- *غزل 48 *
1- صـوفی از پـَرتوِ مَـی رازِ نهانی دانست
گوهَر هر کس از این لَعل تَوانی دانست
عارِف از پـَرتوِ مَـی رازِ نهانی دانست
گوهَر هر کس از این لَعل تَوانی دانست
2- قَدر مجموعۀ گُل مُرغِ سَحَر دانَد و بَس
که نه هر کو وَرَقی خواند مَعانی دانست
3- عَرضه کردم دو جهان بَر دِلِ کاراُفتاده
به جُز از عِشقِ تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز اَفسوس عَوام اندیشم
مُحتَسِب نیز خود این عِیشِ نَهانی دانست
4- آن شد اکنون که ز اَبنای عَوام اندیشم
مُحتَسِب نیز در این عِیشِ نَهانی دانست
لُطفش آسایشِ ما مَصلَحَتِ وَقت ندید
وَر نه از جانِبِ ما دِل نِگرانی دانست
5- دلبر آسایشِ ما مَصلَحَتِ وَقت ندید
وَر نه از جانِبِ ما دِل نِگرانی دانست
6- سَنگ و گِل را کُنَد از یُمنِ نَظَر لعل و عَقیق
هـر کـه قَــدرِ نَـفَــس بـادِ یـَمانـی دانست
7- ای که از دفـترِ عَقل آیَـتِ عِشق آموزی
تَرسَم این نکته به تَحقیق نَدانی دانست
8- مَی بیاوَر که نَنازَد به گُلِ باغِ جهان
هـر که غارتگـریِ بادِ خَزانی دانست
حافظ این گوهرِ مَنظوم که از طَبع انگیخت
همه از تَـربـیـَتِ آصـِـفِ ثـانـی دانـسـت
9- حافظ این گوهرِ مَنظوم که از طَبع انگیخت
زَاثَــرِ تَـربـیـَتِ آصـِـفِ ثـانـی دانـسـت
*********************************
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان ( بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ )
1- صـوفی از پـَرتوِ مَـی رازِ نهانی دانست
گوهَر هر کس از این لَعل تَوانی دانست
موضوع بیت: رازدانی
مضمون بیت: صوفي و رازداني و شراب
معنی واژگان:صوفي: مقصود صوفي زمان حافظ است که حافظ او را صوفي حقيقي نمي داند و رياکار مي داند/ پرتو: فيض، شعاع/ گوهر: اصل، ذات، جوهر، جوهره/ لعل: سرخ، شراب سرخ رنگ/ (از نظر مرحوم استاد شریعت که مقتبس از(آئينه ي جام ص 252) می باشد:حافظ ادعاي صوفيان را که دانستن راز نهاني است مي پذيرد امّا مي گويد که رازداني را آنان از کشف و شهود به دست نياورده اند بلکه از پرتو مي کسب کرده اند و بعد مي گويد آري شراب معياري است براي تصديق ادعاي مدعيان/ مي توان اين بيت را چنين توجيه کرد: فرض مي کنيم صوفي پي به راز نهاني مي برد و شراب هم نمي خورد، امّا پي بردن به راز نهاني فقط از راه سکر و مستي شراب ميسر است، پس صوفي به راز نهاني پي نبرده است و در ادعايش کاذب است ، گویی این بزرگواران غزل361بیت6(صوفی صومعۀ عالم قدسم لیکن/حالیا دیر مغان است حوالتگاهم )و غزل 220 بیت آخر (حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود) و غزل7 بیت اول(صوفی بیا که آینه صافی است جام را/تا بنگری صفای می لعل فام را )را ندیده اند که خواجه تعریف صوفی را می کند بنابراین او مطلق صوفی را که همه بی صفا باشند و از صافی بودن به دور باشند قبول ندارد بنابراین در این بیت صوفی همان عارف است که در بعضی نسخه ها هم آورده شده)(قدسی)
آرایه ها: تناسب در گوهر و لعل و پرتو/تناسب در راز و پنهان بودن
واج آرایی: تکرار حرف «ه»و«ن»و«ت»
معنی بیت: درویش به نور بادۀ معرفت اسرار جهان هستی را دریافت ، آری بسرشت مردم چون بادۀ لعل فام نوشیدند ، پی توان برد ، رودکی گوید :
می آرد شرف مرد می پدید
و آزاده نژاد از درم خرید
2- قَدر مجموعۀ گُل مُرغِ سَحَر دانَد و بَس
که نه هر کو وَرَقی خواند مَعانی دانست
موضوع بیت: رازدانی(اسرار معشوق در نزد عاشق است و بس)
مضمون بیت: تنها عاشق است که پي به حقيقت مي برد نه صوفي
معنی واژگان:قدر: ارزش/ مجموعه: دفتر، گلستان، کُلِّ گلبرگهاي گل سرخ/ مرغ سحر: بلبل/ ورق: برگ، ورق کتاب/ معاني: مفاهيم، مفاهيم کُلّي.
قواعد: و بس: فقط (قيد حصر).
آرایه ها: تناسب در مجموعه و ورق و معاني و خواندن/تناسب در ورق به معني برگ و گل و مرغ سحر /جناس در داند و خواند/ایهام در مجموعه
واج آرایی: تکرار حرف «م» و«ن»و«س»
معنی بیت: تنها بلبل به ارزش دفتر گل پی می برد چه هر کس یک برگ از کتابی بخواند معنی شناس نخواهد شد .
3- عَرضه کردم دو جهان بَر دِلِ کاراُفتاده
به جُز از عِشقِ تو باقی همه فانی دانست
موضوع بیت: عشق(جاودانگی عشق)-دنیا و بی اعتباری آن
مضمون بیت: عشق جاودان است و باقي فاني
معنی واژگان:عرضه کردن: نشان دادن/ کارافتاده: عاشق، آزموده، باتجربه/ باقي: بقيه، ديگران (با اشاره به معني ديگر باقي يعني جاودان)/ فاني: نابود شدني، فنا شدني
آرایه ها: تضاد در باقي و فاني /ایهام در باقی
واج آرایی: تکرار حرف«د»و«ي»
معنی بیت: این جهان و آن جهان را بر دل کار آزموده و بلا کشیده نمایان و آشکار کردم به جز عشق تو که جاودانی است ، هر چیز دیگر را زود گذر و ناپایدار شناخت .
4- آن شد اکنون که ز اَبنای عَوام اندیشم
مُحتَسِب نیز در این عِیشِ نَهانی دانست
موضوع بیت: کتمان سِرّ(رازپوشی)(پوشیدن اسرار از بیگانه شرط سلوک است)
مضمون بیت: آشکار شدن راز ميخوارگي
معنی واژگان:آن…: آن که از مردم عامي و جاهل بترسم/ شد: گذشت، رفت/ ابناي عوام: مردم عامي و جاهل/ انديشم: بترسم/ محتسب: امر و نهي کننده ي شرعي، امير مبارزالدين پادشاه مظفري/ در: درباره ي/ عيش: شادي و نشاط و عشرت/نهاني: پنهان
آرایه ها:تناسب در اندیشیدن و دانستن
واج آرایی: تکرار آوای «ـَ»وحروف«ن»و«م» و «ش»
معنی بیت: آن روزگار سپری شد که به علت میگسار ی از عامی زادگان نادان نگران باشم ، نهی کنندۀ از منکر نیز از عیش و نوش پنهانی من اکنون آگاهست .
5- دلبر آسایشِ ما مَصلَحَتِ وَقت ندید
وَر نه از جانِبِ ما دِل نِگرانی دانست
موضوع بیت: مقام رضا-معشوق(معشوق مصلحت دان)
مضمون بیت: رضاي عاشق در رضاي دوست/ صلاح انديشي معشوق
معنی واژگان:دلبر: معشوق/ وقت: مقام، موقع، حالي که بر دل سالک وارد مي شود/ دل نگراني: توجه دل به سوي معشوق و سوختن در غم او (نگراني از نگريستن مشتق است)/ مصلحت: صلاح و درست کاري.
قواعد: (نگراني از نگريستن مشتق است)/
آرایه ها: تضاد در آسايش و دل نگراني
واج آرایی: تکرار آواي «s» وحرف«ن»
معنی بیت: معشوق آرامش خاطر ما را موافق با صلاح کار ندانست که ما را به وصل نرساند؛ وگرنه از شدّت شوق و دل نگراني ما نسبت به خود آگاه بود.
محصول بيت ـ دلبر آسايش و صفاى ما را مناسب وقت نديد، يعنى آسايش و راحت ما را به تأخير انداخت وگرنه از جانب ما انتظار و انجذاب و ميل خاطر را نسبت به خود مىداند، يعنى مىداند كه ما طالب و راغب وصل او هستيم اما تأمين آسايش ما را مناسب و مقتضاى حال نديد، از آن جهت تأخير كرد و اهمال نمود.
6- سَنگ و گِل را کُنَد از یُمنِ نَظَر لعل و عَقیق
هـر کـه قَــدرِ نَـفَــس بـادِ یـَمانـی دانست
موضوع بیت: اولیای الهی (عارف و دریافت نفحات ربانی/عارف و نظر کیمیای او)-نفحات ربانی
مضمون بیت: مردان خدا و ارتباط آنها با هم
معنی واژگان:يمن: برکت، مبارکي/ نظر: توجّه/ لعل: يکي از احجار کريمه است که معمولاً رنگ آن سرخ است (و اصولاً معرّب لال است و لال در زبان فارسي به معني سرخ است – لاله)/ عقيق: يکي از سنگهاي قيمتي است که بهترين آن به رنگ سرخ است و آن را از يمن مي آورده اند/ قدر: ارزش/ باد يماني: بادي که از سوي يمن بوزد اشاره است به حديث (اِنّي لَاَجِدُ «يا اَشُمُّ» نَفَسَ الرَحمنَ مِن قِبَلِ اليَمَن) يعني نَفَس رحمن را از جانب يمن مي يابم يا استشمام مي کنم (اشاره است به اويس قرني يا اويس يماني که يکي از تابعين بوده است و پيغمبر «ص» از او خبر داده اند.)/ اشاره است به کساني که ارزش معنوي مردان خدا را مي دانند و خود مرد خدا مي شوند
قواعد: یمانی : صفت باد .
آرایه ها: جناس دريمن و يماني / تضاد در سنگ و گل با لعل و عقيق / تناسب در لعل و عقيق و قدر /تناسب در عقيق و يماني و باد و يماني /ترادف ملیح در سنگ و گل /ترادف ملیح در لعل و عقیق / گوهر منظوم : باستعاره مراد شعر نغز
واج آرایی: تکرار «گ» و «ن» و «ع»
معنی بیت: آنکه چون پیامبر گرامی اسلام به مقامی رسید که از نسیم یمانی بوی حضرت رحمان شنید با میمنت و مبارکی نگاه خود سنگ و گل را بلعل و عقیق بدل تواند کرد ؛ در این بیت تلمیحی است به سخن رسول اکرم که دربارۀ اویس قرنی که وی را ندیده ایمان آورد فرمود : إنّی اَشُمُّ رائِحَةَ الرَّحمنِ مِن قِبَلِ الیَمَنِ ( بوی رحمن را از سوی یمن میشنوم ) نیز نگاه کنید به غزل 24 بیت (3) .
7- ای که از دفـترِ عَقل آیَـتِ عِشق آموزی
تَرسَم این نکته به تَحقیق نَدانی دانست
موضوع بیت:عقل و عشق در برابر هم (تقابل عقل جزیی با عشق حقیقی)
مضمون بیت: تقابل عقل و عشق
معنی واژگان:آيت: نشانه و آيه/ بتحقيق: حقيقةً، به گونه ي درست/ نداني دانست: نتواني درک کني
آرایه ها: تناسب دردفتر و آيه و آموختن و نکته و تحقيق و دانستن / تضاد در عقل و عشق
واج آرایی: تکرار حروف «ق» و «ي» و«ن»و«ت»
معنی بیت: ای که از کتاب خرد و مصلحت اندیشی آیۀ عشق و از جان گذشتگی را خواهی که بیاموزی ، بیگمان به این لطیفۀ یزدانی چنانکه شاید و باید از این طریق پی نبری .
8- مَی بیاوَر که نَنازَد به گُلِ باغِ جهان
هـر که غارتگـریِ بادِ خَزانی دانست
موضوع بیت: غنیمت شمردن فرصت – دنیا و بی اعتباری آن
مضمون بیت: دم غنيمت دانستن/ بي اعتباري جهان
معنی واژگان:غارت گري: چپاول کردن و يغماگري/ باد خزاني: باد فصل پاييز/نازيدن: افتخار کردن و دل خوش کردن
قواعد: باد خزاني: موصوف و صفت
آرایه ها: تضاد در گل و خزان /تناسب درگل و باد و خزان و غارتگری /تناسب در ناز و گل و گل و باغ /
واج آرایی:تکرار حرف«ن»
معنی بیت: باده بده که هر که از تاراج و دستبرد و تند باد خزان مرگ بر بوستان جهان آگاهی یافت، به صحبت گلها نمی بالد و فخر نمی فروشد ، اوحدی گوید :
چو خواهد برد باد این لاله ها را
چه باید کرد چندین باغبانی ؟
9- حافظ این گوهرِ مَنظوم که از طَبع انگیخت
زَاثَــرِ تَـربـیـَتِ آصـِـفِ ثـانـی دانـسـت
موضوع بیت: تربیت(اولیاء تربیت کنندۀ پیروانند)
مضمون بیت : مدح وزير/ حافظ و افتخار به شعر خويش
معنی واژگان:گوهر: جواهر. منظوم: منظم و با ترتيب، شعر، جواهرهايي که در يک رشته مي کنند و به آنها نظم و ترتيب مي دهند (و حافظ شعر خود را به آن ها تشبيه مي کند). طبع: نهاد، مقصود طبع و قريحه ي شاعرانه است. انگيختن: بر روي کار آوردن، به وجود آوردن. تربيت: توجه، زير پر و بال کسي را گرفتن. آصف ثاني: وزير زمانه (بعضي آصف ثاني را خواجه قوام الدين و بعضي تورانشاه و بعضي ابن سينا مي دانند)
آرایه ها:تناسب درگوهر و منظوم و انگیختن/ تناسب در تربیت با آصف ثانی
واج آرایی:تکرار آوای«ž» و «š» و حرف «ن»
معنی بیت: محصول بيت ـ اين گوهر منظوم، يعنى اين اشعارى كه حافظ از طبع خود اخراج و اظهار نموده است همه را در اثر تربيت آصف ثانى مىداند، يعنى در اثر توجه و تربيت قوامالدين حسن به اينگونه گوهر منظوم مالك شده است.