشرَّف شد

   زمـانـه ساغــرِ شـادی بـه یـادِ میـگسـاران زد

ز شمشیرِ دُرّ اَفشانش ظَفَر آن روز بِدَرَخشید

که چون خورشید اَنجُم سوز، تنها بر هِزاران زد

11-  ز شمشیرِ سَراَفشانش ظَفَر آن روز بِدَرَخشید

که چون خورشید اَنجُم سوز، تنها بر هِزاران زد

 دَوامِ عُمر و مُلکِ او بخواه از لطفِ حق، حافظ

که چـَرخ این سکّة دولت به دُورِ روزگاران زد

12- دَوامِ عُمر و مُلکِ او بخواه از لطفِ حق، ای دل

که چـَرخ این سکّة دولت به دُورِ روزگاران زد

نَظَر بر قُرعة توفیق و یُمنِ دولَتِ شاه است

     بـده کامِ دلِ عاشق کـه فالِ بَخـتیاران زد

13- نَظَر بر قُرعة توفیق و یُمنِ دولَتِ شاه است

     بـده کامِ دلِ حافظ کـه فالِ بَخـتیاران زد

*****************************

وزن غزل:مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن(بحرهزج مثمن سالم)

1- سَحَر چون خُسرُوِ خاوَر عَلَم بَر کوهساران زد

         بـه دَسـتِ مـَرحـَمـت یارم، دَرِ اُمّیدواران زد

موضوع بیت: وصال (گشایش راه وصال)

مضمون بیت: (اظهار لطف يار به عاشقان اميدوار).

معنی واژگان: سحر: صبحگاه، وقتي که خورشيد طلوع مي کند/ خسرو خاور: پادشاه شرق، مقصود خورشيد است/ علم بر کوهساران زد: روشني آن بر سر کوهها نمايان شد.

قواعد:دست مرحمت: اضافه ي اقتراني/ در اميدواران زد: نزد اميدواران آمد

آرایه ها: تناسب در سحر و خسرو خاور و کوهساران /تناسب در دست و در زدن

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و«خ»و«س»

معنی بیت: چون بامداد پگاه خورشید، شهریار مشرق درفش نور بر کوهستان افراشت، یار من با دست لطف حلقه بر در کلبة عاشقان امیدوار نواخت

………………………………………………………………..

2-چو پیشِ صُبح، شد روشن که حالِ مِهرِ گَردون چیست

       برآمد ،خنده ای خـوش بر غُـرورِ کـامگـاران زد

موضوع بیت:دنیا و بی اعتباری آن (اهل معرفت به سبکی اهل دنیا می خندند)

مضمون بیت: (خنده بر غرور خوشبختان ظاهري).

معنی واژگان: روشن شد: واضح شد (با اشاره به معني ديگر روشن) / مهر: دوستي (با اشاره به معني ديگر مهر يعني خورشيد) / گردون: فلک، سپهر/ برآمد: بالا آمد/خنده ي خوش: با طنز به معني خنده ي تمسخرآميز/ غرور: خودپسندي، تکبّر/ کامگاران: خوشبخت ها، کساني که احساس خوشبختي مي کنند.

آرایه ها: تناسب در صبح و روشن و مهر و خنده ي خوش /تضاد در مهر و غرور /ایهام در روشن/ایهام                                              در مهر

واج آرایی: / تکرار حروف «ر» و «ش»و«خ»و«د»

معنی بیت: چون حال بی ثباتی لطف و وفای فلک بر صبح هویدا شد یا بایهام مقصود آنست که چون صبح دانست که خورشید آسمان در حجاب غروب ناپدید خواهد شد، بر فریفتگی و غرور مهر که خود را مسلط بر جهان میدید باستهزاء خندید.

…………………………………………………………………..

3-  نِگارَم دوش در مجلس به عَزمِ رَقص چون برخاست

  گره بُگشود از ابـرو و بَـر دل‌هـای یـاران زد

 موضوع بیت:تجلی (عاشق با یک تجلی دیدار عمری گرفتارغم یار می شود)

مضمون بیت: (معشوق شادکننده و غمگين کننده).

معنی واژگان: نگار: معشوق/ دوش: ديشب/ عزم: قصد/ گره بگشود از ابرو: چهره ي او شکفته شد/ (گره) بر دلها زد: دلها را پر از غصه کرد.

آرایه ها: تناسب در دوش و مجلس و رقص و برخاستن /تضاد در  گره گشودن و گره زدن /تناسب در عزم و برخاستن /تناسب در ابرو و دل /تناسب در ابرو و گره زدن و گره بگشودن /ترادف و نوعی جناس در نگار و یار

واج آرایی: تکرار حروف «ر»و«گ»و«ب»و«م»و«د»آوای «s»

معنی بیت: دیشب یار زیبای من چون بآهنگ پای کوبی و دست افشانی برپا ایستاد، چین ناز و تکبر از ابرو باز کرد و دلهای یاران را با گره عشق استوار بست.

…………………………………………………………………..

 4-  من از رَنگِ صَلاح آن دَم به خونِ دل بِشُستم دست

    کـه چـَشـمِ باده پِـیـمایش صـَلا بـَر هوشیاران زد

موضوع بیت:تجلی (تجلی جمال حتی زاهد را دچار خویش می کند)

مضمون بیت: (چشم يار).

معنی واژگان: آن دم: وقتي/ خون دل: غم و غصه، اشک خونين / دست شستن: ترک کردن، پاک کردن دست / چشم باده پيما: چشم مست کننده/ صلا زدن: صدا کردن، فراخواندن، جذب کردن.

قواعد: رنگ صلاح: اضافه ي تشبيهي است يعني صلاح و رستگاري و عافيت به رنگ تشبيه شده است که قابل شستن باشد.

آرایه ها: تناسب در رنگ و خون و دل و دست شستن / تضاد در باده پيما و هوشيار /جناس در صلاح و صلا /تضاد در صلاح و باده پیما /تناسب در چشم و دل /ایهام در خون دل/ایهام در دست دست شستن

واج آرایی: تکرار حرف «ن»و«ل»و«ش»وآوای «s»

معنی بیت: من آنگاه دست از رنگ تقوی و پارسائی با خون دل پاک کردم ( آندم دست از تقوی شستم) که چشم مست یار هوشمندان را بباده­گساری و عشقبازی دعوت کرد.

…………………………………………………………………..

5- کـُدام آهَـن دِلَش آمـوخت این آیین عَیّاری

       کز اوّل چون برون آمد رَهِ شب زنده داران زد

 موضوع بیت: تجلی (تجلی جمال حتی زاهدان شب زنده دار را دچار خویش می کند)

مضمون بیت: (معشوق و پرهيزگاران)

معنی واژگان: آهن دل: بيرحم (کلمه ي آهن به جهت تناسب يا عياري به کار رفته است)/ آيين: روش/ عياري: روشي بوده است جوانمردانه ولي توأم با دزدي و راهزني به اين ترتيب که عياران از ثروتمندان خسيس دزدي مي کردند و به مردمان فقير مي دادند و خود در مال تصرفي نمي کردند و مردم آنها را دوست مي داشتند اما اگر گرفتار مي شدند مانند دزدان با آنان رفتار مي شد/ در اين بيت از بُعد راهزني آنان استفاده شده است که راه شب زنده داران را مي زنند/ شب زنده داران: مردم با تقوي و پرهيزگار/ برون آمدن: هم معني ظاهر شدن مي دهد و هم معني «خروج» (برضد…)

آرایه ها: تناسب در آهن و عياري و شب زنده داران و ره زدن /تناسب در آیین و ره /تناسب در آموختن و آیین

واج آرایی: تکرار حرف «ن»و«ی»و«ز»

معنی بیت: کدام سنگین دل سخت دل شیوة رهزنی دلها را بوی تعلیم داد که از نخست چون گام بیرون نهاد، راه بر عاشقان شب تا سحر نخفته گرفت و دلهای آنان را بیغما برد.

…………………………………………………………………..

6- خیالِ شَهسواری پُخت و شُد ناگه دلِ مسکین

  خـداونـدا نِگـَه دارش که بـر قَلـبِ سواران زد

 موضوع بیت: تجلی (تجلی جلالی همة عاشقان را دچار خویش می کند)

مضمون بیت: (دل عاشق و رقيبان).

معنی واژگان: خيال پختن: فکر ناپخته کردن/ شهسواري: سواري دلاورانه/ قلب: ايهام يکي به معني دل و ديگري وسط لشکر/

آرایه ها:جناس در  شهسوار و سوار / ترادف در قلب و دل /تضاد در شهسوار و مسکین /جناس در ناگه و نگه /ایهام در قلب

واج آرایی: تکرار حروف «د» و «ر»و«ل»و«گ»و«ن»و«خ»

معنی بیت: معنی بیت: دل من هوای یکه سواری از سواران عرصة حسن را در سر پرورد و از دست رفت و بسوی یار شتافت ای خدا، دل بیچارة ما را حفظ فرما که بمیان صف این سواران تاخت تا باشد که بنزد آن سوار یگانه برسد.

…………………………………………………………………..

7ـ درآب و رنگِ رُخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم

چو نقشـش دست داد اوّل رَقَم بَر جـان سِپاران زد

موضوع بیت: تجلی (تجلی جمالی همة عاشقان را دچار خویش می کند)

مضمون بیت: (چهره ي معشوق بيوفا).

معنی واژگان: آب و رنگ: جلوه و جلا (با اشاره به معني اصلي آب و رنگ)/ جان دادن: مناسب است با «آب»/ خون خوردن: يعني غصه خوردن، مناسب است با رنگ (لف و نشر مرتب)/ نقشش دست داد: يعني نوبت بازي به او رسيد و مهره ي مناسب کسب کرد، فرصت يافت (نقش با آب و رنگ مناسب است)/ رقم زدن: خطّ محو و نابودي کشيدن/ جان سپاران: عاشقان جان بر کف

آرایه ها: تناسب درآب و رنگ و رخسار و خون و نقش و رقم /نوعی جناس در جان و جان سپاران /ترادف ملیح درآب و رنگ

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «د»و«خ»و«س»

معنی بیت: در آرزوی جلوة جمالش جانها باختیم و رنجها بردیم، همینکه در نرد عشق نقش و خال مطلوب را بدست آورد، نخست فرمان کشتن عاشقان جان نثار را نگاشت.

…………………………………………………………………..

 8- مَنَش با خِرقة پَشمین کُجا اَندَر کَمند آرم

           زِرِه مویی که مُژگانش رَهِ خَنجرگُزاران زد

موضوع بیت:زهد ریایی (با زهد ریایی کسی به وصل محبوب بالایی دست نمی یابد)

مضمون بیت: (عاشقه خرقه پوش و معشوق جنگجو).

معنی واژگان: منش: من او را/ زره مو: معشوقي که گيسوانش مانند زره جنگجويان حلقه حلقه و پرچيچ و تاب است/ ره زدن: منحرف کردن، به بند درآوردن، در بند عشق اسير کردن/ خنجرگزار: جنگجو، صحیح آن خنجرگذار، آنکه خنجر را از تن دشمن بگذراند و پیکر خصم را بشکافد

قواعد:خنجر گزار: صفت مرکب فاعلی

آرایه ها: تناسب در خرقه ي پشمين با زره مو / تناسب در کمند و زره و خنجرگزار /تناسب در مژگان و خنجر / تشبيه مژگان به خنجر در ادبيات سابقه دارد.

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ک» و «گ» و «ش»و«ن»

معنی بیت: من با دلق پشمینه و جامة فقیرانه آن یار زره گیسو را در کمند عشق خود گرفتار نتوانم کرد، یاری که تیر مژگانش راه دل پهلوانان شمشیرزن را زده است.

…………………………………………………………………..

9- شَهَنشاهِ مُظفّر فَر شجاعِ مُلک و دین منصور

      کـه جـود بی‌دِریغش خنده بر اَبرِ بهاران زد

موضوع بیت: مدح ممدوح

مضمون بیت: (مدح شاه و حسن طلب).

معنی واژگان: مظفر: پيروز/ فرّ: شکوه و جلال/ شجاع ملک و دين منصور: منظور شاه منصور برادرزاده ي شاه شجاع فرزند مظفر بن محمد (امير مبارزالدين) آخرين شاه سلسله ي آل مظفر است که دليرانه با تيمور جنگيد و سرانجام کشته شد و با کشته شدن او سلسله ي آل مظفر منقرض گرديد (795)، اين پادشاه سخت مورد علاقه ي حافظ بوده است/ جود: بخشش/ بي دريغ: بدون مضايقه و بي نهايت/ ابر بهاران: ابر بهاري که بارانهاي تند و سيل آسا دارد

آرایه ها:نوعی جناس در  مظفر و فرّ

واج آرایی: تکرار آواي «آ» وحروف«ق»و«ل»

معنی بیت: نظر و توجه ما ببهرة توفیق الهی و فرخندگی اقبال پادشاهست که مددگار تو شود پس مراد خاطر حافظ را برآور که فال نیکبختان را برای تو گرفت.

…………………………………………………………………..

10- از آن ساعت که جامِ مَی به دستِ او مُشرَّف شد

            زمـانـه ساغــرِ شـادی بـه یـادِ میـگسـاران زد

موضوع بیت: عنایت (عنایت عام معشوق شامل حتی روزگاران هم می شود)

مضمون بیت: (مدح شاه منصور).

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و«ش»و«ب»و«د»

معنی بیت: از آن زمان که جام باده افتخار اين را پيدا کرد که در دست شاه منصور جاي بگيرد، روزگار به شادي باده نوشان شراب نوشيد.

محصول بيت ــ از آن زمان به بعد كه جام مى با دست شاه شجاع مشرف گشته يعنى از وقتى كه قدح شراب را به دست گرفته زمانه ساغر شادى و سرور به عشق باده‌نوشان زد. يعنى به عشق باده‌نوشان و از كمال خوش‌حالى كه در روزگار يك چنين پادشاه عياش و باده‌نوش پيدا شده اين ساغر شادى را نوشيد.

…………………………………………………………………..

11-  ز شمشیرِ سَراَفشانش ظَفَر آن روز بِدرَخشید

      که چون خورشید اَنجُم سوز، تنها بر هِزاران زد

 موضوع بیت: تجلی (تجلی جلالی محبوب)

مضمون بیت: (شاه و ميخوارگي).

معنی واژگان: سرافشان: صفت شمشيري که سرها را از روي تن ها بر زمين مي ريزد/ ظفر: پيروزي/ انجم سوز: صفت خورشيد که وقتي طلوع مي کند ستاره ها محو مي شوند و نور آنها ديگر بر زمين نمي رسد و گويي ستاره ها را مي سوزاند.

آرایه ها: تناسب در درخشيدن و روز و خورشيد و انجم سوز/تناسب در شمشير و سرافشان و ظفر و زد / تضاد درتنها و هزاران

معنی واژگان: مشرّف: داراي شرف و بزرگي/ زمانه: روزگار/ ساغر: جام شراب/ مي گساران: شرابخواران، ميخوارگان

آرایه ها: تناسب در جم و مي و ساغر و مي گساران /تناسب در ساعت و زمانه

واج آرایی: تکرار حروف «س» و «ش»و«م»

معنی بیت: آن روز از شمشير درخشان و سرافشان او پيروزي نمايان گشت که او هم چون خورشيد که به هزاران ستاره حمله مي کند و آنها را نابود مي سازد، يک تنه به قلب هزاران لشکر حمله کرد.

محصول بيت ــ از شمشير زرافشان شجاع آن روزى ظفر هويدا گشت كه چون خورشيد انجم‌سوز يك تنه در برابر هزار سوار ايستاد و بر همه فايق آمد. خلاصه بهادرى شجاع مشهور عالم است. حتى زمانى كه با تيمور مى‌جنگيد فقط سى هزار سرباز داشت. در حالى‌كه تعداد لشكر تيمور را دويست هزار تخمين زده‌اند. شجاع در اين جنگ ثلث قشون تيمور را هلاك مى‌كند تا جائى كه تيمور از شجاعت و رشادت شجاع بسيار خوشش مى‌آيد و اراده مى‌كند كه شجاع را زنده دستگير كند بالأخره مى‌بيند كه اين امر غيرممكن است و قشونش با دست شجاع چون باران تير مى‌خورد و هلاك مى‌شود. پس با اين تفسير اين بيان خواجه: تنها بر هزاران زد. بسيار بجاست زيرا تركمانان بى‌حد و حصر بوده‌اند و با وجود اين اكثرشان با دست شاه شجاع به هلاكت رسيدند، خلاصه شجاعت و رشادت فوق‌العاده داشت.

…………………………………………………………………..

12- دَوامِ عُمر و مُلکِ او بخواه از لطفِ حق، ای دل

که چـَرخ این سکّة دولت به دُورِ روزگاران زد

 موضوع بیت:دعا ( دعا در حق معشوق)

مضمون بیت: (شاه و شمشير شاه و شجاعت او).

معنی واژگان: دوام: پايداري، ادامه/ ملک: پادشاهي، سلطنت/ لطف: مهرباني، توجه مهربانانه/ چرخ: فلک/دولت: خوشبختي/ روزگاران: دورانها

آرایه ها: تناسب در چرخ و سکّه و زدن و مُلک /تناسب در چرخ و دور/ تناسب در دوام و عمر و دور و روزگاران

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ش» و آواي «z» و «s»

معنی بیت: اي دل، پايداري عمر و سلطنت شاه منصور را از خدا بخواه، زيرا فلک سکّه ي بخت و اقبال را در همه ي زمان ها به نام او زده است.

محصول بيت ــ اى دل از لطف حق دوام عمر و ملك شاه را بخواه. زيرا كه فلك اين سكه دولت را به مدت  ايام زده است. يعنى دوام اين دولت موقوف است به دوام و ثبوت ايام. حاصل كلام، تا دنيا هست سكه دولت اين پادشاه هم دوام دارد مضمون اين بيت خواجه به طريق تفأل آمده.

در مصرع اول، كسى كه عمر را مضاف به ملك كرده و در معنا گفته است: اى دل دوام عمر ملك او را از لطف حق بخواه اصابت نكرده است.

…………………………………………………………………..

13- نَظَر بر قُرعة توفیق و یُمنِ دولَتِ شاه است

     بـده کامِ دلِ حافظ کـه فالِ بَخـتیاران زد

موضوع بیت:دعا (دعا در حق اولیاء)

مضمون بیت: (دعا به جان شاه و دولت او)

معنی واژگان: نظر: توجه/ قرعه: قسمت، نصيب/ توفيق: موافقت خدا با بنده در کاري/ يمن: مبارکي/ دولت: خوشبختي، بخت/ کام: آرزو/ بختياران: سعادتمندان، خوشبخت ها.

آرایه ها: تناسب در قرعه و فال /تناسب در توفيق و يمن و کام و بختياران /ترادف در بخت و دولت

واج آرایی:تکرار حروف«م»و«ل»و«ر»و«د»

معنی بیت: دلا، بقای زندگانی و پادشاهی او را از عنایت خداوندی خواستار شو چه این نقش و مهر سلطنت تا زمانهای دراز بنام او خواهد بود و دولت وی تا روزگارست دوام خواهد یافت.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا