- غزل 137
1- دل از من بُرد و روی از من نَهان کرد
خـدا را بـا کـه ایـن بـازی توان کرد؟
سَحَرتنهاییم در قَصدِ جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
2- شبِ تنهاییم در قَصدِ جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
3- چرا چون لاله خونین دل نباشم
کـه با ما نرگِسِ او سرگِران کرد
کجا را گویم که با این دردِ جان سوز
طَبیبـم قـصـدِ جـانِ نـاتـوان کرد
4- که را گویم که با این دردِ جان سوز
طَبیبـم قـصـدِ جـانِ نـاتـوان کرد
برآن سان سوخت چون شمعم که بر من
صُـراحــی گـریـه و بـَربـَط فـَغـان کرد
5- بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُـراحــی گـریـه و بـَربـَط فـَغـان کرد
صبا گر چاره داری، وقت، وقت است
کـه دردِ اشـتیـاقم قصدِ جان کرد
6- صبا گر چاره داری، وقتِ وقت است
کـه دردِ اشـتیـاقم قصدِ جان کرد
7- مـیانِ مِهـربانـان کــی توان گفت
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد
8- عـَدو با جانِ حافظ آن نکـردی
که تیرِ چَشم آن ابروکمان کرد
*****************************
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ( بحر هزج مسدس مقصور)
1- دل از من بُرد و روی از من نَهان کرد
خـدا را بـا کـه ایـن بـازی توان کرد؟
موضوع بیت: عشق (معشوق و دلبری او از عاشق )
«دیدار می نمایی و پرهیز می کنی»
مضمون بیت: مي نمايند و مي ربايند.
معنی واژگان: دل از من برد: مرا عاشق خود ساخت/ خدا را: غالب اوقات در ديوان حافظ ترکيب «خدا را» به جاي خدايا به کار مي رود/ باید فعل انصاف دهید را در تقدیر گرفت /بازي کردن: رفتاري کردن که بيشتر به بازي شباهت دارد
آرایه ها: تناسب در دل و رو/تضاد در بردن و نهان کردن / تکرار ملیح «از من»
واج آرایی: تکرار حروف «ن» و «ب» و «د» و «ز» و آوای «آ»
معنی بیت: دل را ربود و از دیده ام پنهان گشت، برای خدا انصاف دهید که با کدام کس در قمار عشق چنین بازی کنند.
……………………………………………………………….
2- شبِ تنهاییم در قَصدِ جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
موضوع بیت: عنایت (عنایت معشوق به عاشق)
مضمون بیت: خيال يار، نجات دهنده ي عاشق.
معنی واژگان: در قصد جان بود: مي خواست جان مرا بگيرد، فاعل آن شب تنهايي است/ لطفهاي بيکران: مهربانيها و مرحتمهاي بي اندازه و بي پايان/شب تنهایی: شام هجران
قواعد: شب تنهایی: تشبیه صریح.
آرایه ها: تناسب در خیال و تنهايي / ایهام جناس در جان و بیکران
واج آرایی: تکرار حرف «د»
معنی بیت: شام هجران میخواست بر من شبیخون زند ولی نقش خیال یار در این گیرودار بی اندازه مهربانی کرد و بمدد من آمد.
……………………………………………………………….
3- چرا چون لاله خونین دل نباشم
کـه با ما نرگِسِ او سرگِران کرد
موضوع بیت: عشق(سرگرانی معشوق به عاشق به خاطر بی ادبی عاشق است/ سرگرانی معشوق عطش عاشق را زیاد می کند)
مضمون بیت: بي اعتنايي معشوق و غصه دار بودن عاشق.
معنی واژگان: لاله: چون وسط لاله سرخ و يا سرخ تر از بقيه ي قسمتهاي آن است اين قسمت را دل لاله و سرخي آن را به خونين بودن تعبير مي کنند/ و خونين دل: معني ديگرش غصه دار بودن است/سرگران کردن: بي اعتنايي کردن، سرسنگين بودن
آرایه ها: نرگس: استعاره است براي چشم معشوق/ سرگران کردن: کنایه از سرسنگين بودن/ تناسب درلاله و نرگس / سرگران کردن نرگس به جهت اين است که گل نرگس همواره سرش رو به پايين است/ ایهام جناس چون و خون
واج آرایی: تکرار «ل» در مصراع اول و «ک» و «گ» در مصراع دوم. و حرف «چ»
معنی بیت: چرا چون لاله داغدار و دل خون نباشم، در حالي که چشم مست و زيباي يار نسبت به من بي اعتنا و سرسنگين است؟
محصول بيت ــ چرا چون لاله خونين دل نباشم يعنى دل خون نباشم كه چشم جانان به ما سر گران كرد. يعنى به ما التفات نكرد. خلاصه شكايت از استغناء جانان است.
………………………………………………………………
4- که را گویم که با این دردِ جان سوز
طَبیبـم قـصـدِ جـانِ نـاتـوان کرد موضوع بیت:عشق(شهید راه عشق)
مضمون بیت: طبيب عشق «=معشوق» و کشتن عاشق.
معنی واژگان: درد جانسوز: درد عشق که جان مرا مي سوزاند/ قصد جان کردن: به فکر نابودي بودن/
که را گویم: با هیچکس نتوان گفت .
قواعد:ضمير «م» در طبيبم متعلق به جان ناتوان است/ که را گویم: با هیچکس نتوان گفت، استفهام مجازاً مفید نفی (استفهام انکاری)
آرایه ها: تناسب در درد و طبيب و جان و ناتوان / تضاد در طبیب با قصد جان کردن / نوعی جناس در جانسوز با جان
واج آرایی:تکرار حروف «ن» و «ک» و «گ» و «د» و آوای «t»
معنی بیت: با هیچکس نمیتوان گفت که با وجود رنج جانکاه عشق طبیب دل من بجای آنکه به درمانم بپردازد، خود دشمن جانم گشت.
………………………………………………………………..
5- بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُـراحــی گـریـه و بـَربـَط فـَغـان کرد
موضوع بیت: حدیث فراق
مضمون بیت: عاشق و سوختن او.
معنی واژگان: بدانسان: به طوري، به گونه اي/ سوخت: سوزاند/ چون شمعم: مانند شمع مرا/ صراحي: شيشه ي شراب که گردني باريک دارد و گريه ي او ريخته شدن شراب از داخل آن است/ بربط: نام سازي مانند طنبور که کاسه اي بزرگ و دسته اي کوتاه دارد.
آرایه ها:تناسب در سوخت و شمع /تناسب در صراحي و بربط /تناسب در گريه و فغان و سخت
واج آرایی: تکرار آوای «s» و حرف «ب»
معنی بیت: بدان گونه معشوق مرا شمع سان در غم جدائی گداخت که شیشة می بر حالم گریست و بربط نالید؛ بمبالغه مقصود آنست که حالم چنان زار شد که جمادات هم بر من گریستند تا چه رسد بجانداران.
……………………………………………………………
6- صبا گر چاره داری، وقتِ وقت است
کـه دردِ اشـتیـاقم قصدِ جان کرد
موضوع بیت: عنایت (تمنا ی عنایت از بادصبا برای راهگشایی )
مضمون بیت: پيام از جانب معشوق يا بوي معشوق چاره ي درد عاشق.
معنی واژگان: صبا: بادي که از شمال يا مشرق مي وزد و پيام بر و پيام آور عاشقان است/ وقت وقت است: بهترين موقع است/ اشتياق: عشق در زمان دوري از معشوق/ قصد جان کرد: خواست که بکشد/وقت وقت: وقت مناسب
قواعد: وقت وقت: موصوف و صفت، وقت در اینجا بشکل صفت بکار رفته است نظیر آن مرد مرد یعنی مرد کامل.
آرایه ها: تناسب در چاره و درد و جان / تضاد در درد و اشتیاق / تناسب در جان و اشتیاق /ایهام جناس در قصد و درد / تکرار ملیح وقتِ وقت
واج آرایی:تکرار حروف «ق» و «ر»، «ت» و «د» و نزدیکی مخرج آن ها.
معنی بیت: ای باد بهاری، ای پیام آور عاشقان، اگر چاره ای می شناسی اینک وقت فرصت و هنگام مناسب است، چه رنج آرزومندی بدیدار یار در کار کشتن منست.
…………………………………………………………………
7- مـیانِ مِهـربانـان کــی توان گفت
که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد
موضوع بیت: شکایت از محبوب-حدیث فراق
مضمون بیت: حفظ شؤون معشوق. رفتار باورنکردني.
معنی واژگان: مهربانان: کساني که با مهر و دوستي سر و کار دارند
آرایه ها: نوعی جناس در میان و مهربان و توان / نوعی جناس در چنین و چنان / جناس تام در گفت و گفت
واج آرایی:تکرار حروف «ن» و «چ» و «م»
معنی بیت: در جمع عاشقان نمیتوان گفت که معشوق ما به زبان پیمان بست ولی بعهد خود وفا نکرد.
……………………………………………………………..
8- عـَدو با جانِ حافظ آن نکـردی
که تیرِ چَشم آن ابروکمان کرد
موضوع بیت: تجلی(تجلی جلالی چشم معشوق با عاشق که چها نمی کند)
مضمون بیت: نگاه معشوق.
معنی واژگان: عدو: دشمن/ تير چشم: نگاه دلدوز/ ابروکمان: معشوقي که ابرويش همچون کمان است
آرایه ها: تناسب در تير و کمان و جان و عدو /تناسب در چشم و ابرو / تضاد در عدو با جان /نوعی جناس در آن با جان /جناس تام در آن با آن
واج آرایی: تکرار حرف «ن» و آوای «a»
معنی بیت: چنان زخمی که ناوک نگاه یار کمان ابرو بر دل حافظ زد، دشمن جانستان هم نمیتوانست زدن