• *غزل 71*

1-زاهِـدِ ظاهِـرپَـرَسـت از حـالِ مـا آگـاه نیست

         در حَقِ ما هر چه گوید، جایِ هیچ اِکراه نیست

 بَر طَریقَت هر چه پیشِ سالِک آید خیرِ اوست

         در صِـراطِ مُستَقیـم، ای دل، کسی گُمـراه نیست

2-در طَریقَت هر چه پیشِ سالِک آید خیرِ اوست

         در صِـراطِ مُستَقیـم، ای دل، کسی گُمـراه نیست

3- تا چـه بـازی رُخ نُمـاید؟ بِیدَقی خواهیم راند

         عَرصِـة شَطـرَنـجِ رنـدان را مـَجـالِ شـاه نیست

4- چـیست ایـن سَقـفِ بُلَنـدِ سـادة بسیـارنـقش

         زیـن مُـعَمـّا هیـچ دانـا در جَهـان آگـاه نیست

چـیست ایـن سَقـفِ بُلَنـدِ اِسـتادة بسیـارنـقش

         زیـن مُـعَمـّا هیـچ دانـا در جَهـان آگـاه نیست

5-این چه اِستِغناست یارب وین چه قادر حِکمَتَست؟

         کاین همه زخمِ نهان هست و مَـجـالِ آه نیست

این چه اِستِغناست یارب وین چه قادر حاکِم است؟

         کاین همه زخمِ نهان هست و مَـجـالِ آه نیست

6- صاحبِ دیـوانِ مـا گـوئی نِمـی‌دانَـد حِساب

         کـَانـدَر ایـن طُغـــرا نشـانِ حِسبـَهً لِلّه نـیست

هر که خواهَد گو بیا و هر چه خواهَد گو بگو

         کِبر و نازِحاجِب و دربان بِدین درگاه نیست

7-هر که خواهَد گو بیا و هر چه خواهَد گو بگو

         کِبر و ناز و حاجِب و دربان بِدین درگاه نیست

8-بر درِ مـَیخـانه رَفـتـن کارِ یـک رَنگان بـود

         خودفُروشان را به کویِ مَی فُروشان راه نیست

9- هر چه هَست از قامـتِ ناسازِ بی اَندامِ ماست

         ور نـه تَشـریفِ تـو بـر بالایِ کس کوتاه نیست

 بندة پـیـرِ خَراباتَم که لُطفـش دایِـم است

         ور نه لطفِ شیخ و زاهِد گاه هست و گاه نیست

10-بندة پـیـرِ خَراباتَم که لُطفـش دائـم است

         ور نه لطفِ شیخ و زاهِد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صَدر ننشیند ز عـالی همَّتی است

          عاشـقِ دُردی کَش اندر بَندِ مـال و جاه نیست

11- حافظ ار بر صَدر ننشیند ز عـالی مَشرَبیست

          عاشـقِ دُردی کَش اندر بَندِ مـال و جاه نیست

                           * * * * * *

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مثمن مقصور)

1-زاهِـدِ ظاهِـرپَـرَسـت از حـالِ مـا آگـاه نیست

         در حَقِ ما هر چه گوید، جایِ هیچ اِکراه نیست

موضوع بیت: زاهد ظاهرپرست و رند باده پرست در برابر هم

مضمون بیت: زاهد قشري و سالکان طريق عشق حق

معنی واژگان:ظاهرپرست: کسي که به ظاهر احکام ديني توجه دارد، قشري/ حال: علاوه بر معني حالت و وضع عبارت است از واردي که در قلب سالک مي گذرد/ در حقِّ: درباره ي/ اکراه: بي ميلي، جاي هيچ اکراه نيست يعني جاي گله و رنجش نيست، اهميّتي ندارد / در کلمه ي ظاهر شايد اشاره اي باشد به فرقه اي که پيرو داوود بن علي اصفهاني ظاهري هستند

آرایه ها: ایهام تضاد درظاهر و حال /تکرارملیح  ما

واج آرایی: تکرار آوای «آ»و «z» وحروف «س»و«ر»

معنی بیت: پارسایی که به ظاهر شرع از روی ریا دلبستگی نشان می دهد از حال ما سالکان طریق معرفت خبری ندارد و از آن چه دربارة ما به نادانی گوید، به هیچ روی رنجه و ناخوش دل نباید شد.

………………………………

2- در طَریقَت هر چه پیشِ سالِک آید خیرِ اوست

         در صِـراطِ مُستَقیـم، ای دل، کسی گُمـراه نیست

موضوع بیت: عنایت (عنایت معشوق به عاشق خویش)

مضمون بیت: سالک در اختيار حق است و همه چيزها را خير و خوبي مي بيند

معنی واژگان:طريقت: مشربي که سرانجامش رسيدن به خداست، طريق درويشي و تصوّف حقيقي/ سالک: راهرو صميمي طريقت/ صراط مستقيم: راه راست (اشاره ايست به آياتي که در آنها صراط مستقيم آمده است از جمله سوره ي فاتحه و بيش از سي مورد ديگر)/ اي دل: اي عزيز من، اي کسي که در دل من جاي داري.

آرایه ها: تناسب در طريقه و سالک و پيش آمدن و صراط مستقيم و راه( در گمراه) /ایهام تضاد در مستقیم و گمراه

واج آرایی: تکرار آوای «s»و«t»وحرف«ی»

معنی بیت: در آیین درویشی هر پیش آمدی که برای رهروان طریقت روی دهد، به خیر و صلاح آنان است، دلا در راه راست معرفت حق هیچ کس گمراه نخواهد شد.

…………………………

3- تا چـه بـازی رُخ نُمـاید؟ بِیدَقی خواهیم راند

         عَرصِـة شَطـرَنـجِ رنـدان را مـَجـالِ شـاه نیست

موضوع بیت: استقامت (پایداری در راه سلوک سالک را به مقصد می رساند)

مضمون بیت: رند و مسالمت و مخالفت با اظهار کرامت و طامات

معنی واژگان: رخ: نام يکي از مهره هاي شطرنج است که به آن قلعه هم مي گويند/ بيدق: پياده ي شطرنج است که معرّب همان پياده است/ خواهيم راند: حرکت خواهيم داد/ عرصه: پهنه، ميدان، صفحه ي شطرنج، نطع/ شطرنج: بازي مخصوص که گويا آن را از هند برزويه ي طبيب به عنوان هديه براي انوشيروان آورده است و کلمه ي شطرنج خود معرّب شترنگ است که به سانسکريت، زبان هندي، به معني چهارخانه است/رند: کسي که ظاهري گناه آلود و باطني مرتبط با خدا دارد و از عمر و وقت خود استفاده ي کامل مي کند. را: به معني «در» است در عرصه ي شطرنج رندان/ مجال: جولانگاه، فرصت، موقعيّت/ شاه: مهره اي از شطرنج که در عين مهم بودن بايد هميشه از طرف بازي کننده مورد حمايت و مواظبت قرار گيرد/ (مختصر تفسیر بیت:بيدق ضعيف ترين مهره شطرنج است و در اين بيت نشانه ي عکس العمل محدود در مقابل سوانح است و شاه اشاره است به صوفيان مدّعي که اظهار کرامات و طامات مي کنند و حافظ با آنان مخالف است)

آرایه ها: در اين بيت از صنعت استخدام استفاده شده است يعني اصطلاحات مخصوص شطرنج در مفهوم عام به کار رفته است/ تناسب در کلمات بازي و رخ و بيدق و عرصه و شطرنج و شاه

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ي» و «د» و «ب»و«ن»

معنی بیت: تا ببینیم  که چه بازی و نقشی پدید می آید، ما اینک پیاده ای بر نطع شطرنج پیش می بریم، در شطرنج بازی با وارستگان قلندر شاه فرصت و میدان تاخت و تازی ندارد و به زودی مات خواهد شد.

………………………………

4- چـیست ایـن سَقـفِ بُلَنـدِ سـادة بسیـارنـقش

         زیـن مُـعَمـّا هیـچ دانـا در جَهـان آگـاه نیست

موضوع بیت: خداوند و علم بی پایان او (هیچ کس از علم او آگاهی ندارد مگر اولیا ) – اولیای الهی (علم اولیا)

مضمون بیت: فلک و تأثير آن و تحيّر انسان در مقابل آن

معنی واژگان:ساده: در اين بيت در حقيقت تحريفي است از کلمه ي «استاده»: چيست اين سقف بلند استاده ي بسيار نقش/ بسيار نقش: پرنقش و نگار/ معمّا: آنچه داراي گره کور باشد، موضوع پيچيده/ کلمه ي « دانا» در اينجا معني وسيعي دارد به اين معني که نادانان ممکن است چيزهايي کم و بيش بگويند، امّا فرد دانا خود مي داند که به آگاهي نرسيده است.

آرایه ها: تناسب درسقف و بلند/تضاد در  ساده بسيار نقش /تناسب در معمّا و دانا و آگاه / سقف بلند سادة بسیار نقش: به استعاره مقصود آسمان است که زمینة آن بی نقش می نماید و ستارگان بر این عرصة پهناور نقش های زیبای بسیار پدید آورده اند

واج آرایی: تکرار حرف «س» و «د»و«ن»

معنی بیت: راز اين آسمان افراشته اي که در عين ساده و بي نقش بودن، در شب پر از نقش و نگار است، چيست؟ مسلماً هيچ دانايي در جهان يافت نمي شود که پرده از اسرار آن بردارد و از آن آگاه شود.

آن که پر نقش زد اين دايره ي مينايي

کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد

(غزل 6 / 140)

محصول بيت ـ چيست اين سقف بلند پر نقش ساده، پر نقش گفتنش اشاره است به مزين بودن آسمان به‌وسيله كواكب و ساده گفتنش براى اين است كه هنگام روز ستارگان ديده نمى‌شوند و آسمان ساده به‌نظر مى‌رسد.

در بيان سقف اشاره است به مذهب اهل شرع كه آسمان را مسطح مى‌دانند، والا مطابق عقيده اهل حكمت و هيئت كروى‌الشكل است.

……………………………

5-این چه اِستِغناست یارب وین چه قادر حِکمَتَست؟

         کاین همه زخمِ نهان هست و مَـجـالِ آه نیست

موضوع بیت: عشق (استغنای معشوق عاشق را به دریوزگی وا می دارد)

مضمون بیت: عاشق در زير سيطره ي معشوق حقيقي

معنی واژگان:استغنا: بي نيازي و در اينجا بي نيازي حق به طور مطلق از همه چيز ماست حتي از عبادت و طاعت و تسليم ما/ قادر حکمت: حکمت در اينجا به معني مصلحت انديشي مطلق حق است که در عين حال مصلحت انديشي توأم با قدرت است/ زخم نهان: دردهاي پنهاني که در دل هر بشري است امّا در اينجا عاشق حقيقي منظور است که اين بشر اين زخمها را از جانب معشوق مي داند و فرصت و موقعيت آه و ناله ندارد

آرایه ها:تناسب دراستغنا و قادر و حکمت /تناسب در زخم و آه

واج آرایی: تکرار حرف «ت»و«س»و«م»و آوای «آ»و«GH »و«H»

معنی بیت: پروردگارا، این چه بی نیازی است و چه موجب حکیمانه و استوار کاری در میان است که با همة جراحت ها و ریش های درون، فرصت و رخصت یک آه کشیدن و شکایت کردن نداریم.

………………………

6- صاحبِ دیـوانِ مـا گـوئی نِمـی‌دانَـد حِساب

         کـَانـدَر ایـن طُغـــرا نشـانِ حِسبـَهً لِلّه نـیست

موضوع بیت:عنایت ( بی عنایتی معشوق نسبت به عاشق و انتظار او از معشوق)

مضمون بیت: نامه ي اعمالي که همه بايد حسبة لله باشد امّا در آن نشاني از اين موضوع نيست

معنی واژگان:صاحب ديوان: کسي که امور ماليّه و عابدات مملکت را اداره مي کرده، ناظر ماليّه ي دولت/ امّا در اين غزل که غزلي عرفاني است اين که مقصود از آن را صاحب ديوان ظاهري در زمان حافظ بدانيم چندان موجّه نيست و مفهوم آن را نويسنده ي نامه اعمال مي دانيم/ حساب: حساب اعمال نيک و بد/ طُغرا: چند خط تودرتوي قوسي شکل متوازي شامل نام و القاب پادشاه که در بالاي فرمانها رسم مي کرده اند و در پاي وقف نامه ها و وصيت نامه ها در اين طغرا و نشان، آيات يا جملات مناسب موضوع آن نامه را مي نوشتند که يکي از آنها «حِسبةً لله» (يعني براي رضاي خدا) بوده است، گاهي طغرا به عنوان مطلق نامه به کار مي رفته است که در اين بيت به همين معني است.

آرایه ها: تناسب درصاحب ديوان و نشان و حساب و طغرا و حسبة لله / نوعی جناس ميان کلمات حساب و حسبه

واج آرایی: تکرار حرف «د» و«ب»و«ن»و«ح» آوای «s»

معنی بیت: رئیس دیوان ما پنداری رسم حساب و شمار را فراموش کرده باشد، چه بر بالای فرمان صدقه ای که صادر کرده است، نشان و عنوان حسبةً لله (ثواب و مزد تنها از خداوند چشم باید داشت) دیده نمی شود.

………………………….

7-هر که خواهَد گو بیا و هر چه خواهَد گو بگو

         کِبر و ناز و حاجِب و دربان بِدین درگاه نیست

موضوع بیت: خداوند و  رحمت او (راه کوی محبوب بر کسی بسته نیست)

مضمون بیت: درگاه عشق و آزادي

معنی واژگان:گو بيا: بيايد/ گو بگو: بگويد/ کبر: خودپسندي/ ناز: افتخار/ حاجب: پرده دار/ دربان: نگهبان

آرایه ها: تناسب در حاجب و دربان و درگاه /تناسب در هرکه و هرچه / تناسب در بیا و بگو، گو بگو.

واج آرایی: تکرار حروف «هـ» و «گ» و «ب»و«ن»و«ر»

معنی بیت: هرکس که مي خواهد، بيايد و هرچه مي خواهد، بگويد. در اين درگاه تکبّر و ناز و پرده دار و دربان نيست.

محصول بيت ـ وزير ثانى مثل وزير اعظم نيست، پس هر كه مايل به آمدن است بگو بيايد: و هرچه كه مى‌خواهد بگويد بگو مانع نيست بگو و دربان اين در استغنا و تكبر ندارد. يعنى در اين در ممانعت از كسى نمى‌شود و براى هيچ كس رد و منع نيست، هركه بخواهد وارد مى‌شود و هرچه بخواهد مى‌گويد. خلاصه در اين خصوص به كسى ظلم نمى‌شود.

……………………

8-بر درِ مـَیخـانه رَفـتـن کارِ یـک رَنگان بـود

         خودفُروشان را به کویِ مَی فُروشان راه نیست

موضوع بیت: خودفروشی و می فروشی در برابر هم

مضمون بیت: ميخانه ي عشق و بي ريايي

معنی واژگان:يکرنگ: بي ريا و صميمي، ضدّ منافق/ خودفروش: متکبّر، خودپسند، از خود راضي/ کوي مي فروشان: ميخانه ي عشق

آرایه ها: نوعي جناس خودفروش و مي فروش / تناسب و تا حدی ترادف در ميخانه و کوي مي فروشان / تناسب در رفتن و راه و کوي /تناسب در کوی و در/تناسب در میخانه و یکرنگی

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و «ک» و «ش»و«ف»و«ی»

معنی بیت: به درگاه میکده رندان روی آوردن شیوة یکدلان پاکیزه ضمیر است. آنان که کرامت انسانی خود را به اندک مال و جاه دنیا فروخته اند، به کوی آن جمع که می صاف معرفت می فروشند، راه ندارد

…………………………

9- هر چه هَست از قامـتِ ناسازِ بی اَندامِ ماست

         ور نـه تَشـریفِ تـو بـر بالایِ کس کوتاه نیست

موضوع بیت: فاعلیّت و قابلیّت(همیشه نقص از جنبة قابلیت است وگرنه فاعلیت فیض تمام است)

مضمون بیت: خلعت معشوق و ناقص دانستن عاشق خود را

معنی واژگان:قامت: قد و بالا/ ناساز: نامتناسب/ تشریف: بزرگ گردانیدن و بزرگداشت

قواعد: تشریف: مجازاً به علاقه  سببیّت (تسمیه سبب به اسم مسبب) به معنی خلعت.

آرایه ها: ایهام تضاد در بالا و کوتاه / کلمات منفي «نا» و «بي» و «نه» و «نيست» قابل توجه است/تناسب و نوعی ترادف در

ناساز و بی اندام/تضاد در تشریف و ناسازگاز /تناسب در تشریف و کوتاه و قامت و اندام و کوتاه

واج آرایی: تکرار حروف «ت» و «س» و «ز»و«م»و«ب»و«ن»

معنی بیت: هر کاستی و عیبی که باشد به واسطه  قد ناموزون و نامتعادل ماست وگرنه خلعت تو بر قامت هر کس زیبنده و برازنده است. مقصود آن است که بخل در مبدأ فیاض نیست ولی ماده باید شایستگی پذیرش فیض را داشته باشد. مولوی گوید:

  جان های چو عیسی به سوی چرخ برآید

                           غم نیست، اگر ره نبود لاشه خری را

سعدی گوید:

پرتو خورشید عشق بر همه یکسان بتافت

                     سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

………………………

10-بندة پـیـرِ خَراباتَم که لُطفـش دائـم است

         ور نه لطفِ شیخ و زاهِد گاه هست و گاه نیست

موضوع بیت: اولیای الهی( اولیا دارای لطف همیشگی هستند)

مضمون بیت: پير مغان و لطف دائم او/ شيخ و زاهد و دورنگي

معنی واژگان:پير خرابات: پير مغان، گرداننده ي ميخانه ي عشق/ لطف: توجّه و مهرباني/ دائم: هميشگي/ شيخ و زاهد: مظهرهاي ريا و تزوير و نفاق و دورنگي

آرایه ها: تضاد در پير خرابات و شيخ و زاهد /تضاد در هست و نيست/تضاد در دائم و گاه /

تکرار ملیح گاه/جناس در لطف و لطفش

واج آرایی: تکرارحروف«ه»و«س»

معنی بیت: من مريد پير خراباتم که لطف و نيکي او هميشگي است، نه مريد شيخ و زاهد رياکار؛ زيرا لطف و عنايت آنها گاهي شامل حال من مي شود و گاهي نه.

مريدِ پيرِ مُغانم، ز من مرنج اي شيخ

چرا که وعده تو کرديّ و او به جا آورد

(غزل 7 / 145)

محصول بيت ـ غلام پير ميخانه‌ام كه لطف و احسانش دايمى است، وگرنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و نيست، يعنى هر وقت كه پيش پير خرابات بروى با يكى دو جام تو را پادشاه عالم مى‌كند. اما لطف و فيض شيخ و زاهد دايمى نيست، بلكه به ارادات اليهه موقوف است، اگر مستفيض شود افاضه مى‌كند والا نه.

…………………………..

11- حافظ ار بر صَدر ننشیند ز عـالی مَشرَبیست

          عاشـقِ دُردی کَش اندر بَندِ مـال و جاه نیست

موضوع بیت: تواضع و  فروتنی (اولیا از دنیا و تعلقات آن گذشته اند)

مضمون بیت: حافظ عاشق و فارغ از تعلّقات مادي

معنی واژگان:صدر: بالاي مجلس/ عالي مشربي: والاهمّتي، مشرب آبشخور باطني و عالي بودن آن به معني همّت عالي و والا داشتن است/ عاشق دُردي کش: عاشقي که تا تهِ جام عشق را مي نوشد و مست عشق مي شود/ اندر بند: علاقه مند/ جاه: مقام/ دردی : آن چه از شراب و جز آن مایعات ته نشین شود و در ظرف رسوب کند

قواعد: دردی کش: صفت مرکب  فاعلی

آرایه ها: تناسب در صدر نشستن و جاه و عالي /تناسب در مال و جاه /تناسب در مشرب و دُردي کش / دردی : مجازاً باده ناپالوده و صاف ناکرده را می گفتند/ترادف ملیح مال و جاه

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ش» و «د»و«ن»

معنی بیت: اگر حافظ در پیشگاه مجلس تکیه بر مسند نمی زند، از بلند نظری اوست. چه،  بیدلی که بادة معرفت نوشیده باشد، در اندیشه یافتن سیم و زر و رسیدن به جاه و مقام در این سرای فریب نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا