* غزل 52 *
1- روزگاریست که سودایِ بُتان دینِ من است
غَـمِ ایـن کار، نَـشـاطِ دِلِ غمگینِ من است
دیـدنِ لعلِ تـو را دیـدۀ جـان بیـن بایـد
وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
2- دیـدنِ رویِ تـو را دیـدۀ جـان بیـن بایـد
وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
3- یارِ مـن باش که زیـبِ فَلَک و زینَتِ دَهر
از مَهِ روی تو و اشکِ چو پَروینِ من است
تا مـَرا عـشقِ تـو تعلیم، سخـن گفـتن داد
خلق را وِردِ زبان مِدحَت و تَحسینِ من است
4- تا مـَرا عـشقِ تـو تعلیم، سخـن گفـتن کـرد
خلق را وِردِ زبان مِدحَت و تَحسینِ من است
5- دولـتِ فـقــرخـدایـا بـه مـن ارزانـی دار
کاین کَرامَت سَبَبِ حِشمَت و تَمکینِ من است
6- واعِـظِ شَحـنه شناس این عَظَمَت گو مَفُروش
زان که مَنزِلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است
یا رب آن کعـبۀ مقصـود، تَماشاگَهِ کیست
که مُغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
7- یا رب ایـن کعـبۀ مقصـود، تَماشاگَهِ کیست
که مُغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
8- حافِظ از حِشمَتِ پـرویـز، دگـر قصـّه مخـوان
که لبش جُرعه کَشِ خُسرُوِ شیرینِ من است *********************************
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات (بحر رمل مثمن مخبون مقصور )
1- روزگاریست که سودایِ بُتان دینِ من است
غَـمِ ایـن کار، نَـشـاطِ دِلِ غمگینِ من است
موضوع بیت:عشق (مذهب عاشق معشوق است)
مضمون بیت: عشق و غم و نشاط
معنی واژگان:روزگاري: مدت زيادي/سودا: عشق/ بتان: زيبارويان/دين: روش/ غم: دل نگراني، فکر و تدبير درباره ي چيزي/ نشاط: شادي
آرایه ها: جناس در غم و غمگين / تضاد در غم و نشاط / سودا :مجازاً بر عشق نیز اطلاق می شود
واج آرایی: تکرار حرف «ن»و «س»و«م»وآوای«t»
معنی بیت: سال هاست که عشق زیبایان آئین منست ورنج توان فرسای عاشقی مایۀ خوشی خاطر اندوهگین من می باشد ، سعدی گوید :
اگر تو جور کنی جور نیست تربیت است
اگر تو داغ کنی نهی داغ نیست در مانست
2- دیـدنِ رویِ تـو را دیـدۀ جـان بیـن بایـد
وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
موضوع بیت: خداوند و دیدن او (خدارا به چشم دل توان دید نه به چشم ظاهر)
مضمون بیت: مشکل ديدن چهره ي معشوق
معنی واژگان:ديده ي جان بين: چشمي که غيب نگر و بيننده ي جان باشد/ مرتبه: مقام، رتبه/ چشم جهان بين: چشمي که چيزهاي جهان مادّي را مي بيند.
قواعد: جان بین : صفت مرکب به معنی فاعلی ، دیده موصوف .
آرایه ها: تناسب در ديدن و ديده و جهان بين و چشم و جهان بين / تضاد در جان بين و جهان بين / نوعی جناس در جان و جهان /جناس در دیدن و دیده
واج آرایی: تکرار حروف «ن» و «ي» و «د»و«ج»و«ب»
معنی بیت: برای دیدار جمال تو چشمی باید که لطیفۀ جان را بنگرد و روان مصوّر را ببیند ، ولی دیدۀ مرا که ظاهر بین است ، چنین مرتبۀ والائی نباشد .
3- یارِ مـن باش که زیـبِ فَلَک و زینَتِ دَهر
از مَهِ روی تو و اشکِ چو پَروینِ من است
موضوع بیت: تجلی (جلوه های عاشق و معشوق زینت بخش عالمند)
مضمون بیت: چهره ي معشوق و اشک عاشق باعث زيبائي آسمان عشق و آرايش روزگار است
معنی واژگان:يار: هم به معني معشوق است و هم به معني کمک کننده و ياور/ زيب: زيور، باعث زيبايي/زينت: آرايش/دهر: روزگار/ پروين: نام فارسي صورت فلکي ثريا که قطرات اشک به ستارگان اين صورت فلکي تشبيه شده است/
قواعد: مه روي: اضافه ي تشبيهي (اضافه ي مشبّهٌ به به مشبّه- براي تفضيل)/
آرایه ها: تناسب در فلک و ماه و پروين و دهر / نوعی جناس در زیب و زینت / از لحاظ علم بدیع در این بیت صنعت لف و نشر مرتب دیده می شود
واج آرایی: تکرار حرف «ي»و«ر»
معنی بیت: حافظ روي معشوق زيباي خود را به ماه آسمان و قطرات اشک خود را به ستاره هاي خوشه ي پروين تشبيه کرده است و مي فرمايد: اي معشوق، يار من باش تا بر اثر هم نشيني ماه روي تو با اشک چون پروين من، آسمان و زمين آراسته و روشن شود.
محصول بيت ـ يار من باش كه زينت و زيور فلك و زمان، از روى چون ماه تو و از اشك چون پروين من است، يعنى در زينت دادن عالم هر دومان مناسبت داريم. در اين بيت صنعت لف ونشر مرتب وجود دارد.
عبارت «مهروى» به زيب فلك و «اشك پروين» به زينت دهر مربوط است.
4- تا مـَرا عـشقِ تـو تعلیم، سخـن گفـتن کـرد
خلق را وِردِ زبان مِدحَت و تَحسینِ من است
موضوع بیت:عشق ( عشق معلم لَدُنّی عاشق است)
مضمون بیت: عشق و شاعري
معنی واژگان:تعليم کردن: ياد دادن/ ورد: دعا، سخني که جادوگران و افراد ديگر بي اختيار و مرتب و پياپي بر زبان مي آورند/مدحت: ستايش، مدح/ تحسين: آفرين گفتن، نيکويي گفتن
آرایه ها: تناسب در تعليم و سخن گفتن و ورد و زبان و مدحت و تحسين
واج آرایی: تکرار آواي «t» و «d»وحرف«ن»
معنی بیت: از آن زمان که عشق تو طبع مرا لطيف کرد و من در غزل سرايي و سخنوري گويا شدم، مدح و تحسين من، ورد زبان مردم گشت.
آن که در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت
يارِ شيرين سخنِ نادره گفتارِ من است
(غزل 8 / 51)
محصول بيت ـ از وقتى كه عشق تو مرا سخن گفتن تعليم داد، يعنى در اداى كلام استادم شد ورد زبان مردم مدح و تحسين من است.
5- دولـتِ فـقــرخـدایـا بـه مـن ارزانـی دار
کاین کَرامَت سَبَبِ حِشمَت و تَمکینِ من است
موضوع بیت:مقام فقر (طلب مقام فقر از معشوق)- گدائی و پادشاهی ( نیازمندان درگاه عشق حشمت پادشاهی دارند)
مضمون بیت: سعادت نيازمندي به حق
معنی واژگان:دولت: سعادت، خوشبختي/ فقر: نيازمندي به خدا و بي نيازي از خلق (همان فقر است که پيغمبر (ص) مي فرمايد، الفقرُ فَخري)/ارزاني دار: ببخش/کرامت: بخشندگي و بزرگواري و بزرگي/ حشمت: جلال و شکوه/ تمکين: اقتدار، مکانت، احترام
آرایه ها: تناسب در فقر و ارزاني داشتن و کرامت /تناسب در دولت و حشمت و تمکين /تضاد در دولت و فقر/تضاد در فقر و حشمت و تمکين
واج آرایی: تکرار حروف «ت» و «د» و «ک»و«ن»و«ر»
معنی بیت: خداوندا،سعادت درویشی و نیازمندی بدرگاه خود را برای من مسلم و میّسر دار و مرا سزاوار این بخت بساز ، چه این اکرام و بزرگداشت مایۀ احترام و شکوه و والائی مقام من است چنانکه پیامبر فرمود : الفقرُ فَخرِی ( درویشی افتخار منست ، مراد از فقر در سخن پیامبر اعتراف به فقر امکانی و نیاز ممکن به واجب است یعنی در همه حال خود را نیازمند حق دیدن و سر بندگی بر آستان ایزد سودن )
6- واعِـظِ شَحـنه شناس این عَظَمَت گو مَفُروش
زان که مَنزِلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است
موضوع بیت: اهل دل و واعظان بی عمل در برابر هم – مقام دل
مضمون بیت: واعظ و حافظ و عظمت هر يک/ دل مؤمن و تجلّي گاه حق
معنی واژگان:واعظ: موعظه کننده، پنددهنده اي که بر سر منبر به وعظ و خطابه مي پردازد، حافظ با واعظ ميانه ي خوبي ندارد و همواره به انتقاد از او مي پردازد/ شحنه: رئيس شهر، رئيس داروغگان/ عظمت گو مفروش (عظمت فروختن: بزرگي خود را به رخ اين و آن کشيدن/ گو مفروش: نبايد بفروشد، نبايد بزرگي خود را به رخ اين و آن بکشد/ مسکين: داراي مسکنت، ناچيز، فقير/ به نظر مي رسد که مقصود از شحنه ها خلفاي پيامبر و مقصود از سلطان، خداوند تبارک و تعالي باشد. حدّ شناخت واعظ، سخنان خلفاست. امّا دلِ حافظ که در عين ناچيزي، دل مؤمن است تجلي گاه ذات حق است
قواعد: «گو» با فعل «نهي» تشکيل فعلي در مفهوم نفي براي سوم شخص مي دهد.
آرایه ها: تناسب در شحنه و عظمت فروختن و سلطان / تضاد در سلطان و مسکين
واج آرایی: تکرار «ش» و «س»و«ن»وآوای«z»
معنی بیت: به نصیحت گوی که با نگاهبان و حاکم شهر همدست و آشناست از من پیامی برسان که بیش به آشنائی حاکم و شحنه بر من مناز و فخر مفروش که دل شکستۀ من سرای پادشاه عالم هستی است که گفته است اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلوبُهُم ( من که پروردگار جهانیانم در ضمیر شکسته دلان جا دارم )
7- یا رب ایـن کعـبۀ مقصـود، تَماشاگَهِ کیست
که مُغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
موضوع بیت: کعبه (کوی معشوق کعبۀ مقصود عاشق است)- عشق (درچشم عاشق همه چیز معشوق زیبااست)
مضمون بیت: معشوق و بهره ي عاشق و بهره ي رقيب
معنی واژگان:کعبه: خانه ي مکعب شکل خدا که در مسجدالحرام شهر مکّه قرار دارد/ مغيلان: درختچه اي است پر از خار که از آن صمغ عربي مي گيرند، امِّ غيلان/ طريق: راه/ گل: گل سرخ/ نسرين: نوعي نرگس سفيد يا زرد./
قواعد: کعبه ي مقصود: اضافه ي تشبيهي است/
آرایه ها: کعبه ي مقصود: مقصود يعني آرزو به کعبه تشبيه شده است/ تناسب در کعبه و ربّ و مغيلان و طريق / تضاد در مغيلان و گل و نسرين /تناسب در تماشا گه با گل و نسرین / مغیلان : مجازاً بر بوته های بزرگ خاردار در ریگزار عربستان اطلاق شده است چه اعراب در جاهلیت اعتقاد داشتند که غولها در زیر این درختان خاردار توالد و تناسل می کنند
واج آرایی: تکرار حرف «ي»وآوای«Gh »و«t»
معنی بیت: پروردگارا ، این قبله گاه جای تفرج و گردشگاه کدام محبوبی است که تیغهای برندۀ خارهای راهش پیش این عاشق برگ گل و نسرین است .
8- حافِظ از حِشمَتِ پـرویـز، دگـر قصـّه مخـوان
که لبش جُرعه کَشِ خُسرُوِ شیرینِ من است
موضوع بیت: معشوق( معشوق و صفات او سرآمد معشوقان ظاهر و صفات آنان است)
مضمون بیت: شاهان پيشين و شاه زيباروي حافظ
معنی واژگان:حشمت: شکوه و جلال/ پرويز: خسروپرويز پادشاه ساساني/ قصه خواندن: داستانسرايي کردن/جرعه کش: کسي که جرعه ي ته جام ديگران را مي نوشد/ خسرو شيرين: شاه زيباروي شيرين حرکات
آرایه ها: تناسب در خسرو و شيرين و پرويز و قصّه/تناسب در لب و قصه خواندن/تناسب در لب و جرعه کشيدن/تناسب در خسرو و شیرین /تناسب در حشمت و خسرو و پرویز
واج آرایی: تکرار «ش» و آواي «z»
معنی بیت: ای حافظ ، از بزرگی وشکوه پرویز از این پس داستانسرائی مکن که لب خسرو با همه جلال و عظمت شاهی نوشندۀ ته جرعۀ جام شهریار شیرین حرکات کشور دل منست.