• *غزل 50 *

1- بـه دامِ زُلـفِ تو دل مُـبتـَلایِ خویشتن است

        بِکُش به غَمزه که اینَش سَزایِ خویشتن است

2- گـَـرَت ز دسـت بــرآیـد مُـرادِ خـاطـرِ مـا

  به دست باش که خِیری به جایِ خویشتن است

به جانَت ای بُتِ شیرینِ مَن که همچون شمع

    شـَـبانِ تـیــره مُـرادَم فَنـایِ خـویشتـن است

3- به جانَت ای بُتِ شیرین دهن که همچون شمع

    شـَـبانِ تـیــره مُـرادَم فَنـایِ خـویشتـن است

چـو رایِ عِـشـق زدی بـا تـو گفتم ،ای بلبل

      مکن که آن گُلِ خودرو برایِ خویشتن است

4- چـو رایِ عِـشـق زدی بـا تـو گفتم ،ای بلبل

      مکن که آن گُلِ خندان برایِ خویشتن است

5-  به مُشکِ چین و چِگِل نیست بویِ گُل مُحتاج

      کـه نـافـه‌هاش ز بنـدِ قَـبایِ خـویشـتن است

به مُشکِ چین و چِگِل نیست چینِ گُل مُحتاج

      کـه نـافـه‌هاش ز بنـدِ قَـبایِ خـویشـتن است

6- مَـرو بـه خـانـة اَربـابِ بـی‌مُـُروَّتِ دَهــر

             که گَنجِ عافیَتَت در سرایِ خویشتن است

7- بسوخت حافظ و در شَرطِ عشقبازی، او

               هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است

بسوخت حافظ و در شَرطِ عشق و جانبازی

               هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است

****************************

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات ( بحر مجتث مثمن مخبون مقصور )

1- بـه دامِ زُلـفِ تو دل مُـبتـَلایِ خویشتن است

        بِکُش به غَمزه که اینَش سَزایِ خویشتن است

موضوع بیت: کثرت و وحدت (کثرت مقدمۀ رسیدن به وحدت) تجلی (تجلی جلالی)

مضمون بیت: همه گرفتاريها از خودِ دل است

معنی واژگان:دام زلف: مقصود دام عشق و زيبايي است/ مبتلي: دچار، دربند/ غمزه: کرشمه، حرکات زيباي چشم و ابرو/ اينش سزاي خويشتن است: اين سزاي خود اوست

قواعد: دام زلف: اضافه ي تشبيهي است

آرایه ها: تناسب در دام و مبتلا و کشتن و سزا/ تناسب در غمزه و کُشتن

واج آرایی: تکرار حرف «ش» و«ب» ،حروف «ت» و «د» ونزدیکی مخرج آن ها

معنی بیت: دل من خود در  دامگاه گیسوی تو گرفتار آمد ، به ناز و کرشمه او را بکش که کیفر دل ، همین است .

2- گـَـرَت ز دسـت بــرآیـد مُـرادِ خـاطـرِ مـا

  به دست باش که خِیری به جایِ خویشتن است

موضوع بیت: عنایت (تمنّای وصال و رسیدن به مقام وحدت)

مضمون بیت: معشوق و به آرزو رساندن عاشق

معنی واژگان:از دست برآمدن: توانستن/ مراد خاطر: آرزو/ بدست باش: مهيّا باش، آماده باش/ خير: خوبي/ بجاي: به موقع، در حقّ .

قواعد:

آرایه ها: تناسب در از دست برآمدن و به دست بودن/تکرار ملیح دست/ بجاي: ايهام دارد (به موقع، در حقّ)

واج آرایی: تکرار حرف «ي» و «د» و«ب»و«خ » حروف «ت» و «د» ونزدیکی مخرج آن ها

معنی بیت: اگر میتوانی ، خواستۀ دل ما را بر آور و آگاه باش و این فرصت را از دست مده که احسانی در خور و سزاوار است .

3- به جانَت ای بُتِ شیرین دهن که همچون شمع

    شـَـبانِ تـیــره مُـرادَم فَنـایِ خـویشتـن است

موضوع بیت: مقام فنا (تمنای وصال و فنا و مقام وحدت)

مضمون بیت: عاشق و حالت او در شبهاي فراق

معنی واژگان:شيرين دهن: اشاره است به اين که شمع را از موم مي ساخته اند و موم را از عسل شيرين مي گيرند/ شبان: جمع شب/ مراد: آرزو، هدف، مقصود/ فنا: نابودي

قواعد: شـَـبانِ تـیــره: اضافه توصیفی

آرایه ها: تناسب در شيرين و شمع و شب و تيره و فنا/تناسب در جان وفنا /تضاد در شبان تیره و شمع

واج آرایی: تکرار حرف «ن» و «ش»و«ت»

معنی بیت: سوگند به جان تو اي معشوق شيرين من که دوري از تو چنان آتشي به جانم زده است که شب هاي تار هم چون شمع مي سوزم و مي گدازم و مرادم چيزي جز وفا و نابودي خويش نيست.

محصول بيت ـ به جانت قسم اى بت شيرين من، يعنى اى محبوب من، مرادم چون شمع در شب‌هاى تاريك افناى خويشتن است.

4- چـو رایِ عِـشـق زدی بـا تـو گفتم ،ای بلبل

      مکن که آن گلِ خندان برایِ خویشتن است

موضوع بیت: اولیاء الهی (از صفات معشوق حقیقی که زیبندۀ او ست و تنها به او می برازد تکبر است)

مضمون بیت: معشوق خودرأي و مستبدّ و خودخواه است

معنی واژگان:رأي زدن: مشورت کردن/گل خندان: گل شکفته/ براي خويشتن: ايهام دارد، يعني هم مي توان آن «به» و «رأي» دانست (به رأي خويشتن: مستبدّ و خودرأي) و هم «براي» (براي خويشتن» به فکر خويشتن).

قواعد: گلِ خندان: اضافه توصیفی

آرایه ها: جناس در راي و راي در (براي) / تناسب در بلبل و گل و عشق

واج آرایی:تکرار حرف«ن»و«ب»

معنی بیت: ای بلبل ، چون عزم عشق ورزی کردی گفتم مکن که معشوق تو نو گل خود کامه ای است و پروای ترا ندارد و از تو مستغنی است .

5-  به مُشکِ چین و چِگِل نیست بویِ گُل مُحتاج

      کـه نـافـه‌هاش ز بنـدِ قَـبایِ خـویشـتن است

موضوع بیت: خداوند و صفات او

مضمون بیت: معشوق زيبا احتياج به مشاطه ندارد

معنی واژگان:چگل: نام قبيله اي از ترکان خلخ در ترکستان و شهري به نام چگل در نزديک طراز ترکستان که زيباخيز است/ نافه: ناف آهوي ختن، منبع بوي خوش/ از بند قباي خويش: از وجود خود او

قواعد:بندقبا:اضافة اختصاصی/مشک چین : اضافة اختصاصی

آرایه ها: تناسب در مشک و چين و بوي و نافه و گل / تناسب در چین و چگل/ نوعی جناس در چگل و گل / ترادف ملیح چین و چگل

واج آرایی: تکرار «گ» و «چ» و«ن»و«ب»

معنی بیت: گل بویاست و نیازی به مشک چین و چگل ( بکسر اول شهری در ترکستان ) ندارد ، چه در سجاف جامۀ خود یا گلبرگهای خود نافه های مشکین دارد .

6- مَـرو بـه خـانـة اَربـابِ بـی‌مُـُروَّتِ دَهــر

             که گَنجِ عافیَتَت در سرایِ خویشتن است

موضوع بیت: مقام طلب (پادشاهی در عزت نفس است)

مضمون بیت: همه چيز را از خود بطلب

معنی واژگان:ارباب دهر: ثروتمندان زمانه، دنياپرستان/ بي مروّت: ناجوانمرد/عافيت: سلامت توأم با سعادت.

قواعد: گنج عافيت: اضافه ي تشبيهي است

آرایه ها: تناسب در خانه و سراي و گنج / گنج عافيت: تشبیه صریح

واج آرایی: تکرار حرف «ب» و «ر» و آوای«ت»و «د» که قریب المخرجند

معنی بیت: به طلب روزي به درِ خانه ي صاحبان دنيا که پست و فرومايه اند، مرو؛ زيرا گنج عافيت و رستگاري در کنج خانه ي توست؛ يعني قناعت پيشه کن و از مال داران چيزي مخواه تا اعتبار و آبروي خويش را به باد ندهي.

محصول بيت ـ به در خانه ثروتمند بى‌مروت دنيا مرو، كه كنج عافيت، در سراى خودت است، يا خود «كنج عافيت تو» در سراى خودت است، حاصل اين‌كه در كنج خانه خود با توكل و قناعت زندگى كردن خيلى اولى و احر است از رفتن به در خانه ارباب بى‌مروت زمانه كه قدر و ارزش شخص را نمى‌دانند.

7- بسوخت حافظ و در شَرطِ عشقبازی، او

               هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است

موضوع بیت: عهد الستی (عارف وفای به عهد می کند )

مضمون بیت: حافظ و وفاداري به عشق خويش

معنی واژگان:بسوخت: تباه شد، از ميان رفت. در شرط عشقبازي او: از نظر شرايط عشق و عاشقي او (در اينجا «او» به جاي «خود» و «خويشتن» آمده است). بر سرِ … بودن: پاي بند بودن. عهد: پيمان. وفا: عمل کردن به پيمان

قواعد:

آرایه ها:ترادف ملیح در عهد و وفا /تناسب در سوختن و عشقبازی و عهد و وفا

واج آرایی:تکرار آوای«z»

معنی بیت: حافظ از آتش عشق سوخت و شرط عشق بازي را به جا آورد و هم چنان بر سر عهد و پيماني که با معشوق بسته بود، باقي است.

در ازل بست دلم با سرِ زلفت پيوند

تا ابد سر نکشد، وز سرِ پيمان نرود

(غزل 3 / 223)

محصول بيت ـ حافظ سوخت در حالى كه در شرط عشق و جانبازى هنوز هم نسبت به عهد و پيمان اوليه خود وفادار است، يعنى با اين‌كه در راه عشق و محبت جانانش محو شده باز هم به عهد خود وفادار است، حاصل اين‌كه از جان گذشت ولى از جانان نگذشت.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا