- *غزل 70*
1- مَردُمِ دیدة ما جُز به رُخَت ناظِر نیست
دِلِ سـرگشتـة مـا غِیـرِ تـو را ذاکـِر نیست
2-اشکَم اِحرامِ طَوافِ حَرَمَـت مـیبنـدد
گر چه از خونِ دلِ ریش دمی طاهِر نیست
3-بستـة دامِ و قفس بـاد چـو مرغِ وَحشی
طایـرِ سـِدرِه اگـر در طَلَبَـت طـایِر نیست
عاشقِ مُفلِـس اگر قَلبِ دلـَت کرد نثار
مکنـش عیـب کـه بر نَقدِ رَوان قادر نیست
4-عاشقِ مُفلِـس اگر قَلبِ دلـش کرد نثار
مکنـش عیـب کـه بر نَقدِ رَوان قادر نیست
5-عاقبـت دست بـِدان سروِ بلندش برسد
هـر کـه را در طَلَبَت هِمَّتِ او قاصِر نیست
از رَوان بـخشیِ عیسـی نـزنم پیشِ تو دَم
زانکه در روح فزائی چو لبت ماهر نیست
6-از رَوان بـخشیِ عیسـی نـزنم دم هـرگز
زانکه در روح فزائی چو لبت ماهر نیست
من که در آتشِ سـودایِ تـو آهـی نکشم
کی توان گفت که بر داغ، دلم صابِر نیست؟
7-من که در آتشِ سـودایِ تـو آهـی نزنم
کی توان گفت که بر داغ، دلم صابِر نیست؟
8-روزِ اوّل کـه سَـرِ زلـفِ تو دیدم گفتم
کـه پریشــانیِ ایـن سِلسِله را آخِـر نیست
9- سَرِ پیوندِ تو تنهـا نه دلِ حافـظ راست
کیست آن کش سرِ پیوندِ تو در خاطِرنیست؟
* * * * * *
وزن غزل:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان (بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ)
1- مَردُمِ دیدة ما جُز به رُخَت ناظِر نیست
دِلِ سـرگشتـة مـا غِیـرِ تـو را ذاکـِر نیست
موضوع بیت: خداوند و یاد او
مضمون بیت: دل و ديده ي عاشق و يا دو چهره ي معشوق
معنی واژگان:مردم: مردمک/ ناظر: نگاه کننده، نگرنده/ سرگشته: سرگردان، متحيّر/ ذاکر: ياد کننده، به ياد آورنده
قواعد: ذاکر: اسم فاعل از ذکر
آرایه ها: تناسب در مردم و ديده و رخ و ناظر /تناسب در دل و سرگشته /تناسب در دل و ذاکر / تناسب در ديده و دل و رخ / تلمیحی است در این بیت به آداب احرام بستن در طواف خانة خدا که از شرایط آن طهارت کامل است.
واج آرایی: تکرار حرف «ر» و «د»وآوای«z»
معنی بیت: اي معشوق، چشم ما تنها چهره ي زيباي تو را مي بيند و دل شيدا و سرگردان ما فقط از تو ياد مي کند و سخن مي گويد.
محصول بيت ـ مردمك چشم ما جز رخ تو به غير نگاه نمىكند و دل حيران ما دايمآ تو را ذكر مىكند. در اينجا به ضم ذال به معناى ذكر در دل است. اما به كسر ذال به معناى ذكر با زبان است.
……………………..
2-اشکَم اِحرامِ طَوافِ حَرَمَـت مـیبنـدد
گر چه از خونِ دلِ ریش دمی طاهِر نیست
موضوع بیت:وصل و هجران(تمنای وصال) ( عاشق و تمنای وصال با تمام ناشایستگی)
مضمون بیت: سرشک خونين عاشق و آستان معشوق
معنی واژگان:احرام بستن: قصد زيارت کعبه کردن و لباس مخصوص زيارت کعبه را پوشيدن/ طواف: اطراف خانه ي خدا گشتن، اطراف جايي گشتن/ حرم: جاي داراي حرمت، جايي که ورودش بر همه جز افراد معدودي حرام است/ ريش: مجروح/ طاهر: پاک
آرایه ها: تناسب در کلمات احرام و بستن و طواف و حرم و طاهر / تضاد در خون و طاهر /نوعی جناس در احرام و حرم / تناسب درخون و ريش / آستان معشوق به کعبه تشبيه شده است
واج آرایی: تکرار حروف «م» و «د»وآوای«t»و«h»
معنی بیت: سرشک من برای گشتن پیرامون آستان مقدس تو احرام می پوشد، هرچند که اشک من هر نفس به سبب خون دل خسته که با آن می آمیزد پاک و طاهر نیست؛ تلمیحی است در این بیت به آداب احرام بستن در طواف خانة خدا که از شرایط آن طهارت کامل است.
………………………..
3-بستـة دامِ و قفس بـاد چـو مرغِ وَحشی
طایـرِ سـِدرِه اگـر در طَلَبَـت طـایِر نیست
موضوع بیت: مقام آزادگی ( هرکس طالب معشوق نباشد اسیر تعلّقات می گردد)
مضمون بیت: همه کس و همه چيز در طلب معشوق حقيقي
معنی واژگان:طاير: مُرغ، پرنده، پرواز کننده/ سدره: درخت سدرة المنتهي (درخت کُناري که در پايان جهان مادّي قرار دارد) که پيغمبر اسلام در شب معراج از آن گذشتند/ طاير سدره اشاره به فرشتگان يا فرشته اي مخصوص يعني جبرئيل است و مُرغ وحشي مي تواند اشاره به شيطان باشد
قواعد: طایر: اسم فاعل از طیران
آرایه ها: تناسب در دام و قفس و مرغ و طاير /جناس تام در طایر و طایر /تضاد در دام و طایر
واج آرایی: تکرار حروف «د» و «ر» و آوای«t» ، «hG»
معنی بیت: جان پاک یا پرندة عرش آشیان سدره نشین، اگر به جست و جوی تو پرواز نکند، چون مرغان ترسان دشت و صحرا گرفتار بند و قفس بماناد.
……………………….
4-عاشقِ مُفلِـس اگر قَلبِ دلـش کرد نثار
مکنـش عیـب کـه بر نَقدِ رَوان قادر نیست
موضوع بیت: همّت (هرکس به اندازة همّت خود کار می سازد)
مضمون بیت: عاشق و نثار کردن دل در پاي معشوق
معنی واژگان:مفلس: تهي دست، بي چيز/ قلب: پول تقلّبي/ نثار کردن: در پاي کسي ريختن/ مکُنَش عيب: سرزنشش مکن، از او عيبجويي مکن، به او ايراد مگير/ نقد روان: پول رايج، گنج قارون (چون به طور مداوم به قعر زمين فرو مي رود)/ قادر: توانا
آرایه ها: تناسب در مفلس و قلب و نثار و نقد روان /تناسب در قلب و دل /ایهام در قلب /ایهام در نقد روان، روان ایهام دارد از 2 معنا:1- نقد رایج، 2- جان/ تضاد در قلب و نقد روان /تضاد در مفلس و نقدروان/ روان يعني جان که به نقد تشبيه شده است
واج آرایی: تکرار حروف «ق» و «ر» و «ک» و «د»
معنی بیت: اگر دوستار تهیدست زر ناسرة دل خود را در قدم جانان افشاند، جای خرده گیری نیست، چه بر نثار کردن نقدینة رایج یا زر و سیم توانایی ندارد. خواجه در غزل دیگر می فرماید:
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت
…………………………..
5-عاقبـت دست بـِدان سروِ بلندش برسد
هـر کـه را در طَلَبَت هِمَّتِ او قاصِر نیست
موضوع بیت: همّت (سالک با تلاش به مقصد می رسد)
مضمون بیت: کوشش عاشق و رسيدن به معشوق
معنی واژگان:عاقبت: آخرالامر، در پايان کار/ سرو بلند: مقصود قدّ معشوق است («ش» پس از بلند متعلّق به دست است)/ همّت: اراده/ قاصر: کوتاه.
قواعد: (حرف را پس از هرکه نشانه ي آن است که نيست به معني ندارد است يعني هرکس همّت کوتاه ندارد – اگر بعد از مسنداليه فعل بودن «را» بيايد فعل ربطي بودن به داشتن معني مي شود)
آرایه ها: تضاد در قاصر و بلند /تناسب در همّت با بلند و قاصر / تناسب دردست رسيدن با بلند و قاصر
واج آرایی: تکرار حروف «ت» و «ر»و «د»و«ب»
معنی بیت: هرکس که در طلب وصالت از سعي و کوشش بي دريغ دست برندارد، سرانجام دستش به قامت بلند و زيباي چون سرو تو خواهد رسيد.
محصول بيت ـ هركس كه در طلب تو همتاش قاصر نباشد، عاقبت دستش به سرو بلند تو يعنى به قامتت مىرسد، يعنى هركه سعى و همتش در طلب تو كامل باشد البته روزى به وصالت مىرسد.
………………………….
6-از رَوان بـخشیِ عیسـی نـزنم دم هـرگز
زانکه در روح فزائی چو لبت ماهر نیست
موضوع بیت: ترجیح صفات معشوق ازلی بر دیگر معشوقان
مضمون بیت: لب معشوق و روح بخشي آن
معنی واژگان:روان بخشي: جان بخشيدن، روح و جان عطا کردن، (حضرت عيسي «ع» به مردگان جان مي بخشيد)/ دم نزنم: سخن نمي گويم/ (در استعمال کلمه ي دم تعمّدي در کار است چون «دم عيسي» مردگان را زنده مي کرده است)/ زانکه: زيرا که. روح فزايي: افزايش جان و روان/ ماهر: داراي مهارت و استادي
آرایه ها: تناسب در روان بخشي و عيسي و دم و روح فزايي /تناسب در دم و لب
واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «م» و «ز»و«ی»
معنی بیت: با وجود لب زيباي تو هرگز از جان بخشي عيسي سخن نمي گويم، زيرا بوسه ي لبت در روح فزايي و زنده کردن، بسيار ماهرتر از دم عيسوي است. خواجه در جاي ديگر، لب يار را روح بخش مي داند و مي فرمايد:
اي عاشقِ گدا، چو لبِ روح بخشِ يار
مي داندت وظيفه، تقاضا چه حاجت است؟
(غزل 9 / 33)
محصول بيت ـ در حضور تو از روانبخشى عيسى دم نمىزنم، يعنى سخن نمىگويم. زيرا كه در روحفزايى چون لب تو ماهر نيست، حتى مهارتى كه لبت در حياتبخشى دارد در حضرت عيسى وجود ندارد.
………………………..
7-من که در آتشِ سـودایِ تـو آهـی نزنم
کی توان گفت که بر داغ، دلم صابِر نیست؟
موضوع بیت: عشق (عاشق و بی صبری او برای رسیدن به وصال)
مضمون بیت: زلف معشوق و پريشاني عشّاق
معنی واژگان:سودا: عشق/ آه زدن: آه کشيدن/ داغ: سوز، سوزش/ صابر: شکيبا.
آرایه ها: تناسب درآتش و داغ /تناسب در آه زدن و صابر
واج آرایی: تکرار آوای «s»وحرف«د»
معنی بیت: من که از سوز عشق تو آهی به شکایت بر نمی آورم، نمی توان پنداشت که در برابر داغ های جانگداز ، شکیبایی و تاب نیاورم.
…………………………….
8-روزِ اوّل کـه سَـرِ زلـفِ تو دیدم گفتم
کـه پریشــانیِ ایـن سِلسِله را آخِـر نیست
موضوع بیت: عشق (راه سلوک بی پایان است)
مضمون بیت: زلف معشوق و پريشاني عشّاق
معنی واژگان:سلسله: در اصل به معني زنجير است امّا در اينجا ضمن اشاره به زنجير زلف ايهامي دارد و مقصود حقيقي سلسله و جماعت عاشقان است/ آخر: پايان.
آرایه ها:تناسب در سر و زلف و پريشاني و سلسله / تضاد دراوّل و آخر /تناسب در دیدم و گفتم /ایهام در سلسله
واج آرایی: تکرار حرف «ر»و«ل»
معنی بیت: روز نخست که سر گیسوی تو را دیدار کردم این سخن مرا بر زبان رفت که پریشانی سلسلة عاشقان تو را چون پریشانی زلفت پایانی نباشد.
……………………………….
9- سَرِ پیوندِ تو تنهـا نه دلِ حافـظ راست
کیست آن کش سرِ پیوندِ تو در خاطِرنیست؟
موضوع بیت: عشق (همه جای عالم برای عاشق پر از جلوة معشوق است)
مضمون بیت: همه مشتاق وصالش هستند
معنی واژگان:سر: قصد/ پيوند: وصل، وصال/ تنها نه: فقط، نه تنها/ آن کش: آن که او را/ خاطر: دل، فکر و انديشه
آرایه ها: ترادف در دل و خاطر /تکرار ملیح سرپیوند
واج آرایی: تکرار آواي «t»و حروف«د»و«ر»
معنی بیت: تنها حافظ نيست که قصد وصال تو را دارد، همه آرزوي رسيدن به تو را در دل و انديشه مي پرورند.
کس نيست که افتاده ي آن زلفِ دوتا نيست
در رهگذرِ کيست که دامي ز بلا نيست
(غزل 1 / 69)
محصول بيت ـ سوداى وصل تو نهتنها آرزوى دل حافظ است، كيست آن كس كه هواى وصل تو در خاطرش نباشد، يعنى در خاطر همه آرزوى وصلت تو هست.